MOΣIN
پسندها
4,553

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • یاد ایامی که خوردم باده ها با چنگ و نی
    جام می در دست من، مینای می در دست وی
    در کنار آیی، خزان ما زند رنگ بهار
    ور نیایی فرودین افسرده تر گردد ز دی
    بی تو جان من چو آن سازی که تارش درگسست
    در حضور از سینه ی من نغمه خیزد پی به پی
    آنچه من در بزم شوق آورده ام دانی که چیست؟
    یک چمن گل، یک نیستان ناله، یک خمخانه می
    زنده کن باز آن محبت را که از نیروی او
    بوریای ره نشینیدرفتد با تخت کی
    دوستان خرم که بر منزل رسید آواره ای
    من پریشان جاده های علم و دانش کرده طی
    شب وصل است و طی شد نامه هجر

    سلام فیه حتی مطلع الفجر


    دلا! در عاشقی ثابت قدم باش

    که در این ره نباشد کار بی اجر


    من از رندی نخواهم کرد توبه

    و لو آذیتنی بالهجر و الحجر


    برآی ای صبح روشن‌دل! خدا را

    که بس تاریک می‌بینم شب هجر


    دلم رفت و ندیدم روی دلدار

    فَغان از این تَطاول، آه از این زجر


    وفا خواهی جفاکش باش حافظ

    فان الربح و الخُسران فی التجر
    پیش از آنی كه به یك شعله بسوزانمشان
    باز هم گوش سپردم به صدای غمشان
    هر غزل گر چه خود از دردی و داغی می سوخت
    دیدنی داشت ولی سوختن با همشان
    گفتی از خسته ترین حنجره ها می آمد
    بغضشان شیونشان ضجه ی زیر و بمشان
    نه شنیدی و مباد آنكه ببینی روزی
    ماتمی را كه به جان داشتم از ماتمشان
    زخم ها خیره تر از چشم تو را می جستند
    تو نبودی كه به حرفی بزنی مرهمشان
    این غزلها همه جانپاره های دنیای منند
    لیك با این همه از بهر تو می خواهمشان
    گر ندارد زبانی كه تو را شاد كنند
    بی صدا با دگر زمزمه ی مبهمشان
    شكر نفرین به تو در ذهن غزل هایم بود
    كه دگر تاب نیاوردم و سوزاندمشان
    ܓ✿ آری ، خیلی ساده مانند درختانِ سبز امید، دستانت را بسوی نور بلند کن

    و لذت لبخندی شیرین را تجربه کن ...ܓ✿ܓ✿
    لــبـت نــه گـوید و انگار مـیـگـویـد دلــــت آری

    که این سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری

    دلت میآید آیـا از زبـانی ایـن همه شـیـریـن

    تـو تنها حرف تلخی را همیشه بر زبان آری


    نـمیرنجم اگــر بـاور نـداری عــشق نـابـم را

    که عاشق از عیار افتاده در این عصر عیاری

    چه میپرسی ضمیر شعرهایم کیست آنِ من

    مـبـادا لحظه ای حـتی مــرا ایـنگونه پــنداری

    تو را چون آرزوهایم همیشه دوست خواهم داشت

    بــه شـرطی کــه مــرا در آرزوی خـویـش نــگـذاری

    چه زیبا میشود دنـیا برای مـن اگر روزی


    تو از آنی که هستی ای معما پرده برداری

    چه فـرقی مـیکند فـریـاد یـا پـژواک ، جان من

    چه من خود را بیازارم چه تو خود را بیازاری

    اگـر چـه بـر صـدایـش زخــمــها زد تــیـغِ تـاتـاری

    اگـر چـه بـر صـدایـش زخــمــها زد تــیـغِ تـاتـاری

    چه فـرقی مـیکند فـریـاد یـا پـژواک ، جان من

    چه من خود را بیازارم چه تو خود را بیازاری
    من درد میکشم..
    تو اما چشمهایت را ببند...
    سخت است بدانم که می بینی و بیخیالی!!
    سخت ترین کار دنیا..
    بی محلی کردن به کسیه که..
    با تمام وجود میگی :دوسش داری!!..
    ما هميشه صداهاي بلند رو ميشنويم
    پر رنگها رو ميبينيم
    آسانها رو ميخواهيم
    غافل از اينكه خوبها سخت ميان ، بي رنگ مي مونن و بي صدا ميرن !
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا