آيات سبز (کلمات دکتر شريعتي)

مهندس سهراب

عضو جدید
ادامه

ادامه

روزي از روزها ، شبي از شب ها خواهم افتاد و خواهم مرد
اما مي خواهم هر چه بيشتر بروم تا هرچه دورتر بيفتم
تا هرچه ديرتر بيفتم ، هر چه ديرتر و دورتر بميرم ،
نمي خواهم حتي يگ گام يا يك لحظه
پيش از آنكه مي توانسته ام بروم و بمانم ،
افتاده باشم و جان داده باشم
رنج تلخ است ولي وقتي آن را به تنهايي مي کشيم
تا دوست را به ياري نخوانيم،

براي او کاري مي کنيم و اين خود دل را شکيبا مي کند

طعم توفيق را مي چشاند

و چه تلخ است لذت را "تنها" بردن

و چه زشت است زيبايي ها را تنها ديدن

و چه بدبختي آزاردهنده اي ست "تنها" خوشبخت بودن

در بهشت تنها بودن سخت تر از کوير است

در بهار هر نسيمي که خود را بر چهره ات مي زند
ياد "تنهايي" را در سرت زنده ميكند

"تنها" خوشبخت بودن خوشبختي اي رنج آور و نيمه تمام است

" تنها" بودن ، بودني به نيمه است

و من براي نخستين بار در هستي ام رنج "تنهايي" را احساس کردم


آزاده

در عجبم از مردمانی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می کنند
و بر حسین می گریند که آزادانه زیست
دکتر شریعتی
حسین

حسین (ع) بیشتر از آب تشنه لبیک بود
افسوس که بجای افکارش زخمهای تنش را نشانمان دادند
و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند
حرفهایی برای نگفتن

حرفهايی است برای گفتن
كه اگر گوشی نبود نمیگوييم
و حرفهايی است برای نگفتن
حرفهايی كه هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند
حرفهای شگفت,زيبا و اهورايی همين هايند
و سرمايه ماورايی هركس به اندازه حرفهايی است كه براي نگفتن دارد
حرفهای بيتاب و طاقت فرسا
كه همچون زبانه های بيقرار آتشند
و كلماتش, هريك، انفجاری را به بند كشيده اند
كلماتی كه پاره های بودن آدم اند...
اينان هماره در جستجوی مخاطب خويشند
اگر يافتند، يافته می شوند...
...و
در صميم وجدان او آرام می گيرند
و اگر مخاطب خويش را نيافتند، نيستند
و اگر او را گم كردند، روح را از درون به آتش میكشند
و دمادم
حريق های دهشتناك عذاب بر او میافروزند...
:w14:
 

مهندس سهراب

عضو جدید
ادامه

ادامه

به نظاره آسمان رفته بودم ؛

گرم تماشا و غرق در اين دريای سبز معلقی که بر آن ،

مرغان الماس پر

ستارگان زيبا و خاموش ،

تک تک از غيب سر می زنند و دسته دسته

به بازی افسون کاری شنا می کنند .

آن شب نيز ماه با تلالؤ پر شکوهش

که تنها لبخند نوازشی است

که طبيعت بر چهره ی نفرين شدگان کوير می نوازد ،

از راه رسيد و گل های الماس شکفتند

و قنديل زيبای پروين - که هر شب ،

دست ناپيدای الهه ای آن را از گوشه ی آسمان ،

آرام آرام به گوشه ای ديگر می برد - سر زد .

و آن جاده ی روشن و خيال انگيزی که

گويي يک راست به ابديت می پيوندد !






در شگفتم که سلام آغاز هر دیداریست، ولی در نماز پایان است.

شاید این بدین معنی ست که پایان نماز آغاز دیدار است.



کل ارض کربلا و کل يوم عاشورا

خدایا ! این چه حکمت است؟
و ما که در پلیدی و منجلاب زندگی روزمره جانوریمان غرقیم ،
باید سوگوار و عزادار مردان و زنان و کودکانی باشیم
که در کربلا برای همیشه ،
شهادتشان و حضورشان را در تاریخ و در پیشگاه خدا
و در پیشگاه آزادی به ثبت رسانده اند.
خدایا این باز چه مظلومیتی بر خاندان حسین؟
اکنون شهیدان کارشان را به پایان رسانده اند ،
و ما شب شام غریبان می گیریم و پایانش را اعلام می کنیم.
و می بینی چگونه در جامه ی گریستن بر حسین،
و عشق به حسین ، با یزید همدست و همداستانیم؟
او که می خواست این داستان به پایان برسد....


آنها که رفتند کاری حسینی کردند
و آنها که ماندند باید کاری زینبی کنند
وگرنه یزیدی اند !
حسین وارث آدم



تا سحر اي شمع بر بالين من امشب از بهر خدا بيدار باش

سايه غم ناگهان بر دل نشست رحم كن امشب مرا غمخوار باش

كام اميدم به خون آغشته شد تير اي غم چنان بر دل نشست

كاندرين درياي مست زندگي كشتي اميد من بر گل نشست

آه! اي ياران به فريادم رسيد ورنه مرگ امشب به فريادم رسد

ترسم آن شيرين تراز جانم زراه چون بدام مرگ افتادم رسد

گريه و فرياد و بس كن شمع من! بر دل ريشم نمك ديگر مپاش

قصه بيتابي دل پيش من بيش از اين ديگر مگو خاموش باش

جز توام اي مونس شبهاي تار در جهان ديگر مرا ياري نماند

زآنهمه ياران بجز ديدار مرگ با كسي اميد ديداري نماند

همدم من،مونس من،شمع من جز توام در اين جهان غمخوار كو؟

واندرين صحراي وحشت زاي مرگ واي بر من واي بر من يار كو؟

اندرين زندان من امشب، شمع من دست خواهم شستن ازاين زندگي

تا كه فردا همچو شيران بشكنند ملتم زنجيرهاي بندگي
:victory:

 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
چه امید بندم در این زندگانی
که در نا امیدی سر آمد جوانی

سر آمد جوانی و ما را نیامد
پیام وفایی از این زندگانی

بنالم ز محنت همه روز تا شام
بگریم ز حسرت همه شام تا روز

تو گیی سپندم بر این آتش طور
بسوزم از این آتش آرزوسوز

بود کاندرین جمع نا آشنایان
پیامی رساند مرا آشنایی ؟

شنیدم سخن ها ز مهر و وفا ، لیک
ندیدم نشانی ز مهر و وفایی

چو کس با زبان دلم آشنا نیست
چه بهتر که از شکوه خاموش باشم

چو یاری مرا نیست همدرد ، بهتر
کا از یاد یاران فراموش باشم

ندانم در آن چشم عابد فریبش
کمین کرده آن دشمن سیه کیست ؟

ندانم که آن گرم و گیرا نگاهش
چنین دل شکاف و جگر سوز از چیست ؟

ندانم در آن زلفکان پریشان
دل بی قرار که آرام گیرد ؟

ندانم که از بخت بد ، آخر کار
لبان که از آن لبان کام گیرد ؟
 

yalda_87

عضو جدید
مرا کسی نساخت خدا ساخت نه آنچنان که کسی خواست که من کسی نداشتم کسم خدا بود کس بی کسان او بود كه مرا ساخت آنچنان كه خودش خواست
 

reza.izadi

عضو جدید
.....دکتر علی شریعتی.....

.....دکتر علی شریعتی.....

با سلام به تمامی دوستان!!!:biggrin::biggrin::biggrin::heart::heart::heart:



سخنان

دکتر علی شریعتی
 

reza.izadi

عضو جدید
عشق جنون است و جنون چیزی جر خرابی و پریشانی فهمیدن و اندیشیدن نیست. اما دوست داشتن در اوج معراجش، از سر حد عقل فراتر می رود و فهمیدن و اندیشیدن را نیز از زمین می کند و با خود به قله بلند اشراق می برد.

عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند و دوست داشتن زیبایی های دلخواه را در دوست می بیند و می یابد.

عشق تنها یک فریب بزرگ و قوی است و دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی، بی انتها و مطلق.
عشق در دریا غرق شده است و دوست داشتن در دریا شناکردن.
عشق بینایی را می گیرد و دوست داشتن می دهد.
عشق خشن است و شدید و در عین حال پایدار و سرشار از اطمینان.
عشق همواره با شک آلوده است و دوست داشتن سراپا یقین است و شک ناپذیر. از عشق هرچه بیشتر بنوشیم، سیراب تر می شویم و از دوست داشتن هرچه بیشتر، تشنه تر. عشق هرچه دیرتر می پاید کهنه تر می شود و دوست داشتن نوتر.

عشق نیرویی است در عاشق که او را به سوی معشوق می کشاند و دوست داشتن جاذبه ای است در دوست که دوست را به دوست می برد. عشق تملک معشوق است و دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست.
عشق رو به جانب خود دارد، خودخواه است و خودپا و حسود، و معشوق را برای خویش می پرستد و می ستاید اما دوست داشتن رو به جانب دوست دارد، دوست خواه است و دوست پا و خود ر ا برای دوست می خواهد و او را برای او دوست می دارد و خود در میانه نیست.

آری...که دوست داشتن از عشق برتر است و من هرگز، خود را تا سطح بلندترین قله عشق های بلند، پایین نخواهم آورد.
 

reza.izadi

عضو جدید
خدایا!
به هر که دوست داری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است و به هر که دوست تر میداری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر
 

reza.izadi

عضو جدید
ما گذشته پرستیم نه گذشته گرا برای همین است که گذشته ما از آینده ما درخشان تر است
دکتر علی شریعتی
 

reza.izadi

عضو جدید
 

reza.izadi

عضو جدید
بودن یا نبودن از منظر دکتر
دسته اول ؛ آناني که وقتي هستند هستند، وقتي که نيستند هم نيستند

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]عمده آدم‌ها حضورشان مبتني به فيزيک است. تنها با لمس ابعاد جسماني آن‌هاست که قابل فهم مي‌شوند. بنابراين اينان تنها هويت جسمي دارند.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]??[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]دسته دوم ؛ آناني که وقتي هستند نيستند، وقتي که نيستند هم نيستند[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]مردگاني متحرک در جهان. خود فروختگاني که هويت شان را به ازاي چيزي فاني واگذاشته‌اند. بي‌شخصيت‌اند و بي‌اعتبار. هرگز به چشم نمي‌آيند. مرده و زنده‌شان يکي است.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]??[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]دسته سوم ؛ آناني که وقتي هستند هستند، وقتي که نيستند هم هستند[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آدم‌هاي معتبر و با شخصيت. کساني که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثيرشان را مي‌گذارند. کساني که همواره به خاطر ما مي‌مانند. دوستشان داريم و برايشان ارزش و احترام قائليم.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]??[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]دسته چهارم ؛ آناني که وقتي هستند نيستند، وقتي که نيستند هستند[/FONT]
 

ترانه

عضو جدید
کاربر ممتاز
مهندس شما که مکانیک خوندین از شما بعیده که ندونین این تاپیک برای تالار زنگ تفریح نیست. بهتر بود توی تالار گفتگوی ازاد میزدین
گرچه تاپیک های مشابه توی همون تالار هست
 

reza.izadi

عضو جدید
مهندس شما که مکانیک خوندین از شما بعیده که ندونین این تاپیک برای تالار زنگ تفریح نیست. بهتر بود توی تالار گفتگوی ازاد میزدین
گرچه تاپیک های مشابه توی همون تالار هست
با سلام و خسته نباشید از شما دوست عزیز.
ما تازه واردیم و سوتی زیاد می دیم از راهنماییتون متشکرم.:redface:
 

reza.izadi

عضو جدید
مرا کم دوست داشته باش اما همیشه دوست داشته باش! این وزن آواز من است ؛
عشقی که گرم و شدید است زود می سوزد وخاموش می شود . من سرمای تو را نمی خواهم و نه ضعف یا گستاخی ات را ، عشقی که دیر بپاید شتابی ندارد گویی که برای همه عمر وقت دارد
دکتر علی شریعتی
 

reza.izadi

عضو جدید
اگر مرا بسیار دوست بداری ، شاید حس تو صادقانه نباشد کمتر دوستم بدار تا عشقت ناگهان به پایان نرسد . من به کم هم قانعم و اگر عشق تو اندک اما صادقانه باشد من راضی ام .
"
دوستی پایدار از هر چیزی بالاتر است "
دکتر علی شریعتی
 

