گویند هرچه سنگ آید پیش پای لنگ آید.
یکی از شب های بهاری ساعت 22 ،اسی دست هایش را در جیب های شلوارش کرده بود و در تهران مشغول قدم زدن بود و کلا تو فاز قشنگی بود.........
من معمولا وقتی تنها قدم میزنم خیلی تو
فاز معنویات میرم و این ماجرایی که تعریف میکنم اصلا شوخی نیست:
(باور کنین عین واقعیته )
برای خودم خوش بودم و آواز میخوندم، که یهویی
یه موتوری از پشت بهم نزیک شد، گفت آقا خیابان شکوفه کجاست،گفتم نمیدونم، گفت هان،گفتم نمیدونم.
دوباره
کله ام را مثل بُز انداختم پایین و با خودم ادامه دادم.
ناگهان یه موتوری دیگه از جلو پیچید و راهمو بست و
سریع یک قمه گذاشت جلوی قفسه سینه ام.
منم کوپ کرده بودم و کامل خفه شدم.
گفت هرچی داری بده،موبایل،فلش،پول و......
منم تو کیف روی دوشم کلی چیز بود،مقاومت هم میکردم مثل خر کتک میخوردم، مجبور شدم خودم کیف پولم را پیشنهاد بدم،یارو استقبال کرد،کلا 15000 تومان بیشتر توش نبود،اما خوب گواهینامه و کارت دانشجویی و.... توش بود،طرف کیف رو گرفت پرید روی موتور و رفتند.........
شانس آوردم طرف توی کیف رو همون لحظه نگاه نکرد وگرنه وسط خیابون لختم میکردند.
خلاصه رفت و از نظرها دور شد و من ماندم تنها .........
.
.
.
.
.
اما سئوالات این تاپیک :
1- تا حالا
دچار خفت گیری،زورگیری یا سرقت شدین؟
2- اگر جدای از بحث این نا امنی گسترده در کشور و مخصوصا شهر تهران بگذریم، شما
اگر تو چنین موقعیتی قرار بگیرین که خفتتون کنن چه اقدامی میکنید؟