راه به خدا نزدیکتر شدن صاف کردن دله..... وقتی تو اوج تنهاییت با خدا ، احساس میکنی خداپیشته..بهترین لحظه زندگیتو تجربه می کنی...
آره
وقتي هيچكس رو نداري تا دو كلام باهاش دردودل كني
ميري سراغ خدا ، درد و دل
خيلي حال ميده
راه به خدا نزدیکتر شدن صاف کردن دله..... وقتی تو اوج تنهاییت با خدا ، احساس میکنی خداپیشته..بهترین لحظه زندگیتو تجربه می کنی...
اعُروة بن زبیر می گوید:
با گروهی در مسجد رسول خدا نشسته بودیم که سخن از بدر و بیعت رضوان به میان آمد.
ابودرداء گفت:« آیا می خواهید کسی را نام ببرم که ثروتش از همگان کمتر، ولی تقوا و تلاشش در عبادت خدا بیش از همه است؟ »
گفتند:«آری. بگو.»
گفت:« امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب »
در این هنگام تمام افراد حاضر در مجلس با ناراحتی از ابودرداء رو گرداندند. ابودرداء گفت:« ای مردم، من آنچه را دیدم می گویم، و هر یک از شما آنچه را که دیده است بگوید. من، خودم علی ابن ابی طالب را در لابه لای درختان نخل دیدم که نیمههای شب با صدایی حزن آلود چنین مناجات می کرد:« خدای من، چه بسیار گناهانی که تو به دلیل شکیباییات، آنها را مایه انتقام از من قرار ندادی، و چه بسیار رسواییهایی که تو از سر بزرگواری، آنها را آشکار نساختی. خدایا، اگر عمرم را مدتی طولانی در معصیت تو گذراندم و در نامهی اعمالم گناهانم بزرگ است، جز آمرزش تو آرزوی دیگری ندارم و جز رضایتت به چیز دیگری امیدوار نیستم.»
صدای علی بن ابی اطالب مرا به خود مشغول ساخت. من دنبال صدا رفتم و به علی بن ابی طالب رسیدم. بدون حرکت در گوشه ای ایستادم و دیدم علی در دل تاریک شب چند رکعت نماز گزارد. آن گاه به دعا و گریه و مناجات مشغول شد و در ضمن مناجات هایش چنین گفت:« خدای من، به عفو تو می اندیشم و گناهانم بر من سبک میشود؛ و گاه مؤاخذه و مجازات هولانگیز تو را یاد می کنم و گناهانم بر من بزرگ و سخت میگردد.
آه، اگر تو در نامهی اعمالم گناهی را بخوانی که من فراموش کرده ام، و تو آن را ثبت کردهای. آن گاه فرمان دهی که او را بگیرید. پس وای بر اسیری که خاندانش نتواند او را رهایی بخشد و قبیلهاش سودی برایش نداشته باشد. آه از آتشی که جگرها و کلیهها را می سوزاند...»
پس آن قدر گریست که بدون حرکت افتاد. من پیش خودم گفتم از شدت شبزنده داری، خوابش برده، و گفتم او را برای نماز صبح بیدار می کنم. جلو رفتم و او را تکان دادم، ولی تکانی نخورد.
گفتم:« انالله و انا الیه راجعون. علی بن ابی طالب مُرد!»
با شتاب به منزلش رفتم و خبر مرگ او را به همسرش دادم. حضرت زهرا سلام الله علیها ماجرا را پرسید و من تعریف کردم.
او فرمود:«ای ابودرداء، به خدا سوگند این حالتی است که از ترس خدا به علی دست میدهد.»
صبح که شد مردم به صورت علی آب زدند و علی به هوش آمد. برخاست و مرا دید که میگریم. فرمود:« چرا گریه می کنی؟»
گفتم:« به خاطر کاری که تو با خودت میکنی.»
فرمود:« ای ابودرداء، چه میگویی اگر مرا ببینی که برای حساب فرا خواندهاند، فرشتگان عذاب مرا گرفتهاند و در پیشگاه خداوند جبار ایستادهام، در حالی که دوستانم رهایم ساختهاند. در این هنگام تو بیشتر از اکنون به من رحم میکنی و برایم دل میسوزانی.»
به خدا سوگند، این صحنه را در زندگی هیچ یک از اصحاب رسول خدا ندیدم.
سلام دوستای گلم . امیدوارم حالتون خوب باشه .
ممنون از استارتر به خاطر تاپیک بسیار زیباتون.
راستش اصلا دلم نمیخاد با یه سری حرفها ناراحتتون کنم . همین اول ازتون معذرت میخوام ...
فقط خواستم بگم خوش به حالتون که اینقدر رابطه تون با خداتون خوبه ..
راستش من قبلا نماز میخوندم ولی حالا ...
دوستان من یه مشکلی واسم پیش اومد که خیلی از خدا دورم کرد . شاید خدا داشت امتحانم میکرد . ولی من رد شدم دوستان . یعنی کلا داغون شدم .
من خیلی از خدا کمک خواستم ولی خدا کمکم نکرد . ولم کرد به حال خودم . جدی میگم . سر نماز ساعتها دعا میکردم . ..ولی هیچی ...
خدا منو ول کرد به حال خودم . شاید به خاطر گناهی بود که کرده بودم . نمیدونم . ولی اینو میدونم که ایمانم رو از دست دادم . همین . (علاوه بر مشکلات اصلی ) . دیگه دلم نمیخواد کسی روببخشم . دلم میخواد تلافی کنم همه چیز رو حتی اگه همه چیز تقصیر اون نباشه . دیگه دلم نمیخواد حتی نماز بخونم .
باورتون میشه ؟ وقتی با خداتون درد و دل میکنید واسه من هم دعا کنید .
سلام دوستای گلم . امیدوارم حالتون خوب باشه .
ممنون از استارتر به خاطر تاپیک بسیار زیباتون.
راستش اصلا دلم نمیخاد با یه سری حرفها ناراحتتون کنم . همین اول ازتون معذرت میخوام ...
فقط خواستم بگم خوش به حالتون که اینقدر رابطه تون با خداتون خوبه ..
راستش من قبلا نماز میخوندم ولی حالا ...
دوستان من یه مشکلی واسم پیش اومد که خیلی از خدا دورم کرد . شاید خدا داشت امتحانم میکرد . ولی من رد شدم دوستان . یعنی کلا داغون شدم .
من خیلی از خدا کمک خواستم ولی خدا کمکم نکرد . ولم کرد به حال خودم . جدی میگم . سر نماز ساعتها دعا میکردم . ..ولی هیچی ...
خدا منو ول کرد به حال خودم . شاید به خاطر گناهی بود که کرده بودم . نمیدونم . ولی اینو میدونم که ایمانم رو از دست دادم . همین . (علاوه بر مشکلات اصلی ) . دیگه دلم نمیخواد کسی روببخشم . دلم میخواد تلافی کنم همه چیز رو حتی اگه همه چیز تقصیر اون نباشه . دیگه دلم نمیخواد حتی نماز بخونم .
باورتون میشه ؟ وقتی با خداتون درد و دل میکنید واسه من هم دعا کنید .
با بخشش بوي خدا را بگير و زندگي خويش را رنگي كنيد
خدا جون ممنون كه هستي و بودنت رو حس ميكنيم
دوست داريم
یا لثارات الحسین
از عکس آواتارت خیلی خوشم اومد
موفق باشی
داداشی آواتار من رو میگه یا تو رو؟!:دییا لثارات الحسین
از عکس آواتارت خیلی خوشم اومد
موفق باشی
داداشی آواتار من رو میگه یا تو رو؟!:دی
سلام دوباره خدمت تمامی دوستان مخصوصا جناب balck banner و carolyn .
دوستان خیلی ممنونم ازتون به خاطر جواب پر از مهر و محبتتون .
کاملا گفتتون رو قبول دارم که شاید خدا من رو رها کرد تا پرواز رو یادم بده ...
کاملا قبول دارم که رحمت خدا از گناه ما آدما خیلی بیشتره ...
میدونم با بخشش میشه بوی خدا رو گرفت ..
من الان حال اون موقع شما رو دارم . احساس میکنم دور تا دورم تاریکیه ...
ولی واقعا من نبودم که این راهو اومدم .
من قبلا هم شرایط سخت رو تو زندگیم تجربه کردم . هیچوقت مثل الان ناامید نشده بودم .
من 4 سال توی خوابگاه دور از خونواده بودم.. واقعا خیلی از مسائل و مشکلات واسم پیش اومد ولی هیچوقت از خدا دور نشدم . .. هیچوقت تو زندگیم نبریدم ..
ولی نمیدونم چرا یهو یه مسائلی تو زندگیم پیش اومد که انگار خود خدا منو انداخت توی یه ... نمیدونم چی بگم . .
خلاصه اینکه وقتی بدی و بد شدن یه کسی رو میبینی که از ته دل دوستش داری دیگه دنیا واست به آخر میرسه . این تازه یکی از درگیریهای فکری من بود . انشالا هیچکس توی دنیا این رو تجربه نکنه .
و در آخر خوشحالم که دوستای گلی مثل شماها وجود دارن که حرفهای منو میخونن و واسم دعا میکنن .
دوستتون دارم همتون رو ...
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
شاد باش نوروز به همه دوستان باشگاه | گفتگوی آزاد | 36 | ||
۱۰ شغل شاد و غمانگیز دنیا | گفتگوی آزاد | 17 | ||
پروانه ی محک پرکشید... روحش شاد | گفتگوی آزاد | 27 | ||
S | جوونا به تفریحای سالم و شاد احتیاج دارن | گفتگوی آزاد | 1 | |
وصیت جوان 30 ساله: غریبه ای را شاد کنید | گفتگوی آزاد | 15 |