مسلمانان مرا وقتی دلی بود
که با وی گفتمی گر مشکلی بود
که با وی گفتمی گر مشکلی بود
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
دارم امید عاطفی از جانب دوست
کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست
مجنون که کمال عشق و حیرانی داشت
مهری نه چو این مهر که میدانی داشت
تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری
وفای عهد من از خاطرت بدر نرود
رشته صبرم به مقراض غمت ببريده شد
همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع
اشکم احرام طواف حرمت میبندد
گر چه از خون دل ريش دمی طاهر نيست
يار اگر ننشست با ما نيست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدايی عار داشت
تا چند زنم به روی دریاها خشت
بیزار شدم زبت پرستان کنشت
تا کی زچراغ مسجد و دود کنشت؟
تا کی ززیان دوزخ و سود بهشت؟
تنهـــا و دل گرفــته و بیـــزار و بی امـید
از حال من مپرس که بسیار خسته ام
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |