دل گفت فروکش کنم این شهر ببویش بیچاره ندانست که یارش سفری بود...
سارا بلاااا عضو جدید کاربر ممتاز Oct 24, 2008 #8,731 دل گفت فروکش کنم این شهر ببویش بیچاره ندانست که یارش سفری بود...
صهبا عضو جدید Oct 24, 2008 #8,732 دلبر برفت و دلشدگان را خبر نكرد ياد حريف شهر و رفيق سفر نكرد يا بخت من طريق مروت فرو گذاشت يا او به شاهراه حقيقت گذر نكرد
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نكرد ياد حريف شهر و رفيق سفر نكرد يا بخت من طريق مروت فرو گذاشت يا او به شاهراه حقيقت گذر نكرد
سارا بلاااا عضو جدید کاربر ممتاز Oct 24, 2008 #8,733 دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد...
* saghar عضو جدید Oct 24, 2008 #8,734 در آنجا، بر فراز قله کوه دو پایم خسته از رنج دویدن به خود گفتم: که در این اوج دیگر صدایم را خدا خواهد شنیدن
در آنجا، بر فراز قله کوه دو پایم خسته از رنج دویدن به خود گفتم: که در این اوج دیگر صدایم را خدا خواهد شنیدن
سارا بلاااا عضو جدید کاربر ممتاز Oct 24, 2008 #8,735 نعیم هر دو جهان پیش عاشقان بجوی که این متاع قلیل است و آن بهای حقیر...
صهبا عضو جدید Oct 24, 2008 #8,736 روزگاريست گه ما را نگران مي داري بندگان را نه به وضع دگران مي داري....
* saghar عضو جدید Oct 24, 2008 #8,737 رفتم، که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم در لابه لای دامن شبرنگ زندگی رفتم، که در سیاهی یک گور بی نشان فارغ شوم ز کشمکش و جنگ زندگی
رفتم، که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم در لابه لای دامن شبرنگ زندگی رفتم، که در سیاهی یک گور بی نشان فارغ شوم ز کشمکش و جنگ زندگی
صهبا عضو جدید Oct 24, 2008 #8,738 يا رب سببي ساز كه يارم به سلامت باز آيد و برهاندم از چنگ ملامت خاك ره آن يار سفر كرده بياريد تا چشم جهان بين كنمش جاي اقامت
يا رب سببي ساز كه يارم به سلامت باز آيد و برهاندم از چنگ ملامت خاك ره آن يار سفر كرده بياريد تا چشم جهان بين كنمش جاي اقامت
سارا بلاااا عضو جدید کاربر ممتاز Oct 24, 2008 #8,739 یاد باد آنکه نهانت نظری بر ما بود ر قم مهر تو بر چهره ما پیدا بود...
* saghar عضو جدید Oct 24, 2008 #8,740 دل نیست این دلی که به من دادی در خون تپیده، آه، رهایش کن یا خالی از هوی و هوس دارش یا پای بند مهر و وفایش کن
دل نیست این دلی که به من دادی در خون تپیده، آه، رهایش کن یا خالی از هوی و هوس دارش یا پای بند مهر و وفایش کن
صهبا عضو جدید Oct 24, 2008 #8,741 نيست در شهر نگاري كه دل ماببرد بختم ار يار شود،رختم از اين جا ببرد كو حريفي كش و سر مست كه پيش كرمش عاشق سوخته دل نام تمنا ببرد؟
نيست در شهر نگاري كه دل ماببرد بختم ار يار شود،رختم از اين جا ببرد كو حريفي كش و سر مست كه پيش كرمش عاشق سوخته دل نام تمنا ببرد؟
* saghar عضو جدید Oct 24, 2008 #8,742 در دل چگونه یاد تو می میرد یاد تو یاد عشق نخستین است یاد تو آن خزان دل انگیزیست کو را هزار جلوه رنگین است
در دل چگونه یاد تو می میرد یاد تو یاد عشق نخستین است یاد تو آن خزان دل انگیزیست کو را هزار جلوه رنگین است
