تو نیکی می کن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز
رنگ خدا عضو جدید کاربر ممتاز Oct 24, 2008 #8,791 تو نیکی می کن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز
صهبا عضو جدید Oct 24, 2008 #8,792 زلف بر باد مده تا ندهي بر بادم نار بنياد مكن تا نكني بنيادم رخ بر افروز كه فارغ كني از برگ گلم قد بر افروز كه از سرو كني آزادم زلف را حلقه مكن تا نكني در بندم طره را تاب مده تا ندهي بر بادم
زلف بر باد مده تا ندهي بر بادم نار بنياد مكن تا نكني بنيادم رخ بر افروز كه فارغ كني از برگ گلم قد بر افروز كه از سرو كني آزادم زلف را حلقه مكن تا نكني در بندم طره را تاب مده تا ندهي بر بادم
رنگ خدا عضو جدید کاربر ممتاز Oct 24, 2008 #8,793 میروم تا که عیان سازم راز این خواهش سوزان را نتوانم که برم از یاد هر گز ان هوسران را
صهبا عضو جدید Oct 24, 2008 #8,794 اگر تو فارغي از حال دوستان يارا فراغت از تو ميسر نميشود مارا..............
رنگ خدا عضو جدید کاربر ممتاز Oct 24, 2008 #8,795 انچه از شب بجای می ماندعطر سکر اور گل یاس است از سیاهی شب چرا عذر خواهی شب پر از قطره های الماس است ببخشی اخه امتیازام ته کشیده بود. فعلا بای آخرین ویرایش: Oct 24, 2008
انچه از شب بجای می ماندعطر سکر اور گل یاس است از سیاهی شب چرا عذر خواهی شب پر از قطره های الماس است ببخشی اخه امتیازام ته کشیده بود. فعلا بای
N = nAviD = عضو جدید Oct 24, 2008 #8,796 تبسم را بر لبها جراحي مي کنند و ترانه را بر دهان شوق را در پستوي خانه نهان بايد کرد کباب قناري بر آتش سوسن و ياس روزگار غريبي است نازنين
تبسم را بر لبها جراحي مي کنند و ترانه را بر دهان شوق را در پستوي خانه نهان بايد کرد کباب قناري بر آتش سوسن و ياس روزگار غريبي است نازنين
peiman_eng عضو جدید Oct 24, 2008 #8,797 نام من رفتست روزی بر لب جانان بسهو اهل را بوی جان می آید از نامم هنوز
R@mtin.eng عضو جدید کاربر ممتاز Oct 24, 2008 #8,798 ز راه میکده یاران عنان بگردانید ..... چرا که حافظ ازین راه رفت و مفلس شد
رنگ خدا عضو جدید کاربر ممتاز Oct 24, 2008 #8,799 دلا خو کن به تنهائی .که از تن ها بلا خیزد که راحت ان کسی دارد که از تن ها بپرهیزد
ه هستی فرهادی عضو جدید Oct 25, 2008 #8,800 دولت صحبت آن شمع سعادت پرتو باز پرسید خدا را که به پروانه ی کیست.
Dr ehsan عضو جدید Oct 25, 2008 #8,801 تو ز من ملول گشتی که من از تو ناشتابم صنما چه می شتابی؟ که بکشتی از شتابم
رنگ خدا عضو جدید کاربر ممتاز Oct 25, 2008 #8,802 من مست می عشقم هوشیار نخواهم شد وز خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد
abfa عضو جدید Oct 25, 2008 #8,803 دیده ی بد بین بپوشان ای کریم عیب پوش زین دلیری ها که من در کنج خلوت می کنم
رنگ خدا عضو جدید کاربر ممتاز Oct 25, 2008 #8,804 من انم به مستی بگردم هلاک به ائین مستان بریدم به خاک
رنگ خدا عضو جدید کاربر ممتاز Oct 25, 2008 #8,806 لیک در ائینه می بینم که وای سایه ای زانچه بودم نیستم
رنگ خدا عضو جدید کاربر ممتاز Oct 25, 2008 #8,808 لای لای ای پسر کوچک من دیده بر بند که شب امده است دیده بر بند که این دیو سیه خون به کف و خنده به لب امده است
لای لای ای پسر کوچک من دیده بر بند که شب امده است دیده بر بند که این دیو سیه خون به کف و خنده به لب امده است
رنگ خدا عضو جدید کاربر ممتاز Oct 25, 2008 #8,810 من از دو چشم گریان گریختم از خند های وحشی طوفان گریختم
رنگ خدا عضو جدید کاربر ممتاز Oct 25, 2008 #8,812 ما را به غمت بند نوازی کردی وز هجر رخت در سوز و گدازی کردی
ویدا عضو جدید Oct 25, 2008 #8,814 abfa گفت: یاد باد آن کو به قصد خون ما زلف را بشکست و پیمان نیز هم کلیک کنید تا باز شود... ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم...!
abfa گفت: یاد باد آن کو به قصد خون ما زلف را بشکست و پیمان نیز هم کلیک کنید تا باز شود... ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم...!
رنگ خدا عضو جدید کاربر ممتاز Oct 25, 2008 #8,815 من که پشت پا زده ام به هر چه هست ونیست تا که کام او ز عشق خود روا کنم لعنت خدا بر من اگر بجز جفا زین پس با عاشقان باوفا کنم
من که پشت پا زده ام به هر چه هست ونیست تا که کام او ز عشق خود روا کنم لعنت خدا بر من اگر بجز جفا زین پس با عاشقان باوفا کنم
abfa عضو جدید Oct 25, 2008 #8,816 ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم
ویدا عضو جدید Oct 25, 2008 #8,818 رنگ خدا گفت: میان اسمان گنگ وخاموش تن مهتاب را گیرم در اغوش کلیک کنید تا باز شود... شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد
رنگ خدا گفت: میان اسمان گنگ وخاموش تن مهتاب را گیرم در اغوش کلیک کنید تا باز شود... شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد
ک کافر خداپرست - کاربر ممتاز Oct 25, 2008 #8,820 مي خوردم باده با بت آشفته خوابم بربود حال دل ناگفته بيدار شدم ز خواب مستي ديدم: دلبر شده، شمع مرده، ساقي خفته!
مي خوردم باده با بت آشفته خوابم بربود حال دل ناگفته بيدار شدم ز خواب مستي ديدم: دلبر شده، شمع مرده، ساقي خفته!