هفت گام تا آرامش روح

sutern

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هفت گام تا آرامش روح

پدید آورنده : جواد محدّثی


گرچه از «آرامش روح» به عنوان «گم شده» انسان معاصر یاد می شود، اما چنان نیست که این گوهر نایاب، دست نیافتنی باشد، به دلیل انسان های بی شماری که از آن برخوردارند و زندگی های «بی اضطراب» و روح های «آرام» دارند.
همان گونه که «امنیّت اجتماعی» اگر نباشد، انجام دادن هر نوع خدمات اقتصادی و رفاهی و آموزشی و... دچار اختلال می شود، وقتی هم که «آرامش روح» نباشد، نه فکر کار می کند، نه زمینه یادگیری فراهم می شود، نه دلبستگی به زندگی پدید می آید و نه خلاّقیت های ذهنی و فعالیت های علمی صورت می پذیرد؛ چون نگرانی، قدرت تصمیم را نیز مختل می سازد.
پس باید در پی علاج این غدّه روحی بود، تا لذّت زندگی را چشید. بی شک، آشفتگی فکری، به اضطراب روح می انجامد ؛ هراس از دشمن و مهاجم، زندگی را دستخوش تلاطم و ناآرامی می سازد ؛ بی پشتوانه بودن، احساسِ به پایان رسیدن وجود و به آخر خط رسیدن عمر را فراهم می آورد و این نگرانی نیز، به نوعی «اضطراب آور» است؛ چرا که فرصت ها در گذرند و روزها، هفته ها، ماه ها و سال ها، شتابان سپری می شوند. روزی به استقبال آنها می رویم، روزی هم با آنها «وداع» می کنیم. و اگر دستمان به جایی بند نباشد و به آینده روشنی، چشم ندوخته باشیم، زندگی، دچار ناامنی می شود و روح، گرفتار پریشانی و دل، دستخوش آشوب!
امیرمؤمنان(ع) می فرماید: «هیچ نعمتی گواراتر از امنیّت نیست».[SUP](1)[/SUP]
اما چگونه می توان به آن رسید؟
بعضی در فراز و نشیب زندگی و تلاطم امواج حوادث، همچون تکّه چوبی دستخوش امواج اند؛ بعضی هم مانند کوهی عظیم، ایستاده در کنار خیزاب های بلند و سنگین دریاها.
و چگونه می توان با داشتن یک «تکیه گاه»، از اطمینان خاطر و آرامش روح و سکون نفس، برخوردار بود و از فشارهای روحی و ناامنی فکری و امواج تشویق خاطر رها شد؟
چراغ راه تو، جز سوز اشک و آهی نیست،
تو را که مانده چنین بی پناه و دلگیری
بجز خدای جهان، هیچ تکیه گاهی نیست،
به پیش پای تو، ای اشتیاق سبز و جوان!
بجز نیایش و راز و نیاز، راهی نیست.[SUP](2)[/SUP]
آنچه می تواند درمانی بر بی سر و سامانی روح و اضطراب روان باشد، از جمله از این قرار است:

1 . یقین در باور

کسی که دچار تردید و شک است در باورهای دینی خود به مرحله «یقین» نرسیده است، دچار اضطراب می شود و نگران پیامدهای زندگی و عواقب کارهاست.
ایمان، امنیّت و آرامش می آورد و اگر قرآن کریم هم فرموده است که: «دل، آرام گیرد ز یاد خدای»،[SUP](3)[/SUP] اشاره به نقش ایمان و اعتقاد به خدا و یاد آن محبوب و معبود، در ایجاد آرامش روحی است.
خداباوران، خود را در پیوند و ارتباط با مبدأ هستی و سرپرست همه عالمیان می بینند و از این رهگذر، قطره وجود خویش را متّصل به دریا می کنند و عظمت روحی در سایه «ایمان»، آشفتگی های روان را می زداید و امیدواری به لطف و رحمت خدا، ریشه نگرانی را می خشکاند.
قطره، دریاست اگر با دریاست...
پس اگر خوره شک بر باورها رخنه کرد، در اولین فرصت باید آفت زدایی کرد، تا بنیان معتقدات آسیب نبیند و اضطراب روحی نیاورد. و... البته که این گونه نگرانی که عمل آفرین و اصلاحگر است، مفید و سازنده است و با نگرانی های بی اساس و توهّمی و خیالی فرق دارد.

