چه بلاهایی که سر معلم ها آوردیم؟

entezar89

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چون عقلم حکم میکنه که قانع شم پس قانع میشم

ولی باید در نظر داشت چون معلما اولین کسایی بودن که با سیستم آموزشی در ارتباط بودن ، باید خودشون یه تلاشی برای تغییر شرایط میکردن، نه اینکه از خدا خواسته شرایط رو به خودشون و دانش آموزا سخت تر کنن
درست میگم ؟؟؟

تو میدونی که تلاش نکردن؟ ولی اینو بدون که برای این دستگاه معلم و حرف وسخن اون پشیزی نمیارزه.من چند سالی با این قشر کار کردم. مظلومترین ونجیبترین قشر هستند. چیزای دیدم تو این دستگاه آموزشی مملکت که ترجیه دادم ازش بزنم بیرون. ولی اینو بدون معلم مظاومترین فرد جامعه است الان. اینو میتونی تو همین باشگاه هم ببینی. روز معلم داره میاد و فرهیختگان جامعه ما عوض تاپیک تبریک دارن مسخره شون میکنن. نمیخوام اسم معلمای که بنا به اعتراض به وضع موجود الان در زندانهای سیاسی ..ولکن بابا خواستی خصوصی حرف بزنیم بهتره .تاپیک مردمو خرای نکنیم.
 

f.mohebbi

عضو جدید
یادمه سال دوم دبیرستان بودیم ، آخرای سال بود که با یکی از دوستام راه افتادیم دور تا دور مدرسه اسم اعضای گروهمون رو ، رو هر جایی فکر کنید نوشتیم :w16:
از میز و نیمکت و در و دیوار گرفته تا میله های راه پله و در دستشویی و برو تا تهش:w01::w25:

فکر میکنید چه اتفاقی افتاد؟؟؟:surprised:

هیچی سال بعد اومدیم مدرسه دیدیم که کل مدرسه رو گرفتن رنگ کردن و هیچ چه اثری از ما و گروهمون نمونده، آی ضد حال خوردیم :w06:
 
روز معلم نزدیکه و این روز یه جورایی کلی خاطره برامون زنده می کنه. از حرص دادن ها و حرص خوردن ها! از سر به سر هم گذاشتن و بدتر از اون سر به سر معلم گذاشتن.
من هیچ وقت بچه آرومی نبودم تو مدرسه و معمولاً هم خاطرات زیادی از دم دفتر ناظم دارم! بس که بلا سر معلم ها می آوردیم! روز معلم ها هم که دیگه می ترکوندیم!
دلم می خواد اینجا بیایم و از خاطرات و بلاهایی که سر معلم هامون آوردیم بگیم.
خاطره های با نمک تعریف کنین خواهشن! بچه مثبت بازی راه نندازین که گل خریدم و کادو و این حرفا!!!

یادش بخیر اول دبیرستان که بودم یه معلم هندسه داشتم که دانشجو بود اون موقع!!!! الان که دارم به اون موقع فکر می کنم براش دلم میسوزه!!!!
همیشه میز جلو می نشستم و همیشه هم اول کلاس می خوابیدم و آخرش بیدار می شدم. اون بیچاره هم میومد کیفش رو می ذاشت کنار من و درس رو شروع می کرد. هیچ وقت هم بهم نگفت نخواب ولی بجاش آخر سال منو مشروط کرد تو اون درس تا من باشم دیگه سر کلاسش نخوابم!!!!
 

f.mohebbi

عضو جدید
تو میدونی که تلاش نکردن؟ ولی اینو بدون که برای این دستگاه معلم و حرف وسخن اون پشیزی نمیارزه.من چند سالی با این قشر کار کردم. مظلومترین ونجیبترین قشر هستند. چیزای دیدم تو این دستگاه آموزشی مملکت که ترجیح دادم ازش بزنم بیرون. ولی اینو بدون معلم مظاومترین فرد جامعه است الان. اینو میتونی تو همین باشگاه هم ببینی. روز معلم داره میاد و فرهیختگان جامعه ما عوض تاپیک تبریک دارن مسخره شون میکنن. نمیخوام اسم معلمای که بنا به اعتراض به وضع موجود الان در زندانهای سیاسی ..ولکن بابا خواستی خصوصی حرف بزنیم بهتره .تاپیک مردمو خرای نکنیم.
باعشه
 

امیر افشار

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدا مارو ببخشه چه پدری از این معلما و اساتید در آووردیم
ما هم بچه های هنرستان شر درس نخون بی کله بابای مدرسه رو آباد کردیم

یه بار نزدیکای شب چهار شمبه سوری سال 78 بود زنگ تفریح تو راهرو داشتیم راه میرفتیم یه دفعه یه نفر ترقه زد ناظمم به منو رفیقم گیرداد و کیفامونو گشت از کیفه من نوار لیلا فروهر در امود از کیف رفیقم نوار سیاوش قمیشی آقا به ما گیر داد که این نوارا چیه و فلان خلاصه بعد از کلی روضه خوندن نوار منو شکست فرستادمون بریم تو راه اعصاب منم داغون رفیقم دست کرد تو جیبش یه مشت قند در اورد گفت بیا دهنتو شیرین کن گفتم بابا قند از کجا گیرآوردی گفت از میز ناظم زدم گفت پس قندون کو گفت مال نبود ورنداشتم گفتم بریز بره بابا . بعد گفت منگنه میخوای دیدم منگنه ناظمم زده تو گوشش گفتم ساسان واسمون شر میشه این چیه گفت اضافه بود لازم نداشت دیدم دوباره دست کرد تو جیبش پانچ درآوورد گفتم بابا دیوونه اینارو چطوری برداشتی ؟:eek:
فردا رفتم دفتر ناظم گچ بیارم دیدم همه چیرو با نخ پول بسته اصلا یه حالی داد
 

Sarp

مدیر بازنشسته
ما رشته مون ریاضی بود
تو همه مدرسه ها هم که ریاضیها گل سرسبد

ما هم تنها سوم ریاضی مدرسه بودیم
مدرسه هم که سرو تهش معلوم نیس !
ما رو ورداشتند همون اول سال بردند ته سالن یه سالن مجزا بود ، کنار اتاق مدیر
مدیر هم که از بس مدیر بود حتی ناحیه آموزش و پرورش هم ازش حساب میبردند . جدا مدیر بود
سرویس بهداشتی معلمها هم تو اون سالن بود
بچه ها یه کلید کش رفته بودند از رو در این سرویس بهداشتیه
کمین کردیم تا اینکه یکی رفت تو این سرویسه و ریختیم در رو قفل کردیم از بیرون و دررفتیم

یه خانوم بود که مشاور تحصیلی بود .
نگو اونی که رفته تو ، ایشونن
بابا ما از کجا بدونیم طرف از تنهایی میترسه ؟:D

میاد میبینه در قفله نیمه سکته رو میزنه
از اون به بعد گزارشی مبنی بر حضور این خانوم تو مدارس مشاهده نشده :D
 

eye to eye

عضو جدید
روز معلم همیشه تخم مرغ خالی میکردیم توش کاغذ رنگی میریختیم میزدیم به سقف کلاس 4 از معلممون بدم میومد(آخه با گونیا فلزی زد تو سر دوستم سرشو شکست)یکی از تخم مرغارو خالی نکردم و زدیم به سقف حیف که جاخالی داد نامرد.
زنگای تفریح گچارو خورد میکردیم میریختیم رو پنگه سقفی بعد که معلم میاومد هی میگفتیم چهقد گرمه خانوم اونم میگفت روشن کنید بعد همه باید میرفتن سنگر میگرفتن:دی
 

parandi2

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شما چقدر پیشرفته بودین اینا مال دوران مدرسه بود یا دانشگاه ؟؟؟:eek:
اون زیر گرفتن استاد مال دانشگاه بود بقیش مال دبیرستان.
البته از اون یه دو سه باری که خواستیم آزمایشگاه شیمی رو با 3 نیترو تولوئن بفرستیم هوا فاکتور گرفتم.
 

parandi2

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو دبیرستان یه بار دبیر فیزیکمون اومد و گفت می خوام امتحان بگیرم. ما هم گفتیم نمی دیم. گفت بهتون نمرخ نمی دم. مام گفتیم:نده. اونم مثلا قهر کرد. بعد یه مدت ناظممون اومد و کلی مارو نصیحت کرد. اما اگه سنگ پا از رو رفت ما از رو رفتیم. خلاصه اون رفت. یه لحظه که گذشت رییس مدرسه اومد و در مورد انسانیت گفت. وقتی دید که اگه به ببعی می گفت بیشتر اثر داشت کلاس رو ول کرد رفت. مام موندیم منتظر. یه لحظه بعد رییس آموزش پرورش اومد و مارو نصیحت کرد اما ما از رو نرفتیم. اونم گذاشت رفت. ما منتظر موندیم. گفتیم الان از مشهد یکیو می آرند. که دیدیم نخیر استادمونه که آمده منت کشی. خلاصه اونروز امتحان برگزار نشد هیچ. امتحانا دیگرم کنسل کردن.
 

mario22

عضو جدید
تو دبیرستان یه بار دبیر فیزیکمون اومد و گفت می خوام امتحان بگیرم. ما هم گفتیم نمی دیم. گفت بهتون نمرخ نمی دم. مام گفتیم:نده. اونم مثلا قهر کرد. بعد یه مدت ناظممون اومد و کلی مارو نصیحت کرد. اما اگه سنگ پا از رو رفت ما از رو رفتیم. خلاصه اون رفت. یه لحظه که گذشت رییس مدرسه اومد و در مورد انسانیت گفت. وقتی دید که اگه به ببعی می گفت بیشتر اثر داشت کلاس رو ول کرد رفت. مام موندیم منتظر. یه لحظه بعد رییس آموزش پرورش اومد و مارو نصیحت کرد اما ما از رو نرفتیم. اونم گذاشت رفت. ما منتظر موندیم. گفتیم الان از مشهد یکیو می آرند. که دیدیم نخیر استادمونه که آمده منت کشی. خلاصه اونروز امتحان برگزار نشد هیچ. امتحانا دیگرم کنسل کردن.
بابا شما عجب اعجوبه هایی بودین!
دیگه ازین هنرنمایی ها نداری تعریف کنی!!
آزمایشگاه دیگه ای رو منهدم نکردین! معلمی رو نفرستادین سینه قبرستون؟!
 
ما سوم دبیرستان یه معلم فیزیک داشتیم که خیلی ادعاش می شد که تیزه و میفهمه بچه ها برگه های تمرین رو حل نمی کنن و میرن از دوستاشون توی کلاسای دیگه می گیرن بهش نشون بدن!!! یه روز اومد سر کلاس گفت تمرین ها روی میز. من که ننوشته بودم اما بقل دستیم نوشته بود. اومد برای من منفی گذاشت و روی برگه بقل دستیم هم که کاغذ کلاسور بود، دور یکی از سوراخ ها یک خط قرمز کشید. وقتی رفت ته کلاس ها رو نگاه کنه و بعد بره سراغ اون ردیف یکی از بچه های اون ردیف به دوستم گفت که برگه تمریناتو بده من نشون بدم. اونم جواب داد بابا خظ کشیده تابلو میشه. طرف اصرار کرد و خلاصه برگه رو گرفت. معلم هم رفت یکی یکی همه برگه ها رو نگاه کرد و برای اون پسره هم مثبت گذاشت!!!! وقتی رفت پای تخته گفت: فکر نکنید من نمی فهمم که شما ها تمرین ها رو از دوستاتون می گیرید. من خیلی خوب می فهمم این کار رو می کنید. برای اینکه بهتون ثابت کنم آقای فلانی (بقل دستی منو صدا زد) برگه تمرین هات رو بده!!!!
دوستم زد زیر خنده و گفت: آقا اجازه برگه ما دست اون دوستمونه که اونجا نشسته!!! معلممون یه نگاهی به طرف کرد و فهمید چه گندی زده!!! بنده خدا سرخ شد. تا آخر ساعت اصلا حرفی نداشت که بزنه!!!!
 

Sarp

مدیر بازنشسته
اول دبیرستان یه معلم دینی داشتیم
خیلی . . . .بود (حالا من میگم ساده :D)
اول سال تحقیق گفته بود بیارین
درباره حضرت علی و حضرت ابراهیم
هفته بعد یکی از بچه ها در مورد حضرت علی آورد و یکی دیگه شون در باره حضرت ابرهیم

تا آخر سال ما این تحقیقا رو هی رونوشت میکردیم و میبردیم واسه معلم
همیشه هم 14 میداد
فقط یه بار واسه یه نفر 16 داد
 
اول دبیرستان یه معلم دینی داشتیم
خیلی . . . .بود (حالا من میگم ساده :D)
اول سال تحقیق گفته بود بیارین
درباره حضرت علی و حضرت ابراهیم
هفته بعد یکی از بچه ها در مورد حضرت علی آورد و یکی دیگه شون در باره حضرت ابرهیم

تا آخر سال ما این تحقیقا رو هی رونوشت میکردیم و میبردیم واسه معلم
همیشه هم 14 میداد
فقط یه بار واسه یه نفر 16 داد

:biggrin::biggrin: عجب معلم باحالی بوده!! خدا واسه شاگرداش نگهش داره.
 
  • Like
واکنش ها: Sarp

entezar89

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اول دبیرستان یه معلم دینی داشتیم
خیلی . . . .بود (حالا من میگم ساده :D)
اول سال تحقیق گفته بود بیارین
درباره حضرت علی و حضرت ابراهیم
هفته بعد یکی از بچه ها در مورد حضرت علی آورد و یکی دیگه شون در باره حضرت ابرهیم

تا آخر سال ما این تحقیقا رو هی رونوشت میکردیم و میبردیم واسه معلم
همیشه هم 14 میداد
فقط یه بار واسه یه نفر 16 داد

jتو فکر میکنی او تحقیق ها رو میخوند که بفهمه کپیه یا نفهمه؟
اتفاقا اون شما رو ساده گیر اوره بود .
 

yalda_2010

عضو جدید
ما با معلم دیفرانسیل یکم لج بودیم:D شمارشو گیر اورده بودیم وقتی زیاد تدریس میکرد و خسته میشدیم و حوصله ی درس گوش کردن نداشتیم:w22: بچه ها بهش زنگ میزدن :cool: میرفت بیرون قطع میکردیم :D جالب اینکه اونم دست بردار نبود همون جا به همون شماره زنگ میزد ما ریجکت میکردیم:w05::w15::w16::w19:
 

Sarp

مدیر بازنشسته
jتو فکر میکنی او تحقیق ها رو میخوند که بفهمه کپیه یا نفهمه؟
اتفاقا اون شما رو ساده گیر اوره بود .
این معلم واسه هر درس سه یا چهار تا سوال میگفت
دروس دینی اون سالها هم هر کدوم حول و حوش 10 صفحه میانگین .
مثلا اسم درس خداشناسی هست
سال اولش این بود :
خداشناسی چیست :D
میگفت از اول علامت بزنید تا مثلا صفحه سوم
همه سالات اینجوری بود

وقتی هم امتحان میگرفت همه از دم اپن بوک
یه بار من جلوی تخته سیاه نشسته بودم
کنار میز معلم
کتاب هم باز
یهو برگشت دید
ورقه مو گرفت گذاشت رو میزش
چن دیقه بعد پاشد رفت واسه گرفتن تقلب (تو اون یه سال یه تقلب هم نتونست بگیره به جز مال من)
من هم ورقه رو از و میز ورداشتم شروع کردم به کپی کردن از کتاب
همه 20 میگرفتند تو امتحاناش