reza.izadi

عضو جدید
قلم توتم من است.قلم توتم ماست.به قلم سوگند، به خون سیاهی که از حلقومش می چکد سوگند ، به ضجه های دردی که از سینه اش بر می آید سوگند که توتم مقدسم را نمی فروشم،انگشتانم را بند بند میبرم ،حتی زبانم رامی برم و لبم را می دوزم اما،قلم را به بیگانه نمی دهم.
دکتر علی شریعتی
 

reza.izadi

عضو جدید
فاطمه ، فاطمه است.

[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فاطمه ، نه مظلومی است که باید برایش عزاداری کنند[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نه بتی است که باید پرستیده شود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نه ممدوحی است که باید مدحش کنند[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فاطمه ، الگویی است که باید سرمشق باشد و در زندگی ما جاری ...[/FONT]
دکتر علی شریعتی
 

reza.izadi

عضو جدید

گزیده ای از سخنان دکتر مصطفی چمران است که بر سر مزار دکتر علی شریعتی در دمشق اندکی پس از عروج......
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گزيده‌ای از سخنان دکتر مصطفی چمران است که بر مزار [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دکتر شريعتی در دمشق اندکی پس از عروج او...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ای علی؛
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هميشه فکر ميکردم که تو بر مرگ من مرثيه خواهی گفت و چقدر [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]متأثرم که اکنون من بر تو مرثيه ميخوانم...
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ای علی؛
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من آمده ام که بر حال زار خود گريه کنم...زيرا تو بزرگتر از آنی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] که به گريه و لابه ما احتياج داشته باشی...
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ای علی؛
[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو نماينده به حق محرومين و زجر ديدگان تاريخی و من ناله دردمندان[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] را از حلقوم تو مي شنوم.[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ای علی:[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] گفتی که هر کس گفتنی‌هايی دارد و شخصيت هر انسانی به [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اندازه‌ی ناگفتنی‌های اوست. و من اضافه می‌کنم که درجه‌ی دوستی [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و محبت من با انسانی ديگر، به اندازه‌ی ناگفتنی‌هايی است که [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]می‌توانم با او در ميان بگذارم و از اين ناگفتنی‌ها که می‌خواستم با ت[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]و[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] بگويم، بی‌نهايت داشتم....[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ای علی [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همراه تو به قلب تاريخ فرو می‌روم و راه و رسم عشق‌بازی را [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]می‌آموزم و به علی بزرگ آن‌قدر عشق می‌ورزم که از سر[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] تا به پا می‌سوزم.[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ای علی [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همراه تو به نخلستان‌های کنار فرات می‌روم و علی دردمند را در[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] دل شب می‌يابم که سر به چاه کرده و سينه‌ی پردردش را خالی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] می‌کند....[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ای علی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] دين‌داران متعصب و جاهل تو را به حربه‌ی تکفير کوفتند و از[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] هيچ دشمنی و تهمت فروگذار نکردند و غرب‌زدگان نيز که خود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] را به دروغ روشن‌فکر می‌ناميدند تو را به تهمت ارتجاع کوبيدند.[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ای علی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی تو را شناختم که کوير تو را شکافتم و در اعماق روحت و[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] قلبت شنا کردم و احساسات خفته و ناگفته‌ی خود را در آن يافتم...[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ای علی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو در قلب من زنده و جاويدی. قسم به عشق که تا وقتی که قلب[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] سوزانم می‌جوشد و می‌خروشد و می‌سوزد، [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو ای علی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] در قلب من حيات داری که جاذبه‌ی آسمانی عشق را در رگ‌های[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] وجودم به ‌گردش در می‌آوری و حيات مرا از عشق و فداکاری[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] سرشار می‌کنی....[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سوگند به تنهايی که نتيجه‌ی عظمت و عشق و يکتايی است و [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]زاينده‌ی لطافت و اخلاص و عرفان است که تا وقتی ‌که [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خدا تنهاست، [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو علی [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در تنهايی ما وجود داری. قسم به عدل و عدالت که تا روزگاری[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] که قلم و ستم بر دوش انسان‌ها سنگينی می‌کند تو در فرياد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] ستم‌ديدگان عليه ستم‌گران می‌غری و می‌خروشی. و قسم به شهادت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] که تا وقتی که فدائيان از جان گذشته، حيات و هستی خود را در[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] قربان‌گاه عشق فدا می‌کنند، تو بر شهادت پاک آنان شاهدی و شهيدی...[/FONT]
 

