رباعی و دو بیتی

*انیس*

عضو جدید
دل در غم او بکاست، می‌باید گفت
این واقعه از کجاست؟ می‌باید گفت

گفتی تو که: از که این قیامت دیدی؟
از قامت او، چو راست می‌باید گفت
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
یک لحظه کسی که با تو دمساز آید
یا با تو دمی همدم و همراز آید
از کوی تو گر سوی بهشتش خوانند
هرگز نرود وگر رود باز آید
هاتف اصفهانی
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دردا که دلم به هیچ درمان نرسید
جانش به لب آمد و به جانان نرسید

در بی خبری عمر به پایان آمد
و افسانۀ عشق او به پایان نرسید
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تا با غمِ عشقِ تو مرا کار افتاد
بیچاره دلم در غمِ بسیار افتاد
بسیار فتاده بود اندر در غمِ عشق
امّا نه چنین زار که این بار افتاد
**مولوی**
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
غم عشقت ز گنج رایگان به
وصال تو ز عمر جاودان به

کفی از خاک کویت در حقیقت
خدا دونه که از ملک جهان به
 

yalda_87

عضو جدید
عزیزا کاسه چشمم سرایت ........................... میان هر دو چشمم جای پایت
از آن ترسم که ناغافل نهی پای ..................... نشیند خار مژگانم به پایت
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
گفتم به فراق مدتی بگزارم
باشد که پشیمان شود آن دلدارم

بس نوشیدم ز صبر و بس کوشیدم
نتوانستم از تو چه پنهان دارم
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
شاها در جهان عرصه‌ی در گاه تو باد

آفاق پراز خیمه و خرگاه تو باد


این خیمه‌ی بی ستون که چرخش خوانند

قایم به ستون خیمه‌ی جاه تو باد
وحشی بافقی
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
لبهات می ست و می بود اصل طرب
چندان ترشی درو نگویی چه سبب

تو از نمک آنچنان ترش داری لب
گر می ز نمک ترش شود نیست عجب
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
گفتم عقلم گفت که حیران منست

گفتم جانم گفت که قربان منست


گفتم که دلم گفت که آن دیوانه

در سلسله‌ی زلف پریشان منست
عبید زاکانی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
معشوقه و عشق عاشقان یک نفس است
رو هم نفسی جو، که جهان یک نفس است
با هم نفسی گر نفسی بنشینی​
مجموع حیات عمر آن یک نفس است:gol:
*عراقی*​
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خود ماه بود چنین منور که تویی
یا مهر بود چنین سمنبر که تویی

گفتی که برو نکوتری گیر از من
الله الله ازین نکوتر که تویی
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
در جستن آن نگار پر کینه و جنگ
گشتیم سراپای جهان با دل تنگ
شد دست ز کار و رفت پا از رفتار
این بس که به سر زدم و آن بس که به سنگ

رودکی
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
عشقست مرا بهینه‌تر کیش بتا
نوشست مرا ز عشق تو نیش بتا

من می‌باشم ز عشق تو ریش بتا
نه پای تو گیرم نه سر خویش بتا
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
عشرت بادا صبح تو و شام ترا :gol: آغاز تو را خوشی و انجام ترا
شبهای ترا باد نشاط شب عید :gol: نوروز ز هم نگسلد ایام ترا
وحشی بافقی
 
آخرین ویرایش:

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
در دست منت هميشه دامن بادا
و آنجا كه ترا پاى سر من بادا

برگم نبود كه كس ترا دارد دوست
اى دوست همه جهانت دشمن بادا
 

hitech

عضو جدید
[FONT=&quot]عزيزم مي دويد من مي دويدم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]عزيزم مي نشست من مي رسيدم[/FONT]
[FONT=&quot]دو تا خال سيا كنج لبش بود[/FONT]
[FONT=&quot]اگر او مي فروخت من مي خريدم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ای که بـا سـلسـله موی درازآمــده ای

فـرصـتت بـاد که دیـوانه نـواز آمــده ای



جـز تو کـس راه نـدارد به نهانخانه دل

پـرده بـردار که در پــرده راز آمــده ای
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
در دل ز طرب شكفته باغيست مرا
بر جان ز عدم نهاده داغيست مرا

خالى ز خيالها دماغيست مرا
از هستى و نيستى فراغيست مرا
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
حاصل عشق

یک لحظه نشد خیالم آزاد از تو
یک روز نگشت خاطرم شاد از تو
دانی که ز عشق تو چه شد حاصل من
یک جان و هزار گونه فریاد از تو :gol:

**فریدون مشیری**
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تا کار جهان به کام کس نیست مدام
عیش تو مدام باد و کار تو تمام
در مجلس عشرت تو غم خوردن دهر
یارب که بود چو روزه در عید حرام
**وحشی بافقی**
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خواهی که شوی کسی ز هستی کم کن
ناخورده شراب وصل ز مستی کم کن

با زلف بتان درازدستی کم کن
بت را چه گنه، تو بت‌پرستی کم کن
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
شب نیست که چشمم آرزومند تو نیست
وین جان به لب رسیده در بند تو نیست
گر تو دگری به جای من بگزینی
من عهد تو نشکنم که مانند تو نیست
:gol:سعدی:gol:
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تا بود چنین بود و چنین است جهان
از حادثه دهر کرا بود امان
بلقیس اگر به ملک جاویدان رفت
جاوید تو مانی ای سلیمان زمان
وحشی بافقی
 

soper.star

عضو جدید
یک دوبیتی و یک رباعی که هردو به نظرم واقعا قشنگن

دوبیتی از باباطاهر که شاید بخاطر اهنگین بودنش خیلی دوسش دارم :

مکن کاری که بر پا سنگت آیو.....جهان با این فراخی تنگت آیو
چو فردا نامه خوانان نامه خوانند....تو را از نامه خواندن ننگت آیو

من که کلا بابا طاهرو دوست دارم

یه جورایی شاید لهجش به شعراش صمیمیت میده

اینم از مولانا واقعا قشنگه :

جز من اگرت عاشق شیداست، بگو....ور میل دلت به جانب ماست،بگو
ور هیچ مرا در دل تو،جاست،بگو....گر هست، بگو،نیست، بگو،راست بگو
منم باباطاهرو خیلی دوس دارم
فقطم به خاطر دو بیتی هاش به این تاپیک سر زدم
محبت آتشی در جانم افروخت
که تا دامان محشر بایدم سوخت
غجب پیراهنی بهرم بریدی
که خیاط اجل میبایدش دوخت
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
خوشا آنانکه سودای ته دیرند
که سر پیوسته در پای ته دیرند

به دل دیرم تمنای کسانی
که اندر دل تمنای ته دیرند:gol:
**باباطاهر**
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
متابان گیسوان درهمت را
بشوی ای رود دلواپس غمت را
تن از خورشید پر کن ورنه این شب
بیالاید همه پیچ و خمت را
(سياوش كسرايي)

 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
لب باز مگیر یک زمان از لب جام
تا بستانی کام جهان از لب جام

در جام جهان چو تلخ و شیرین به هم است
این از لب یار خواه و آن از لب جام
 

Similar threads

بالا