arashit
عضو جدید
(( شازده کوچولو گفت : می دانی من نمی توانم این بدن را با خودم ببرم اخه خانه من از اینجا خیلی دور است این جسم پوستین کهنه ای است و این پوستین کهنه خیلی سنگین و نا زیبا ست من باید ان را در اینجا بگذارم تا بتوانم به خانه اصلی خود بازگردم......))
شازده کوچولو راست میگفت ...
مرگ یعنی پر زدن از خانه تنگ دنیا
مرگ یعنی گشودن پنجره ای رو به خدا
مرگ یعنی دست خدا را برای اسمانی شدن گرفتن
مرگ ان است که لباس کهنه تن به دور افکنیم و لباس جاودانه ای از جنس بال فرشتگان بر تن کنیم
مرگ رسیدن حقیقی به دریای سعادت است
مرگ به شیرینی ان است که در گرمای تابستان هندوانه ای سرخ را کنار حوض بر لب کشانی
مرگ مانند ان است که در بیابان دست خشک و پوسیده خود را به تن سرد زلال چشمه ای پاک زنی
مرگ غروب لحظه غم و تنهایی و طلوع دوستی هاست ... دوستی با خدا و فرشته ها
و باور کن که مرگ از اغوش پر مهر مادر زیباتر است و مرگ اغوش نوازش گر خداست
مرگ سفریست نو ... وسفری نیست شیرین تر از مرگ ..... که دران همسفرت خداست...
مرگ عشق بازی خدا و بنده است عشق که سالها غم هجران کشیده و حال شوق وصال دارد
و حال بگو ... بگو چرا می گریزی از مرگ ای بنده نادان ....
مگر نگفتم که هیچگاه عذابت نخواهم کرد ومن بهترین را برای تو میخواهم..........
امیدوارم زندگی دوباره خوبی رو تجربه کنه به همراه موفقیت...
مطمئن باشید همین دعاها و یادکردن خوبیهاش می تونه در زندگی دوباره کمک زیادی بهش بکنه.