آيات سبز (کلمات دکتر شريعتي)

مهندسی گاز

عضو جدید
دوستان بیان هرکی یه جمله از استاد شریعتی داره اینجا بگه

دوستان بیان هرکی یه جمله از استاد شریعتی داره اینجا بگه

بدنیا آمده ام که انسان باشم. همین! نه فرشته و نه حیوان ... یک انسان با همه نقص ها و قدرتهایش. بر آنم که همواره از انسان بودنم لذت ببرم و دفاع کنم. چیز کمی نیست.
استاد شریعتی
 

JU JU

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دنیا را بد ساختین، کسی رت که دوست داری تورا دوست نمی دارد و کسی را که دوستت دارد دوست نمیداری، وکسی که تو رو دست میدراه و تو دستش میداری هرگز به هم نمیرسن

( فرشته بودن بهتره، ولی اگه نمیتونی فرشته باشی حداقل آدم باش )
 

arjomand

عضو جدید
اى خداوندا! به علماى ما مسئولیت، و به عوام ما علم، به مومنان ما روشنایى، و به روشنفکران ما ایمان، و به متعصبین ما فهم، و به فهمیدگان ما تعصب، به زنان ما شعور و به مردان ما شرف، و به پیران ما آگاهى و به جوانان ما اصالت، به اساتید ما عقیده و به دانشجویان ما.... نیز عقیده، به خفتگان ما بیدارى و به بیداران ما اراده، به مبلغان ما حقیقت و به دینداران ما دین، به نویسندگان ما تعهد و به هنرمندان مادرد، و به شاعران ما شعور و به محققان ما هدف ، به نومیدان ما امید و به ضعیفان ما نیرو و به محافظه کاران ما گستاخى، و به نشستگان ما قیام و به راکدان ما تکان، و به مردگان ما حیات، و به کوران ما نگاه و به خاموشان ما فریاد، وبه مسلمانان ما قرآن و به شیعیان ما على، و به فرقه هاى ما وحدت، و به حسودان شفاء به خودبینان ما انصاف، به فحاشان ما ادب، به مجاهدان ما صبر و به مردم خودآگاهى، و به همه ملت ما، همت تصمیم و استعداد فداکارى و شایستگى نجات و عزت ببخشا!
 

s_ghazal

عضو جدید
دنيا

دنيا

دنيا را بد ساخته اند
وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.
وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.
وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.
وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.
وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.
دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم
دكتر علی شریعتی
 

archi_arch

مدیر بازنشسته

arjomand

عضو جدید
پدر مادر ما متهمیم

پدر مادر ما متهمیم

باری پدر مادر! این مسیر دینی است که تو به من نشان می دهی ومن نمی خواهم که در این دنیا زندانی بد بخت و اسیر باشم می خواهم آزاد وعزیز و سرافراز باشم من کفری را که خودت می گوئی در این دنیا آزادی و عزت و سعادت و بهشت می دهد بردین تو که زندانی و اسارت و رنج و فقر را موجب می شود و حتی توصیه می کند ترجیح دادم . تو هی فحش بده نق بزن نفرین کن !
 

hilda

عضو جدید
اگر تنها ترين تنها ها شوم باز خدا هست ،اوست كه جانشين همه ي نداشتن هاست.
نفرين و آفرين ها بي ثمر است.اگر تمامي خلق گرگ هاي هار شوند و از آسمان هول و كينه بر سرم بارد ،تو مهربان جاودان آسيب ناپذير من هستي.
 

fereshteye nejat

عضو جدید
خدایا به هر کس که دوست میداری بیاموز که عشق زیباست و به هر کس که دوستر می داری بیاموز که دوست داشتن از عشق زیباتر است :heart:


دکتر شریعتی
 

hilda

عضو جدید
براي خراب كردن يك حقيقت ،خوب به آن حمله نكنيد؛بد از آن دفاع كنيد.
 

rana.7

عضو جدید
واقعا عاليه مرسي منم عاشق شريعتيم ولي تا حالا نتونستم كتاباشو بخونم فقط از نوشته هاش يه چيزايي شنيده بودم.خيلي خوبه;)
 

arjomand

عضو جدید
دين « نه »

دين « نه »

تو دين « نه » به من دادي ، پدر ، مادر ! من دختر تو بودم ، راه هاي را كه به من نشان دادي ، پيشنهادهايي كه داشتي ، شكل زندگي و ارزش هاي اخلاقي يي كه به من ارائه كردي ، اين است : نرو ، نكن ، نبين ، نگو ، نفهم ، احساس نكن ، ننويس ، نخوان ، نه ، نه ، نه و ... اينكه همه اش نه شد ، من به دنبال دين آري هستم كه به من نشان بدهد كه چه بكن ، چه بخوان و چه بفهم !
به قول يكي از نويسندگان : « واي به حال ديني كه نه در آن بيشتر است از آري » و از تو من يك آري نشنيده ام .
 