2 . نیایش در زندگی

موجودی «بی نهایت کوچک»، وقتی در برابر آفریدگارش که «بی نهایت بزرگ» است قرار می گیرد و خود را حتی کمتر از قطره ای در برابر اقیانوس و ذرّه ای در مقایسه با کهکشان ها می یابد، احساس کوچکی در برابر آن عظمت، او را به کرنش و نیایش وا می دارد و همه عظمت در همین احساس نیازمندی است.
آنچه این «هیچ» را به آن «همه» پیوند می دهد، «دعا»ست.
بی جهت نیست که موسای کلیم، برای به انجام رساندن رسالت عظیمش، دعا می کند و از خداوند «شرح صدر (گشودگی سینه)» می طلبد،[SUP](4)[/SUP] و در متون حدیثی، آن همه به نیایش توصیه شده و متون دعایی، لبریز از حکمت ها و هدایت هایی است که جان را اعتلا می بخشد و روح را آرام می سازد.
کتاب «نیایش» از آلکسیس کارْل، سراسر توجّه دادن به این وادیِ متروک و فراموش شده و بیان آثار دعا و نیایش است. حرف های زیبایی دارد؛ یکی هم این که: «نیایش، انسان ها را آن چنان رشد می دهد که جامه ای که وراثت و محیط به قامتشان دوخته است، برای شان کوتاه گردد. ملاقات پروردگار، آنها را از صلح و آرامش درون، لبریز می سازد، به طوری که شعشعه پرتو این صلح، از چهره شان نمودار است و آن را هرجا که روند، با خود می برند».[SUP](5)[/SUP]
کم نیستند کسانی که دلهره، نگرانی، ترس، اضطراب و تشویش خاطرِ خود را در مواقع خوف و خطر و سختی ها و بحران ها، با «داروی دعا» درمان می کنند.

3 . پرهیز از خطا و گناه

اضطراب ها گاهی ریشه در عدول از راه فطرت و دین و قانون و خرد دارند ؛ یعنی ارتکابِ: جُرم، گناه و خطا. اینها فشار روحی می آورند؛ تازیانه عذاب وجدان و «نفس لوّامه»، آرامش و آسایش را می گیرد؛ بیم از دستگیری و کیفر و عذاب، اضطراب می آورد؛ ترس از رسوایی و بی آبرویی، همواره استرس آور (تنش زا) و نگران کننده است.
امّا... «آن را که حساب، پاک است، از محاسبه چه باک است؟».
راه درمان آن اضطراب، حرکت در بستر طاعت و اطاعت و دوری از حریم شکنی و گستاخی بر خدا و شرع و قانون است. وگرنه، یک مجرم و گنهکار، اگر هم از کیفر بگریزد، عذاب وجدان، آرامش را از او می گیرد.

4 . حفظ گوهر امید

یأس، شکننده ترین سنگ برای «جام زندگی» است و تباه کننده ترین عامل برای حیات روحی است.
به تعبیر امام علی(ع): «یأس، انسان ناامید را از پا در می آورد».[SUP](6)[/SUP]
ایشان، در سخنی دیگر، نومیدی را بزرگ ترین بلا می شمارد.[SUP](7)[/SUP]
کسی که دچار نومیدی می شود، از هستی ساقط می شود، انگیزه زندگی را از دست می دهد، نشاط و شادابیِ او رو به افول می رود و اضطراب و ناآرامی، بر روحش سایه می افکند؛ امّا امید، انگیزه آفرین است.
حضرت رسول(ص) در حدیثی فرموده است: «امید، مایه رحمت برای امّت من است. اگر امید نباشد، نه مادری فرزندش را شیر می دهد، نه کشاورز و باغبانی، نهالی می کارد».[SUP](8)[/SUP]
و امیر مؤمنان(ع) فرموده است: «آرزو، رفیقی همدم است».[SUP](9)[/SUP]
پس نباید این گوهر را از کف داد، که گم کردن آن، اضطراب آور و نگران کننده است. ناامیدی، روزنه های گشایش را به روی انسان و افق آینده او می بندد. باید با «امید»، این پنجره بسته را گشود.

