رباعی و دو بیتی

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ای مقصد خورشید پرستان رویت
محراب جهانیان خم ابرویت

سرمایه عیش تنگدستان دهنت
سر رشته دلهای پریشان مویت


عبید زاکانی
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
چشمت که فسون و رنگ میبارد ازو
افسوس که تیر جنگ میبارد ازو

بس زود ملول گشتی از هم نفسان
آه از دل تو که سنگ میبارد ازو

حافظ....
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
در سنبلش آویختم از روی نیاز
گفتم من سودازده را کار بساز

گفتا که لبم بگیر و زلفم بگذار
در عیش خوش‌آویز نه در عمر دراز
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
از دل نرود شوق جمالت بیرون
وز سینه هوای زلف و خالت بیرون

این طرفه که با این همه سیلاب سرشگ
از دیده نمیرود خیالت بیرون


:gol:عبید:gol:
 

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
برخیز و بیا بتا برای دل ما
حل کن به جمال خویشتن مشکل ما

یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم
زان پیش که کوزه ها کنند از گل ما
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ای جان و جهان، تو را ز جان می‌طلبم
سرگشته تو را گرد جهان می‌طلبم
تو در دل من نشسته‌ای فارغ و من
از تو ز جهانیان نشان می‌طلبم
عراقی
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
چشم من دلخسته به هر انجمنی
چون خویشتنی ندید بی‌خویشتنی

چون هم‌نفسی نیافتم در همه عمر
در غصّه بسوختم دریغا چو منی!


عطار...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
از دل نرود شوق جمالت بیرون
وز سینه هوای زلف و خالت بیرون

این طرفه که با این همه سیلاب سرشگ
از دیده نمیرود خیالت بیرون


عبیدزاکانی

 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
عشق رخ تو که کیمیای خطرست
از یک جو او دو کون زیر و زبرست

چون سرپیچم از تو چو هر روز مرا
همچون رخ تو، عشق رخت، تازه‌ترست


عطار...
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نوای چنگ و می و شراب ساقی ست هر شب
به مجلس عرفا نطق عاشقی ست هر شب
نه! به ترکان و رومیان و حوریان بهشت
نبروم،که دل به هوای روی تو باقی ست هر شب

عماد سمعیی
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تو هرچه بپوشی به تو زیبا گردد
گر خام بود اطلس و دیبا گردد

مندیش که هرکه یک نظر روی تو دید
دیگر همه عمر از تو شکیبا گردد


سعدی...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
هشیار سری بود ز سودای تو مست
خوش آنکه ز روی تو دلش رفت ز دست
بی تو،همه، هیچ نیست در ملک وجود
ور هیچ نباشد،چو تو هستی همه هست
:gol:"سعدی" :gol:
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
جانی دارم عاشق و شوریده و مست
آشفته و بی قرار، نه نیست، نه هست

طفلی عجب است جان بی دایۀ من
خو باز نمیکند ز پستان الست


عطار...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ای چشم تو مست خواب و سرمست شراب
صاحبنظران تشنه و وصل تو سراب

مانند تو آدمی در آباد و خراب
باشد که در آیینه توان دید و در آب

:gol:سعدی:gol:
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تقدیر، که بر کشتنت آزرم نداشت
بر حسن و جوانیت دل نرم نداشت

اندر عجبم زجان ستان کز چو تویی
جان بستد و از جمال تو شرم نداشت


رودکی...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
صد بار بگفتم به غلامان درت
تا آینه دیگر نگذارند برت
ترسم که ببینی رخ همچون قمرت
کس باز نیاید دگر اندر نظرت
:gol:"سعدی" :gol:
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
از زلفِ شکن بر شکنت میترسم
وز نرگسِ مستِ پرفنت میترسم

من میخواهم که راه گیرم در پیش
از غمزۀ چشمِ رهزنت میترسم


عطار...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
با سرو قدی تازه‌تر از خرمن گل
از دست منه جام می و دامن گل

زان پیش که ناگه شود از باد اجل
پیراهن عمر ما چو پیراهن گل

:gol:خیّام:gol:
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
گویند مرو در پی آن سرو بلند
انگشت نمای خلق بودن تا چند؟

بی‌فایده پندم مده ای دانشمند
من چون نروم که می‌برندم به کمند؟

عطار...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
مسعود که هست سعد سلمان پدرش
جایی است که از چرخ گذشته است سرش

در حبس بیفزود به دانش خطرش
عودی است که پیدا شد از آتش هنرش:gol:
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
آن رفته که بود دل بدو مشغولم
وافکنده به شمشیر جفا مقتولم

بازآمد و آن رونق پارینش نیست
خط خویشتن آورد که من مغرولم

سعدی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با ماه رخی ار نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی،چو هستی خوش باش :gol:
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
همچون سر زلف تو پریشان توایم
آنداری و آنداری و ما آن توایم

هر جا باشیم حاضر خوان توایم
مهمان تو مهمان تو مهمان توایم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
:gol:علي:gol:
چون، اوجِ کمالِ بشری می بینم
چون، جمعِ صفانِ آدمی می بینم
در دور نمای عالمِ انسانی
کوتاه سخن ، فقط علی می بینم
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
زلفت چو شب و چهره چو روزی نیکوست
من روز و شبت ز بهر آن دارم دوست

آن کو ز رخت روز و ز زلفت شب ساخت
پیوسته نگهدار شب و روز تو اوست
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
افسونگر

یا عافیت از چشم فسون سازم ده
یا آنکه زبان شکوه پردازم ده
یا دردی و غمی که داده ای بازش گیر
یا جان و دلی که برده ای بازم ده

:gol:رهی معیری:gol:
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
چون شمعِ جمال خود به پروانه نمود
پروانه ز شوقِ او فرود آمد زود

شمعش گفتا: چه بود گفت: آمدهام
تا جمله تو باشم و نمییارم بود
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تمنای عاشق

آن را که جفا جوست نمی باید خواست
سنگین دل و بد خوست نمی باید خواست
مارا ز تو غیر از توتمنایی نیست
از دوست به جز دوست نمی باید خواست


:gol:رهی معیری:gol:
 

Similar threads

بالا