arjomand

عضو جدید
ای نسل اسیر وطنم

ای نسل اسیر وطنم

تو می‌دانی كه من هرگز به خود نیندیشیدم، تو می‌دانی و همه می‌دانندكه من حیاتم، هوایم، همه خواسته‌هایم به خاطر تو و سرنوشت تو و آزادی تو بوده است. تو می‌دانی و همه می‌دانند كه هرگز به خاطر سود خود گامی برنداشته‌ام، از ترس خلافتتشیعم را از یاد نبرده‌ام. تو می‌دانی و همه می‌دانند كه نه ترسویم نه سودجو! تومی‌دانی و همه می‌دانند كه من سراپایم مملو از عشق به تو و آزادی تو و سلامت توبوده است، و هست و خواهد بود. تو می‌دانی و همه می‌دانند كه دلم غرق دوست داشتن توو ایمان داشتن تو است. تو می‌دانی و همه می‌دانند كه من خودم را فدای تو كرده ام وفدای تو می‌كنم كه ایمانم تویی و عشقم تویی و امیدم تویی و معنی حیاتم تویی و جز توزندگی برایم رنگ و بویی ندارد. طمعی ندارد. تو می‌دانی و همه می‌دانند كه شكنجهدیدن به خاطر تو، زندان كشیدن برای تو و رنج كشیدن به پای تو تنها لذت بزرگ من است. از شادی تو است كه من در دل می‌خندم. از امید رهایی توست كه برق امید در چشمانخسته‌ام می‌درخشد، و از خوشبختی تو است كه هوای پاك سعادت را در ریه‌هایم احساسمی‌كنم.
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
اگر تنهاترين تنها شوم باز خدا هست
او جانشين همه نداشتنهاست
نفرين ها و آفرين ها بي ثمر است
اگر تمامي خلق گرگهاي هار شوند
و از آسمان هول و کينه بر سرم بارد
تو مهربان جاودان آسيب نا پذير من هستي
اي پناهگاه ابدي
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
خدايا، به مذهبي ها بفهمان که آدم از خاک است ، بگو که: يک پديده مادي نيز به همان ماده خدا را معني مي کند که يک پديده غيبي، در دنيا همان اندازه خدا وجود دارد که در آخرت.
و مذهب اگر پيش از مرگ به کار نيايد، پس از مرگ هم به هيچ کار نخواهد آمد.
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
خدايا، به من توفيق تلاش در شکست ، صبر در نوميدي ، رفتن بي همراه ، جهاد بي سلاح، کار بي پاداش، فداکاري در سکوت ، دين بي دنيا ، مذهب بي عوام ، عظمت بي نام ، خدمت بي نان، ايمان بي ريا ،
خوبي بي نمود، گستاخي بي خامي ، مناعت بي غرور، عشق بي هوس ، تنهايي در انبوه جمعيت ، دوست داشتن بي آنكه دوست بداند ، روزي كن!
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
ای آزادی،

تو را دوست دارم، به تو نیازمندم، به تو عشق می ورزم، بی تو زندگی دشواراست، بی تو من هم نیستم ؛ هستم ، اما من نیستم ؛ یک موجودی خواهم بود توخالی ، پوک ، سرگردان ، بی امید ، سرد ، تلخ ، بیزار ، بدبین ، کینه دار ، عقده دار ، بیتاب ، بی روح ، بی دل ، بی روشنی ، بی شیرینی ، بی انتظار ، بیهوده ، منی بی تو

یعنی هیچ! ...
ای آزادی، من از ستم بیزارم، از بند بیزارم، از زنجیر بیزارم، از زندان بیزارم، از حکومت بیزارم، از باید بیزارم، از هر چه و هر که تو را در بند می کشد بیزارم.

ای آزادی، چه زندان ها برایت کشیده ام !

و چه زندان ها خواهم کشید و چه شکنجه ها تحمل کرده ام و چه شکنجه ها تحمل خواهم کرد.

اما خود را به استبداد نخواهم فروخت، من پرورده ی آزادی ام، استادم علی است، مرد بی بیم و بی ضعف و پر صبر، و پیشوایم مصدق، مرد آزاد، مرد، که هفتاد سال برای آزادی نالید.

من هرچه کنند، جز در هوای تو دم نخواهم زد. اما، من به دانستن از تو نیازمندم، دریغ مکن، بگو هر لحظه کجایی چه می کنی؟ نا بدانم آن لحظه کجا باشم، چه کنم؟ ...