reza.izadi

عضو جدید
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می کنند، و بر حسینی می گریند که آزادانه زیست و آزادانه مرد. . .
کاش میشد لحظه ای ابله نبود ...!
کاش میشد...!
و چه کم بودند آنهایی که این کاش را حقیقت یافتند...
و چه کم خواهند بود........
اگر باطل را نمی توان ساقط کرد می توان رسوا ساخت.
اگر حق را نمی توان استقرار بخشید می توان اثبات کرد طرح کرد و به زمان شناساند
[/FONT]

دکتر علی شریعتی
 

reza.izadi

عضو جدید
* اگر دروغ رنگ داشت، هر روز شاید دهها رنگین کمان از دهان ما نطفه می بست و بی رنگی کمیاب ترین چیزها بود.
*
اگر همه سکه داشتند،دلها سکه را بیش از خدا نمی پرستیدند و یک نفر کنار خیابان خواب گندم نمی دید تا دیگری از سر جوانمردی بی ارزش ترین سکه اش را نثار او کند.
دکتر علی شریعتی
 

reza.izadi

عضو جدید
شعري كه دكتر شريعتي در مورخه 5/12/35 سروده است :

با لاله كه گقت ...

از ديده بجاي اشك خون مي آيد دل خون شد و از ديده برون مي آيد

دل خون شد از اين غصه كه از قصه عشق مي ديد كه آهنگ فسون مي آيد

مي رفت و دو چشم انتظارم بر راه كان عمر كه رفت باز چون مي آيد

با لاله كه گفت حال مارا كه چنين دلسوخته و غرقه به خون مي آيد

كوتاه كن اين قصه جانسوز اي شمع كز صحبت تو بوي جنون مي آي:gol::gol::gol:
 

reza.izadi

عضو جدید
:gol:این عقاید خودم در مورد دکتر شریعتی است.:gol:
شریعتی غریبه بود.غریبه اومد و غریبانه تر رفت.دکتر خاک ایرانو خیلی دوست داشت حتی اونم ازش گرفتن.
دور از وطنش.دور از مردمانش که تمام سختی های دکتر برای این بود که دوست داشت مردمان کشورش ازاد باشند...
شریعتی عشق داشت عشق واقعی .عشق به میهن.عشق به ازادگی عشق به انسان که باید ازاد باشه ولی کسی درکش نکرد.کسی اونو نپذیرفت حتی الانم خیلی ها با دکتر مخالفند.
دکتر به من معنی دوست داشتنو فهموند.دوست داشتن یعنی اینکه باید از همه چیز خودت بخاطر دیگری بدون منت و چشم داشتی بگذری .شریعتی ... ... ...:gol::gol::gol:
 

reza.izadi

عضو جدید
عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلالعشق بیشتر از غریزه آب می‌خورد و هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است دوست داشتن از روح طلوع می‌کند و تا هرجا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج می‌گیرد
دکتر علی شریعتی
 

yalda_87

عضو جدید
من شكست نمی خورم ،
ایمان و دوست داشتن روئین تنم كرده اند
وقتی تنهای تنهایم كردند و دنیایم قفسی سیمانی چند وجب در چند وجب ،
تنگ و تاریك مثل گور ،بریده از جهان و جهانیان ،
دور از عالم زندگان و یادها و نامها نیز از خاطرم گریخته بودند ،
در خالی ترین خلوت و مطلق ترین غیبت كه هیچ نبود و هیچ نمانده بود ،
باز هم در آن خالی و خلاء محض چیزی داشتم ، درآن غیبت محض حضوری بود ،
در آن بی كسی محض احساس میكردم كه چشمی مرا می نگرد ، می پاید ، دیده می شوم ،حس می شوم
"بودن"ی در خلوت من حضور دارد ، كس بی كسی ام را پر می كند ،
در آن فراموش خانه ی نیستی و مرگ و تاریكی و وحشت یار تماشاگری دارم
كه یاد و وجود و حیات و روشنی را در رگهایم تزریق می كند ،
حتی گاهی سلامش می كنم ،
گاهی از او خجالت می كشم ، گاهی از او چشم می زنم
مواظب اعمال و رفتار و افكار و حركات خویشم ،
گاهی در آن قبر تنها خودم را برایش لوس می كنم ،
از اینكه می بینم از من راضی است ، از كارم خوشش آمده است به خودم می بالم ، كیف می كنم ،
خودخواهی ام اشباع می شود .
سرفرازم و مغرور و قوی و روشن و خوب
 

