رباعی و دو بیتی

m2002k

عضو جدید
کاربر ممتاز

عارف چو گل و جز گل خندان نبود
تلخی نکند عادت قند آن نبود
مصباح زجاجه است جان عارف
پس شیشه بود زجاجه سندان نبود

:gol:
 
  • Like
واکنش ها: floe

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دگر این دل سرِ ماندن ندارد
هوای در قفس خواندن ندارد
چنان در دوزخ دنیا دلم سوخت
که دیگر بار سوزاندن ندارد

(قیصر امین پور)
 

m2002k

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشق آن باشد که خلق را دارد شاد
عشق آن باشد که داد شادیها داد
زاده است مرا مادر عشق از اول
صد رحمت و آفرین بر آن مادر باد



 
  • Like
واکنش ها: floe

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ایام شباب است شراب اولیتر

با سبز خطان باده‌ی ناب اولیتر


عالم همه سر به سر رباطیست خراب

در جای خراب هم خراب اولیتر


حافظ...
 

m2002k

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشق از ازلست و تا ابد خواهد بود
جوينده‌ي عشق بيعدد خواهد بود
فردا كه قيامت آشكارا گردد
هر دل كه نه عاشق است رد خواهد بود


 

m2002k

عضو جدید
کاربر ممتاز
به صحرا بنگرم صحرا ته وینم
به دریا بنگرم دریا ته وینم
بهر جا بنگرم کوه و در و دشت
نشان روی زیبای ته وینم
:gol:
 

m2002k

عضو جدید
کاربر ممتاز

بنگر ز صبا دامن گل چاك شده
بلبل ز جمال گل طربناك شده
در سايه گل نشين كه بسيار اين گل
در خاك فرو ريزد و ما خاك شده


 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
در عرصه‌ی ملکی که کمی نپذیرد
با چند هنر کز چو منی نگزیرد

خورشید فراغتم فرو می‌میرد
بوطالب نعمه کو که دستم گیرد
انوری
 

m2002k

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوشا آنان كه با ته همنشينند
هميشه با دل خرم نشينند
همين بي‌رسم عشق و عشقبازي
كه گستاخانه آيند و ته بينند
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
چون بلبل مست راه در بستان یافت
روی گل و جام باده را خندان یافت
آمد به زبان حال در گوشم گفت
دریاب که عمر رفته را نتوان یافت
 

m2002k

عضو جدید
کاربر ممتاز

دل هرچه ز بد ديد پسنديد از تو
وز جمله جهان بريد و نبريد از تو
گفتي كه نبيند دلت از من غم هجر
ديدي كه به عاقبت همان ديد از تو


 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ساقی فلک ارچه در شکست من و توست
خصم تن و جان می‌پرست من و توست
تا جام شراب و شیشه‌ی می باشد
در دست من و تو، دست دست من و توست
هاتف اصفهانی
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
چون چرخ به کام یک خردمند نگشت
خواهی تو فلک هفت شمر خواهی هشت
چون باید مرد و آرزوها همه هشت
چه مور خورد به گور و چه گرگ به دشت
 
  • Like
واکنش ها: floe

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دیدم در خواب ساقی زیبا را
بر دست گرفته ساغر صهبا را

گفتم به خیالش که غلام اوئی
شاید که به جای خواجه باشی ما را
مولوی
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
درياب كه از روح جدا خواهي شد
در پرده اسرار فنا خواهي شد
مي نوش نداني ز كجا آمده ايي
خوش باش نداني به كجا خواهي شد


حكيم عمرخيام
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دلی همچون دل نالان مو نه
غمی همچون غم هجران مو نه
اگر دریا اگر ابر بهاران

حریف دیده‌ی گریان مو نه
باباطاهر
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
گویند بهشت و حور و کوثر باشد
جوی می و شیر و شهد و شکر باشد

پر کن قدح باده و بر دستم نه
نقدی ز هزار نسیه خوشتر باشد
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
قسام بهشت و دوزخ آن عقده گشاى
ما را نگذارد كه در آئیم ز پاى

تا كى بود این گرگ ربائى بنماى
سر پنجه ء دشمن افكن اى شیر خداى


حافظ....
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دگر شو شد که مو جانم بسوزد
گریبان تا بدامانم بسوزد
برای کفر زلفت ای پریرخ
همی ترسم که ایمانم بسوزد
"باباطاهر"
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
گر زخم خورم ز دست چون مرهم دوست
یا مغز برآیدم چو بادام از پوست

غیرت نگذاردم که نالم به کسی
تا خلق ندانند که منظور من اوست


سعدی
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
عشق رخ یار بر من زار مگیر
بر خسته دلان رند خمار مگیر

صوفی چو تو رسم رهروان می دانی
بر مردم رند نکته بسیار مگیر

حافظ
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
آن کودک لشکری که لشکر شکند
دایم دل ما چو قلب کافر شکند

محبوب که تازیانه در سر شکند
به زانکه ببیند و عنان برشکند


سعدی.....
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ای کاش که بخت سازگاری کردی
با جور زمانه یار یاری کردی

از دست جوانیم چو پر بود عنان
پیری چو رکاب پایداری کردی

حافظ....
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
با دوست چنانکه اوست می‌باید داشت
خونابه درون پوست می‌باید داشت

دشمن که نمی‌توانمش دید به چشم
از بهر دل تو دوست می‌باید داشت

سعدی
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من حاصل عمر خود ندارم جز غم
در عشق ز نیک و بد ندارم جز غم

یک همدم باوفا ندارم جز درد
یک مونس نامزد ندارم جز غم

حافظ
 
  • Like
واکنش ها: floe

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

شوقی، که چو گل دل شکفاند، عشق است
ذهنی، که رموز عشق داند، عشق است

مهری، که تو را از تو رهاند، عشق است
لطفی، که تو را بدو رساند، عشق است
*عراقی*
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
داد طرب از عمر بده تا برود
تا ماه برآید و ثریا برود

ور خواب گران شود بخسبیم به صبح
چندانکه نماز چاشت از ما برود


سعدی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
عشرت بادا صبح تو و شام ترا
آغاز تو را خوشی و انجام ترا

شبهای ترا باد نشاط شب عید
نوروز ز هم نگسلد ایام ترا
*وحشی بافقی*
 

Similar threads

بالا