« دکتر علی شریعتی »

(خود سازی انقلابی ، ص ۱۲۰و۱۳۰)
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
متن کامل وصیت نامه دکتر علی شریعتی

متن کامل وصیت نامه دکتر علی شریعتی

متن کامل وصیت نامه دکتر علی شریعتی
 

پیوست ها

  • vasiat.pdf
    92.1 کیلوبایت · بازدیدها: 0

arjomand

عضو جدید
كتابي براي نخواندن !

كتابي براي نخواندن !

قرآني كه تو به آن معتقدي به چه كار ما مي آيد ؟ من نمي دانم در آن چه هست و تو خودت هم نمي داني تويش چيست ؟ از اين جهت من كافر توي مومن هر دويمان هم درس هستيم ، منتهي من با آن كار ندارم – چون كتابي كه به درد خواندن نخورد به چه درد مي خورد ؟ اما تو مرتب مي چسبانيش به چشمت و سينه ات ، به پهلويت ، به قنداق بچه ات و به بازوي داداشت و به بالش مريضت تا آن جا كه من ديده ام اين كتاب براي تو فقط مصرفش هميشه اين بوده كه : وقتي كه از خانه ات بيرون مي آيي ، چند جمله از آن را به قفل در خانه ات پف كني ، من يك قفل فني و محكمي مي خرم كه اصلا احتياج به پف نداشته باشد ، با تكنيك بسته شود نه با پف ! تو براي سلامت و مصونيت جمله هايي از آن را دور خودت پف مي كني يا نسخه هايي از آن را به آستر جليقه ات مي دوزي يا به گردن گاوت مي آويزي ! من مي روم واكسن ميزنم و از دكتر متخصص نسخه دوا مي گيرم بنابراين به « قرآن تو » نيازي ندارم !
تو با آن استخاره مي كني به جاي « انتخاب » و « تصميم » ، « عمل » و « قضاوت » و « فهميدن » و « انديشيدن » ... كه كار انسان و ارزش امتياز انسان است – با كتاب يك نوع شير يا خط بازي مي كني و لاتاري و بخت آزمايي مي كني ، من - فرزند تو – با اينكه به وحي عقيده ندارم حاضر نيستم تا اين حد به قرآن اهانت كنم ، به هر حال اين يك كتاب است « قرآن تو » « كتاب هدايت » است آن را « مي خوانم » تا ، با انديشيدن و فهميدن نوشته هاي آن ، راه خوب و بد و متوسط را در زندگي پيدا كنم نه با استخاره ! چشم هايم را باز مي كنم و متنش را مي گشايم و به دنبال مطلبي مي گردم تا ببينم كه چه گفته است ، نه اينكه چشمهايم را ببندم و شانسي و تصادفي لايش را باز كنم و جمله يا كلمه ي اول بالاي صفحه راست را تماشا كنم كه چه نوشته است ؟ و بعد طبق آن در كار خودم تصميم بگيرم و درباره ي مسئله اي يا شخصي قضاوت كنم !
پدرجان ، من يك دانشجويم ، اگر كسي با جزوه درسي ام چنين بازي هايي كند اوقاتم تلخ مي شود ! پس اگر من كتابي را كه به درد خواندن نمي خورد – ولو نويسنده اش به قول تو خود خدا باشد – رها كردم و به جاي آن كتاب هايي را گرفتم كه به درد خواندن مي خورد ، اوقاتت تلخ نشود !
 

arjomand

عضو جدید
ابوذر

ابوذر


قلم من با افتخار غرور آمیزی بر روی این صفحات میلغرزد زیرا ، قهرمانی را که در این داستان نقاشی می کند ، رقاصه ی پیست رقصی کهمیکوشد تا تماشاچیانش را از شهوت به جوش آورد نیست ، شاعری که در هوای عفن یکمیخانه یا در کنار منقلی ستونهای ضخیم دود را به سقف می فرستد نیست ، عروسک هایی کهپیرلویس ساخته است نیست .
یاران وفادار کاباره های زیر زمینها و پس کوچه هایمحلات بد نام پاریس نیست .
داستان عشق های گندیده ای که از هولیوود الهام میگیرد ، سرگذشت طنازان اثیری و عشوه گر جزیره ی کاپری که از همه سوی جهان ، شکمهاییرابه سوی خویش میخواند که در زیر هر یک فاضلابی از شهوت نصب لست نیست .
پوست بدن نرم و مرمرین ستاره ی طنازی که هر صبح دروان شیر می خوابد ، چهره ای که کرمهای معطر بر آن برقی از چربی زده است نیست .
قهرمان این داستان فرزند غیور صحراست ، فرزند صحرایمغروی است که با همه ی تنگدستی و عسرت ، همواره عار داشته است که ، حتی آسمان بر اواشک ترحم بارد ، فرزند صحرایی است که ، بر کرانه ی دریاها نشسته است و قرن ها از سرغرور در زیر آتش خورشید تشنه مانده ، برای آشامیدن آب ، سر به دریا نیز فرودنیاورده است .
چهره ی گندمگون و آفتاب زده ای است که خشونت صحرا درآن نقش بسته ، پوست چروکیده ای است همچون پاره ی چرمی ، در زیر آفتاب جزیره ،خشکیده و سیاه گشته است ، قامت باریک و بلندی است که بار رنج ها و سختی های بیاباناندکی آن را خمیده است ، سینه ی لاغر و استخوانی ای است که مردی و پایداری از آن میتراود ، و دو چشم دلیر شیری است که از لهیب آتش صحرا ، برای خویش ، دو نگاه ساختهاست .
این داستان سر گذشت تند بادی است که در میان قبیلهای طغیان کرده و در صحرای خلوتی فرو نشست ........
........ سر گذشت مردی از غفار است
 

phalagh

مدیر بازنشسته
ای دوست
نه هر چه درست بود و صواب بود ، روا بود که بگویند ...
و نباید که خود را در بحری افکنم که ساحلش بدید نبود ،
و چیزها نویسم بی ( خود ) که چون ( واخود ) آیم بر آن
پشیمان باشم و رنجور .
ای دوست
می ترسم و جای ترس است از مکر سرنوشت .
 

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بودا ! تو گفته ای
بودا ! تو گفته ای که در این هستی پلید
غیر از دروغ و رنگ و ریا و فریب نیست
گفتی که در سراب فریبندهء حیات
جز رنج و درد هیچکسی را نصیب نیست

گفتی که زندگی شبح مرگ موحشی است
افسانه ای است پر ز فریب و پر از دروغ
رخشنده مشعلی است فرا راه آدمی
اما گرفته است ز رنج و ز غم فروغ

. . . گفتی که شادکامی سرمایه غم است...
 

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تا سحر،ای شمع بر بالین من
امشب از بهر خدا بیدار باش
سایه غم ناگهان بر دل نشست
رحم کن امشب مرا غمخوار باش
کام امیدم بخون آغشته شد
تیرهای غم چنان بر دل نشست
کاندرین دریای مست زندگی
کشتی امید من بر گل نشست
آه!ای یاران به فریادم رسید
ورنه مرگ امشب بفریادم رسد
ترسم آن شیرین تر از جانم زراه
چون بدام مرگ افتادم رسد
گریه و فریاد بس کن شمع من
بر دل ریشم نمک،دیگر مپاش
قصه بیتابی دل پیش من
بیش ازین دیگر مگو خاموش باش
جز توام ای مونس شبهای تار
در جهان دیگر مرا یاری نماند
ز آنهمه یاران بجز دیدار مرگ
با کسی امید دیداری نماند
همدم من،مونس من،شمع من
جز توام در این جهان غمخوار کو؟
واندرین صحرای وحشت زای مرگ
وای بر من،وای بر من یار کو؟
اندرین غربت من امشب شمع من
دست خواهم شستن از این زندگی
تا که فردا،همچو شیران بشکنند
ملتم زنجیر های بندگی
 

Baran*

مدیر بازنشسته



می خواستم زندگی کنم ، راهم را بستند

ستایش کردم ، گفتند خرافات است

عاشق شدم ، گفتند دروغ است

گریستم ، گفتند بهانه است

خندیدم ، گفتند دیوانه است

دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم
 
آخرین ویرایش:

Baran*

مدیر بازنشسته
در اوج آگاهي، آدمي خود را زنداني چهار زندگي مي­يابد: طبيعت، تاريخ، جامعه، و خويش! و سخن گفتن از معاني و عواطف و دردها و نيازهاي آدمي است، كه در هر يك از اين چهار زندگيش، بر گونه ايست: گاه در هستي سخن مي­گويد، سخنش فلسفه است، گاه در تاريخ و سخنش انسان است؛ گاه در جامعه و سخنش سياست و گاه در خويشتن و سخنش شعر.

" بر گرفته از کتاب کویر "
 

Sharif_

مدیر بازنشسته


می خواستم زندگی کنم ، راهم را بستند

ستایش کردم ، گفتند خرافات است

عاشق شدم ، گفتند دروغ است

گریستم ، گفتند بهانه است

خندیدم ، گفتند دیوانه است

دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم
عالی بود چیزی تو دست و بالم نیست انشا.. از شرمندگیتون درمیام!!!!11
 

Sharif_

مدیر بازنشسته


[FONT=arial, helvetica, sans-serif]******اگر نمی توانی بالا بروی،سیب باش تا افتادنت اندیشه ای را بالا ببرد[/FONT] !!!!!!!!
 
بالا