simafrj

عضو جدید
کاربر ممتاز
واقعا به خاطر این تاپیک خیلی ممنونم
ببخشید که تشکرهام تموم شده
موفق باشید
 

reza.izadi

عضو جدید
سخت!
اري تو مملو از بودن و توانستن و حس كردن و تپيدن
و اي پر از زندگيى
اي سرشار از بودن
تو نمي داني كه براي دوست تو
-كه اكنون جز يك قفس استخواني كه پر از هواست . نيست-
و بر روي سينه ي پوك و خالي اش
سنگ سنگين و بي رحم لحد را نهاده اند....!
درد كشيدن چه سخت است...
دكتر علي شريعتي
 

reza.izadi

عضو جدید
خدا . انسان . عشق
اين است "امانتي" كه بر دوش ادم سنگيني مي كند
"واين است آن" پيماني
كه در نخستين بامداد خلقت با خدا بستيم
و "خلافت" او را در كوير زمين تعهد كرديم
ما براي همين "هبوط" كرديم
و اين چنين است كه به سوي او باز مي گرديم:gol::gol:
دكتر علي شريعتي
 

monrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوست داشتن برتر از عشق

… آتشهایی که می پزند، آتشهایی که می سازند ؛آتشهای سرد، خنک کننده ،خوب، پاک، روشن،نامرئی، . .. نیرو آن آتش عشق در خدا !! چه کسی به این پی برده است ؟ آتش عشق در روح خدا ، آتشی که همه هستی تجلی آن است ،آتش گرم نیست ،داغ نیست .چرا؟ نیازمندی در آن نیست ،تلاطم در آن نیست، نا استواری ، شک، تزلزل ،

تردید ،نوسان ، وسواس،اظطراب ... نگرانی ،در آن نیست، اما آتش است ،آتشین تر از همه آتشها .آتشی که پرتو یک زبانه اش آفرینش است، سایه اش آسمان است،جلوه اش کائنات است،گرده خاکستر نازک و اندکش کهکشانها است... چه می گوییم ؟!!!

این آتش عشق در خدا !یعنی چه؟آتش عشق که این جوری نیست ..... پس این آتش دوست داشتن است. آری.

آتش دوست داشتن است،عجب ! ؟ منهم مثل همه عارف ها و شاعرها حرف میزدم.آتش عشق !؟ آنهم در خدا !؟

نه ، آتش دوست داشتن است که داغ نیست ، سرد نیست، حرارت ندارد؛ چرا؟ که نیازمندی ندارد؛ که غرض ندارد؛ که رسیدن ندارد،که یافتن ندارد،که گم کردن ندارد ، که به دست آوردن ندارد ،که بکار آمدن و بدرد خوردن ندارد...
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرا کم دوست داشته باش اما همیشه دوست داشته باش! این وزن آواز من است ؛
عشقی که گرم و شدید است زود می سوزد وخاموش می شود . من سرمای تو را نمی خواهم و نه ضعف یا گستاخی ات را ، عشقی که دیر بپاید شتابی ندارد گویی که برای همه عمر وقت دارد
دکتر علی شریعتی

 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگر مرا بسیار دوست بداری ، شاید حس تو صادقانه نباشد کمتر دوستم بدار تا عشقت ناگهان به پایان نرسد . من به کم هم قانعم و اگر عشق تو اندک اما صادقانه باشد من راضی ام .
"دوستی پایدار از هر چیزی بالاتر است "
دکتر علی شریعتی
 
بالا