یه بار هم یکی از بچه ها یه دزدگیر از اون کوچیکا که چهار تا باتری جیوه ای میخوره ، آورده بود
دزدگیر رو گرفته بودم زیر بغلم و هی میزدم صدا میداد

نمیدونم چه انتخاباتی بود که این معلم ایستاده بود جلو من و داشت از کاندیداها صوبت میکرد واسم
یهو آرنجم لیز خورد از رو میز و ناخنم گیر کرد رو دکمه دزدگیر و . . .
صداش در اومد

معلمه رفت ردیف آخر سه تا گذاشت پشت گردن یکی دیگه دوباره برگشت اومد واسه بحث سیاسی :D
 

mario22

عضو جدید
ما با معلم دیفرانسیل یکم لج بودیم:D شمارشو گیر اورده بودیم وقتی زیاد تدریس میکرد و خسته میشدیم و حوصله ی درس گوش کردن نداشتیم:w22: بچه ها بهش زنگ میزدن :cool: میرفت بیرون قطع میکردیم :D جالب اینکه اونم دست بردار نبود همون جا به همون شماره زنگ میزد ما ریجکت میکردیم:w05::w15::w16::w19:

ما جرئت نمی کردیم موبایل ببریم! البته اونموقع چندان کسی هم موبایل نداشت. اما فکر کنم الان مدارس اکثر بچه هاشون دارن.
 

mario22

عضو جدید
این معلم واسه هر درس سه یا چهار تا سوال میگفت
دروس دینی اون سالها هم هر کدوم حول و حوش 10 صفحه میانگین .
مثلا اسم درس خداشناسی هست
سال اولش این بود :
خداشناسی چیست :D
میگفت از اول علامت بزنید تا مثلا صفحه سوم
همه سالات اینجوری بود

وقتی هم امتحان میگرفت همه از دم اپن بوک
یه بار من جلوی تخته سیاه نشسته بودم
کنار میز معلم
کتاب هم باز
یهو برگشت دید
ورقه مو گرفت گذاشت رو میزش
چن دیقه بعد پاشد رفت واسه گرفتن تقلب (تو اون یه سال یه تقلب هم نتونست بگیره به جز مال من)
من هم ورقه رو از و میز ورداشتم شروع کردم به کپی کردن از کتاب
همه 20 میگرفتند تو امتحاناش

یه بار هم یکی از بچه ها یه دزدگیر از اون کوچیکا که چهار تا باتری جیوه ای میخوره ، آورده بود
دزدگیر رو گرفته بودم زیر بغلم و هی میزدم صدا میداد

نمیدونم چه انتخاباتی بود که این معلم ایستاده بود جلو من و داشت از کاندیداها صوبت میکرد واسم
یهو آرنجم لیز خورد از رو میز و ناخنم گیر کرد رو دکمه دزدگیر و . . .
صداش در اومد

معلمه رفت ردیف آخر سه تا گذاشت پشت گردن یکی دیگه دوباره برگشت اومد واسه بحث سیاسی :D

ای جااااان!!!چه شانسی داشتی تو! اون از شوفاژ اینم از امتحان!
خداییش لو رفتن تقلب آدم خیلی حس مزخرفیه! منم یه بار سرم اومده! اتفاقاً توسط همین معلم دینی های عزیز!
 

Sarp

مدیر بازنشسته
ای جااااان!!!چه شانسی داشتی تو! اون از شوفاژ اینم از امتحان!
خداییش لو رفتن تقلب آدم خیلی حس مزخرفیه! منم یه بار سرم اومده! اتفاقاً توسط همین معلم دینی های عزیز!
نه بابا
کدوم حس بد ؟ :D

اونقده تقلبم لو رفته بود که عادت شده بود :D

آره خیلی شانس دارم
یه بار معلم دینی سوم دبیرستان ورقه مو گم کرده بود
خودش هم از اون گیرها
هفته بعد اومد گفت ورقه تو ندادی
یه صفر چسبوند تو نامه اعمالمون :D

