مشاعرۀ سنّتی

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]رو سر بنه به بالين تنها مرا رها كن[/FONT][FONT=&quot]
ترك من خراب شبگرد مبتلا كن
ماييم و موج سودا شب تا به روز تنها
خواهي بيا ببخشا خواهي برو جفا كن
از من گريز تا تو هم در بلا نيفتی
بگزين ره سلامت ترك ره بلا كن [/FONT]
 

aydin-n

عضو جدید
مرا ساقی چه داد امشب؟ که چون پیمانه خندیدم
به صد پیری جوانی کردم و مستانه خندیدم
 

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرا آنگونه گر خواهی دلت راآشیانم کن
من آن نشکستنی هستم بیا و امتحانم کن.....
 

ویدا

عضو جدید
تنها نگاه بود و تبسم میان ما....
تنها نگاه بود و تبسم...
اما...!نه!
گاهی که از تب هیجانها بی تاب می شدیم,
گاهی که قلب هامان می کوفت سهمگین...
دست تو بود و دست من
این دوستان پاک کز شوق سر به دامن هم می گذاشتند
 

aydin-n

عضو جدید
دیدم اخر زلبت کامروا نتوان بود
رفتم از کوی تو و ترک تمنا کردم.


من خاک پایت بوده ام سر زیر پایت سود ه ام
بر شکوه لب نگشوده ام از من چرا رنجیده ای ؟
نظمی تبریزی
 

phalagh

مدیر بازنشسته
راضی مشو که بنده ناچیزی
عاصی شود به غیر تو روی آرد
راضی مشو که سیل سرکش را
در پای جام باده فرو بارد
 

abfa

عضو جدید
دارم امید برین اشک چو باران که دگر
برق دولت که برفت از نظرم باز آید
 

= nAviD =

عضو جدید
دهانت را مي بويند مبادا گفته باشي
دوستت مي دارم
دلت را مي بويند
روزگار غريبي است نازنين
و عشق را کنار تيرک راهور تازيانه مي زنند
عشق را در پستوي خانه نهان بايد کرد
در اين بن بست کج و پيچ و سرما
آتش را به سوگوار سرود و شعر فروزان مي دارند
به انديشيدن خطر مکن
روزگار غريبي است نازنين
آنکه بر در مي کوبد شباهنگام ، به کشتن چراغ آمده است
نور را در پستوي خانه نهان بايد کرد
آنک قصابانند بر گذرگاهها مستقر
با کنده و ساتوري خون آلود
روزگار غريبي است نازنين
و تبسم را بر لبها جراحي مي کنند و ترانه را بر دهان
شوق را در پستوي خانه نهان بايد کرد
کباب قناري بر آتش سوسن و ياس
روزگار غريبي است نازنين
ابليس پيروز مست صور عزاي ما را به سفره نشسته است
خدا را در پستوي خانه نهان بايد کرد
 
  • Like
واکنش ها: abfa

abfa

عضو جدید
دریغا عیش شبگیری که در خواب سحر بگذشت
ندانی قدر وقت ای دل مگر وقتی که درمانی
 

= nAviD =

عضو جدید
یک روز شاید همراه پرواز پرستوی عاشقی
واژه ی لبخند به سرزمین سوخته ی من باز گردد
امید کوبه ی در را بفشارد و سپیدی جای تمامی این سیاهی را پر کند
آنروز بر مردگان نیز سیاه نخواهیم پوشید
 

* saghar

عضو جدید
نیزار خفته خامش و یک مرغ ناشناس
هر دم ز عمق تیره آن ضجه می کشد
مهتاب می دود که ببیند در این میان
مرغک میان پنجه وحشت چه می کشد
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا