MOΣIN
پسندها
4,553

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • هوای روی تو دارم نمی گذارندم
    مگر به کوی تو این ابرها ببارندم
    مرا که مست توام این خمار خواهد کشت
    نگاه کن که به دست که می سپارندم
    مگر در این شب دیر انتظار ِعاشق کش
    به وعده های وصال تو زنده دارندم
    غمی نمی خورد ایام و جای رنجش نیست
    هزار شکر که بی غم نمی گذارندم

    هوشنگ ابتهاج
    الهی!
    هر چند از بد سزای خویش به دردم،
    لکن از مفلس نوازی تو شادم!
    الهی!
    من به قدر تو نادانم، و در سزای تو ناتوانم!
    در بیچارگی خود سرگردانم،
    و روز به روز بر زیانم!
    الهی!
    من کی ام که بر درگاه تو زارم،
    یا قصهء درد خود ، به تو بردارم!
    در عشق تو من کی ام که در منزل من،
    از وصل رخت گلی دهد بر گل من!
    گر بخارد پشت من, انگشت من
    خم شود از بار منت ,پشت من
    همتی کو تا نخارم پشت خویش
    وارهم از منت انگشت خویش...
    حبیب.م
    شاید آن روز که سهراب نوشت زندگی اجباری است
    دلش از غصه حزین بود و غمین
    حال من می گو یم
    زندگی یک در و دروازه و دیوار که نیست
    که نشد بال زدو پرواز کرد
    زندگی اجبار نیست
    زندگی بال و پری دارد و مهربان تر از مهتاب است
    تو عبور خواهی کرد
    از همان پنجره ها
    با همان بال و پر پروانه
    به همان زیبایی
    به همان آسانی
    زندگی صندوقچه ی اصرار پرستو ها نیست
    زندگی آسان است
    بی نهایت باید شد تا آن را یا فت
    زندگی ساده تر از امواج است
    پس بیا تا بپریم
    وتا شبنم آرامش صبح
    تا صدای پر مرغان اقاقی بال و پر باز کنیم
    تا توانیم که ازاول آغاز کنیم و تا نهایت برویم
    الهی!
    آن را که تو خواهی ، آب در جوی روان است.
    و آن را که تو نخواهی ، چه درمان است.:gol:
    ما در عصر احتمال به سر می بریم

    در عصر شک و تردید

    در عصر پیش بینی وضع هوا

    از هر طرف که باد بیاید

    در عصر قاطعیت تردید

    عصر جدید...

    عصری که هیچ اصلی

    جز احتمال یقینی نیست

    اما من...بی نام تو...حتی یک لحظه هم احتمال ندارم!

    چشمان تو عین الیقین من است

    قطعیت نگاه تو دین من است

    من از تو ناگزیرم

    من بی نام ناگزیر تو می میرم

    قیصر امین پور
    میروم خسته و افسرده و زار

    سوی منزلگه ویرانه ی خویش

    بخدا می برم از شهر شما

    دل شوریده و دیوانه ی خویش

    می برم تا که در آن نقطه دور

    شستشو یش دهم از رنگ گناه

    شستشو یش دهم ازلکه عشق

    زینهمه خواهش بیجا و تباه

    می برم تا زتو دورش سازم

    ز تو امید محال

    می برم زنده بگورش سازم

    تا از این پس نکند یاد وصال

    ناله میلرزد می رقصد اشک

    آه بگذار که بگریزم من

    از تو ای چشمه جوشان گناه

    شاید آن به که بپرهیزم من

    بخدا غنچه شادی بودم

    دست عشق آمد و از شاخم چید

    شعله آه شدم صد افسوس

    که لبم باز به آن لب نرسید

    عاقبت بند سفر پایم بست

    میروم خنده بلب خونین دل

    میروم از دل من دست بردار

    ای امید عبث بی حاصل.


    فروغ فرخزاد
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا