یوزایی هوس دزدی کرد وبرای اينکه تمام رموز دزدی را بياموزد به نزد بی ام دی رفت برای تعليم.
بی ام دی مقداری از رموز را به او آموخت تا اينکه هنگام ناهار شد. برايش غذا آوردند و یوزا شروع کرد به غذا خوردن. بی ام دی به او گفت بايد با دست چپ غذا بخوری اما یوزا نميتوانست و از بی ام دی سوال کرد که چرا بايد با دست چپ بخورم.
بی ام دی گفت : چون بالاخره روزی تورا خواهندگرفت وطبق شرع دست راستت را قطع خواهند کرد پس تو بايد بتوانی که با دست چپ غذا بخوری و یوزا از ترس ازدست دادن دست خود دست از دزدی کردن برداشت.
بی ام دی مقداری از رموز را به او آموخت تا اينکه هنگام ناهار شد. برايش غذا آوردند و یوزا شروع کرد به غذا خوردن. بی ام دی به او گفت بايد با دست چپ غذا بخوری اما یوزا نميتوانست و از بی ام دی سوال کرد که چرا بايد با دست چپ بخورم.
بی ام دی گفت : چون بالاخره روزی تورا خواهندگرفت وطبق شرع دست راستت را قطع خواهند کرد پس تو بايد بتوانی که با دست چپ غذا بخوری و یوزا از ترس ازدست دادن دست خود دست از دزدی کردن برداشت.