5 . باور به درستیِ راه

برخی عمری در راهی پیش می روند و کارهایی می کنند، امّا همچنان در ژرفای جانشان تردید وجود دارد که آیا افکارشان صحیح و راه و روششان درست است؟ آیا مبنا و مرامی که دارند، حق است و آنان را به «مقصد» می رساند؟
این حالت، آشفتگی روحی می آورد. بصیرت در دین و باورداشتن به درستی راه، روح را آرامش می دهد و از دغدغه و نگرانی ها می رهاند.
وقتی به درستی افکار و راهتان باور دارید، بگذارید دیگران هرچه می خواهند بگویند، هو کنند، مسخره کنند، شما را ساده یا گمراه بشمارند. شما که خودتان می دانید چه گوهری در اختیار دارید ؛ پس از حرف و حدیث دیگران چه باک؟ نگران قضاوت دیگران نباشید.
مردی به امام حسین(ع) گفت: بیا بنشین تا با هم درباره دین، بحث و مناظره کنیم. حضرت فرمود: «فلانی! من بر دین خویش بصیرت دارم و بر حق بودنم برای من، کاملاً روشن است. تو اگر به دین خود، جاهل و ناآگاهی، برو و آن را بجوی...».[SUP](10)[/SUP] حضرت امیر(ع) نیز درباره راه و روش خود و حقانیت خویش در مصاف با باطل، می فرماید: «من، بصیرت و آگاهی کامل و یقینی دارم که دشمنانم در مسیر گمراهی اند و من، بر حق و در راه هدایتم».[SUP](11)[/SUP]

6 . کوشش برای ادای تکلیف

برای یک فرزانه متعّهد، مهم ترین دغدغه باید این باشد که به «وظیفه»، عمل کرده است، یا نه؟ اگر کوتاهی و ترک وظیفه داشته، باید نگران باشد و اگر به تکلیف خود در حدّ توان عمل کرده است، جای نگرانی و آشفتگی خاطر و اضطراب درونی نیست.
گرچه از داغ لاله می سوزیم
ما همان سربلند دیروزیم
چون به تکلیف خود عمل کردیم
روز فتح و شکست، پیروزیم.[SUP](12)[/SUP]
دست یافتن به آرامش روح، در سایه «وجدان کاری» و انجام دادن دقیق تعهّدات و پای بندی به قول و قرارها و شانه خالی نکردن از بار تکلیف و مسئولیت است. اگر در انجام دادن وظیفه خود، قصوری نداشته اید، چه جای نگرانی؟

7 . توکّل

در رخدادها، بخشی از امور و وظایف بر دوش ماست، و برخی دیگر را باید به مشیّت خدا و تدبیر او واگذار کرد. مهمّ آن است که ما در حدّ توان، کوتاهی نکنیم. بقیّه کار را به خدا بسپاریم. البته «اعتماد به نفس» نیز در رسیدن به ثبات شخصیت و آرامش روح و نجات از آشفتگی و اضطراب، مؤثّر است.
همه آنان که در زندگی به «توفیق»هایی رسیده اند، با روحیّه توکل و اعتماد به نفس و امید به یاری و امداد خدا گام برداشته اند و سایه نشین زحمات خویش شده، از بوستان همّت و اراده خود، گل چیده و ثمر برگرفته اند.
* * *
باری... «اضطراب» را رخنه ای در دیواره عمر و جام زندگی بدانیم و با تکیه بر ایمان، نیایش، توکّل، یقین، عمل به تکلیف، حفظ گوهر امید، دست یافتن به بصیرت دینی و شناخت عمیق، به «آرامش» برسیم و «نگرانی موهوم» را به خانه دل، راه ندهیم.
چرا جدا ز خدایی، ز خویش بیگانه؟
چرا فرار، چرا بی قرار و ناآرام؟
بیا سحرگاهان،
خزانِ خسته دلی را،
به عطر یاد و شمیم دعا، چو گلشن کن .
بیا به زمزمه یاد یار، در دل شب ها
درون تیره خود را چو روز، روشن کن.

1 . غررالحکم، ج 6، ص 435 .
2 . برگ و بار، جواد محدّثی، ص 25 .
3 . سوره رعد، آیه 28 .
4 . سوره طه، آیه 26 .
5 . نیایش، الکسیس کارل، ترجمه: محمدتقی شریعتی، انتشارات تشیّع، ص 63 .
6 . میزان الحکمه، ج 11، ص 4926 .
7 . همان جا.
8 . همان، ج 1، ص 130.
9 . بحارالأنوار، ج 2، ص 135.
10 . بحارالأنوار، ج 2، ص 153 .
11 . نهج البلاغه، تصحیح: صبحی صالح، نامه 62 .
12 . برگ و بار، ص 181 .
 

Similar threads

بالا