تا خيال دلکشت گل ريخت در آغوش چشم
صد بهارم نقش زد بر پردهي گلپوش چشم
مردم بيگانه را ياراي ديدار تو نيست
خفتهاي چون روشنايي گرچه در آغوش چشم
"ه. الف. سايه"
صد بهارم نقش زد بر پردهي گلپوش چشم
مردم بيگانه را ياراي ديدار تو نيست
خفتهاي چون روشنايي گرچه در آغوش چشم
"ه. الف. سايه"