صهبا عضو جدید Oct 24, 2008 #8,743 تن محنت كشي ديرم خدايا دل با غم خوشي ديرم خدايا ز شوق مسكن و جور غريبي به سينه آتشي ديرم خدايا
رنگ خدا عضو جدید کاربر ممتاز Oct 24, 2008 #8,744 دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند گل ادم بسرشتند و به پیمانه زدند
رنگ خدا عضو جدید کاربر ممتاز Oct 24, 2008 #8,745 امده ام به سوی تو دربدرم به کوی تو شرم ز من مدار اگر بوسه زنم به روی تو
باران بهاری عضو جدید کاربر ممتاز Oct 24, 2008 #8,747 هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت کندم قصد دل ِریش به آزار دگر
N = nAviD = عضو جدید Oct 24, 2008 #8,748 روزیکه بدست بر نهم جام شرابوزغایت خرمی شوم مست و خرابصد معجزه پیدا کنم اندر هر بابزین طبع چو آتش و سخنهای چو آب
روزیکه بدست بر نهم جام شرابوزغایت خرمی شوم مست و خرابصد معجزه پیدا کنم اندر هر بابزین طبع چو آتش و سخنهای چو آب
tamizi عضو جدید Oct 24, 2008 #8,749 آن شب که دلی بود و به میخانه نشستیم آن توبه ی صد ساله به پیمانه شکستیم از آتش دوزخ نهراسیدیم که آن شب ما توبه شکستیم ولی دل نشکستیم یا علی
آن شب که دلی بود و به میخانه نشستیم آن توبه ی صد ساله به پیمانه شکستیم از آتش دوزخ نهراسیدیم که آن شب ما توبه شکستیم ولی دل نشکستیم یا علی
gh_engineer عضو جدید کاربر ممتاز Oct 24, 2008 #8,750 مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را
باران بهاری عضو جدید کاربر ممتاز Oct 24, 2008 #8,751 ای که گفتی جان بده تا باشدت آرام جان جان به غم هایش سپردم،نیست آرامم هنوز
peiman_eng عضو جدید Oct 24, 2008 #8,752 زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز تا ترا خود زمیان با که عنایت باشد زاهد ار راه به رندی نبرد معذور است عشق کاریست که موقوف هدایت باشد
زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز تا ترا خود زمیان با که عنایت باشد زاهد ار راه به رندی نبرد معذور است عشق کاریست که موقوف هدایت باشد
gh_engineer عضو جدید کاربر ممتاز Oct 24, 2008 #8,753 دست من گیر که بیچارگی از حد بگذشت سر من دار که در پای تو ریزم جان را
باران بهاری عضو جدید کاربر ممتاز Oct 24, 2008 #8,754 آنچه در مدت هجر تو کشیدم هیهات در یکی نامه محال است که تقریر کنم
ک کافر خداپرست - کاربر ممتاز Oct 24, 2008 #8,755 ميرفت خيال تو ز چشم من و ميگفت: هيهات از اين گوشه که معمور نماند است ... مِن بعد چه سود ار قدمي رنجه کند دوست؟! کز جان رمقي در تن رنجور نماند است
ميرفت خيال تو ز چشم من و ميگفت: هيهات از اين گوشه که معمور نماند است ... مِن بعد چه سود ار قدمي رنجه کند دوست؟! کز جان رمقي در تن رنجور نماند است
ک کافر خداپرست - کاربر ممتاز Oct 24, 2008 #8,759 در عشق تو هر حيله که کردم هيچ است هر خون جگر که بي تو خوردم هيچ است از درد تو هيچ روي درمانم نيست درمان که کند مرا که دردم هيچ است
در عشق تو هر حيله که کردم هيچ است هر خون جگر که بي تو خوردم هيچ است از درد تو هيچ روي درمانم نيست درمان که کند مرا که دردم هيچ است