البته عوضش رو درآوردیم و بیجواب نذاشتیمش :D
 

mario22

عضو جدید
نه بابا
کدوم حس بد ؟ :D

اونقده تقلبم لو رفته بود که عادت شده بود :D

آره خیلی شانس دارم
یه بار معلم دینی سوم دبیرستان ورقه مو گم کرده بود
خودش هم از اون گیرها
هفته بعد اومد گفت ورقه تو ندادی
یه صفر چسبوند تو نامه اعمالمون :D

البته عوضش رو درآوردیم و بیجواب نذاشتیمش :D
پس پوستت حسابی کلفت شده بوده!:whistle:

چیکار کردی مثلا؟! مامانتو آوردی سرش؟!؟!:child:
 

Sarp

مدیر بازنشسته
پس پوستت حسابی کلفت شده بوده!:whistle:

چیکار کردی مثلا؟! مامانتو آوردی سرش؟!؟!:child:
زنگ ورزش بود و فوتبال بازی میکردیم
بچه ها به خاطرم یه شوت کوبیدند که گلگیر ماشین رفت تو

و یه لاستیکش رو هم پنچر کردیم
آخر وقت که داشتیم میرفتیم خونه ، قدمها رو آهسته کردیم
دیدیم آقا با خودش چن تا هم معلم دیگه آورده که مثلا اونا رو هم برسونه مقصد
وقتی سوار شدند ، ماشین خوابید زمین :D
 
زنگ ورزش بود و فوتبال بازی میکردیم
بچه ها به خاطرم یه شوت کوبیدند که گلگیر ماشین رفت تو

و یه لاستیکش رو هم پنچر کردیم
آخر وقت که داشتیم میرفتیم خونه ، قدمها رو آهسته کردیم
دیدیم آقا با خودش چن تا هم معلم دیگه آورده که مثلا اونا رو هم برسونه مقصد
وقتی سوار شدند ، ماشین خوابید زمین :D

بیچاره معلمه چه حالی ازش گرفته شده!!!! :دی
 

parandi2

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بابا شما عجب اعجوبه هایی بودین!
دیگه ازین هنرنمایی ها نداری تعریف کنی!!
آزمایشگاه دیگه ای رو منهدم نکردین! معلمی رو نفرستادین سینه قبرستون؟!
تو پیش دانشگاهی یه دبیر زبان داشتیم که روز اولی که آمده بود گفته بود باید سرکلاسم انگلیسی صحبت کنید. هر هفته امتحان می گیرم و...
اون زمان ایران ایران رفته بود جام جهانی. (سال98) ما هم کلاسای این بنده خدا رو جیم می شدیم. آخرش جوری شده بود که:
1. بنده خدا یه بار که اعصابش خیلی خورد شده بود یه 10-12 تایی قرص آرام بخش خورده بود و اگه نرسونده بودنش دکتر یه کلاس بی دبیر می شد.
2. ما دو جلسه باهاش کلاس داشتیم که هر دو تو یه روز بود. ساعت اول می آمد سر کلاس و می گفت: بچه های عزیزم ساعت بعد امتحان داریم. ماهم مثل شیر فریاد می زدیم : ما آماده ایم. زنگ که می خورد کیفامونو می گذاشتیم پشت پنجره. بعد می رفتیم بیرون و الفرار.
هفته بعد می آمد و می گفت: بچه های من چرا رفتین. ما هم گفتیم آخه می گفتن ایران بعد از شکست 5 بر 0 برزیل می خواد تو نیمه نهایی با فرانسه مسبقه بده(به این می گن دروغ، از نوع شاخدار). بعد دبیرمون می گفت اشکال نداره ساعت بعد امتحان می گیرم. اما وقتی می آمد می دید جا تره و بچه نیست.
هفته بعد می آمد و می گفت چرا فرار کردین. ما هم می گفتیم آخه رفتیم دیدم دروغ گفتن نه ایران برزیلو برده نه ایران با فرانسه بازی داره. ضمنا فکر نکنین ما از امتحان فرار کردیم. نا مرداش امتحان نمی دن. اما ...
هفته بعد می آمد و می گفت: عزیزان من فرار نکین من امتحان نمی گیرم. ما می گفتیم: چشم. بعد رفتیم تو حیاط. دبیرمون مارو می دید می گفت: کجا؟ ما هم می گفتیم: داریم آفتاب می گیریم. روشو که بر می گردوند. ...
هفته بعدش دبیرمون نمی اومد می گفتیم: کجا رفته بودین؟ جواب داد: شما فرار کردین، منم این هفته قالتون گذاشتم. اما اگه شما پشت گوشتونو دیدین ساعت بعد کسیو تو کلاس می دیدین.
هفته بعد دبیرمون قرص خورد و نزدیک بود کار دست خودش بده. که ما هم برای اینکه دبیرمون فرصت استراحت داشته باشه زنگ بعد فرار را بر قرار ترجیح دادیم.
دبیرمون که دید حریفمون نمی شه می ره به داداشش که رییس مدرسه بوده موضوعو می گه. اما ساعت بعذ که هیچی، هفته بعدم کسی نمی آد
خلاصه آخرای ترم می اومد و می گفت: به جون بچم قسم می خورم امتحان نمی گیرم. فرار نکنین. اما....................
 

parandi2

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای جااااان!!!چه شانسی داشتی تو! اون از شوفاژ اینم از امتحان!
خداییش لو رفتن تقلب آدم خیلی حس مزخرفیه! منم یه بار سرم اومده! اتفاقاً توسط همین معلم دینی های عزیز!
ما می رفتیم صندلیهارو می چسبوندیم به هم که دبیرمون نتونه بره ته کلاس. بعد جوابارو رو پشتی صندلی نفر جلویی می نوشتیم.
ردیف جلو هم جوابارو رو جلوی میز دبیر می نوشت. اینجوری هیچ مشکلی وجود نداشت.
 

parandi2

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوستانی که فیزیک بلدن یه ندا به ما بدن تا با کمک اونا یکی از خاطرات خودمو که جالبم هست رو بگم
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه معلمی داشتیم که ژیان داشت عاشقشم بود
ماشینش میزد دم مدرسه
یه بار بچه ها هماهنگ کردن تا اذیتش کنند
یکی نشست پشت ماشین بقه هم هل دادن ماشین دوتا کوچه پایین پارک کردن
بعد همه رفتن خونه
معلمه چنان داغ کرده بود که نگو
تازه جالبش این بود که سردسته همون بعد از ظهر پاش شکست نیومد مدرسه
هیشکی هم هیچی نگفت یعنی جرات نکرد بگه............


یادمه یه معلم هم داشتیمن که همیشه با موتور میومد مدرسه
یه روز برداشتم این سیم گازش کشیدم
موتورم گذاشتم تو دنده
بیچاره همین که هندل زد با کله رفت تو تیر برق
خدایا منو ببخش
 
آخرین ویرایش:
  • Like
واکنش ها: Sarp

sanam_el

عضو جدید
ما سوم دبیرستان که بودیم،زنگ تفریح واسه تفریح ی دونه از این بمب بد بوها که بو فاضلاب میده زدیم تو کلاس،اتفاقا اون موقع ها رودخونه کنار مدرسمون رو داشتن بنایی میکردن:Dآقا این بو گندش در اومده بود اصلا نمیشد از جلو کلاس رد بشی،البته فقط کلاس ما اینجوری بو گرفته بود ها!!بعد دوتا از معلمامون داشتن میرفتن سر کلاس،این یکی میگفت:آره صب داشتن رودخونه رو درست میکردن بو از اونجاس،اون یکی هم تایید میکرد،نمیدونم آی کیوها چرا نمیفهمیدن بو فقط از ی کلاس میاد.
بعدش ناظمامون اومدن کیفامون رو گشتن،ازشون میپرسیدیم دنبال پی میگردید،خودشونم میخندیدن ولی یکیشون خیلی اعصاب داغون بود میگفت من خونمون هم دس به وایتکس و...نمیزنم چون ب بوش حساسیت دارم حالا شماها...
 
بالا