معنای عشق

Tik TAAk

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بنظرم عشق یه چیزی تو مایه های قافیه کم نیاوردن باشه که هر جا خواستن بگن زیادی وابسته شن یا خیال میکنند که مهرشون زیاده از این کلمه استفاده میکنند که منظورشونو برسونن. یعنی یه مقیاس قراردادی و اختراعی برای بیان یه جور حس وابستگی خارج از عرف. بیشتر از این تو کتم نمیره.

متاسفانه الان معنی و مفهوم عشق خیلی خز شده توی جامعه ی امروزی ما دلیلشم اینه که معیار های انسانی در جامعه ارزش خودش رو از دست داده مثل راستگویی درستی پاکی صداقت وفاداری و... دوران ما کمی بهتر بود الان بچه مدرسه ای ها از عشق برای مخ زنی و دوست پیدا کردن استفاده میکنن بعد یکی دو ماه هم ک خسته شدن بیخیال میشن
خودم یادمه کلاس پنجم که بودم ی رفیق داشتم عاشق ی دختره شده بود ۲۵ سالش بود :d
البته فک کنم سرکارش گذاشته بود اینم باورش شده :d عشق واقعی در مواقع سختی و مشکلات بیشتر خود نمایی میکنه تا وقت خوشی همه ابراز علاقه رو بلدن مرد میخاد ثابت کنه
در ضمن همه ی ازدواج ها از روی دوستی و ابراز علاقه طرفین نیست عوامل دیگه ای داره مثه فرهنگ محیط خانواده و اطرافیان این عوامل طوری رو ذهن طرف تاثیر میذاره که اگه ادم ازدواج کنه زندگیش خوب میشه اینطور میشه اونطور میشه به طور کلی جوگیر میشن یا به خاطر اصرار دیگران... بعد که ازدواج کردن میبینن تازه تو گل موندن و هزار جور درد سر یا اینکه بهم نمیخورن و... من به اینجور ازدواج هایی میگم ازدواج های رو هوا... عامل اصلی هم نداشتن خرد اگاهی و شناخت و درک خود و طرف مقابل هست بعضیا طوری ازدواج میکنن که انگار میرن هول هولکی مجبورشون کردن ... نه خیر بحث یک عمر زندگیه بنظر من ازدواج خوب ادمو به موفقیت میرسونه چرا چون شما دیگه دغدغه ی مسائل پیش پا افتاده اختلافات الکی و دعوا رو نداری تمرکزت رو ساختن زندگیه عوضش ازدواج بد زندگی ادم رو نابود میکنه و باعث طلاق میشه
جوان های این دوره زمونه که دیگه بمانند :d
 

ayja

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
متاسفانه الان معنی و مفهوم عشق خیلی خز شده توی جامعه ی امروزی ما دلیلشم اینه که معیار های انسانی در جامعه ارزش خودش رو از دست داده مثل راستگویی درستی پاکی صداقت وفاداری و... دوران ما کمی بهتر بود الان بچه مدرسه ای ها از عشق برای مخ زنی و دوست پیدا کردن استفاده میکنن بعد یکی دو ماه هم ک خسته شدن بیخیال میشن
خودم یادمه کلاس پنجم که بودم ی رفیق داشتم عاشق ی دختره شده بود ۲۵ سالش بود :d
البته فک کنم سرکارش گذاشته بود اینم باورش شده :d عشق واقعی در مواقع سختی و مشکلات بیشتر خود نمایی میکنه تا وقت خوشی همه ابراز علاقه رو بلدن مرد میخاد ثابت کنه
در ضمن همه ی ازدواج ها از روی دوستی و ابراز علاقه طرفین نیست عوامل دیگه ای داره مثه فرهنگ محیط خانواده و اطرافیان این عوامل طوری رو ذهن طرف تاثیر میذاره که اگه ادم ازدواج کنه زندگیش خوب میشه اینطور میشه اونطور میشه به طور کلی جوگیر میشن یا به خاطر اصرار دیگران... بعد که ازدواج کردن میبینن تازه تو گل موندن و هزار جور درد سر یا اینکه بهم نمیخورن و... من به اینجور ازدواج هایی میگم ازدواج های رو هوا... عامل اصلی هم نداشتن خرد اگاهی و شناخت و درک خود و طرف مقابل هست بعضیا طوری ازدواج میکنن که انگار میرن هول هولکی مجبورشون کردن ... نه خیر بحث یک عمر زندگیه بنظر من ازدواج خوب ادمو به موفقیت میرسونه چرا چون شما دیگه دغدغه ی مسائل پیش پا افتاده اختلافات الکی و دعوا رو نداری تمرکزت رو ساختن زندگیه عوضش ازدواج بد زندگی ادم رو نابود میکنه و باعث طلاق میشه
جوان های این دوره زمونه که دیگه بمانند :d
بله ،کاملا دررسته. اتفاقا من تو سایت ها کاربرانی رو میبینم که باوجود اینهمه تعارضات مذهبی و اخلاقی و سلوک غلط انسانهای امروزی ، طوری از عشق و محبوب و جنس مخالف طلب دلبری میکنند که انگار بکل کور هستند و اوضاء رو نمیبینند. بعد هم که بهشون تلنگر زده میشه ،طوری با نادانی و عناد برخورد میکنند که انگار همه چی عالی بوده و گویا به زعم اینا اون تلنگر زننده بد اینا رو میخواسته.
کلا جامعه انسانی در ایران داره با یه شیب تند بسمت خرافات و زندگی بی هدف پیش میره و همه خروجی هاش باری به هر جهتی شده. آنقدر آئین های بزک شده بی محتوا دیدیم و در معرضش قرار داده شدیم که خودمونم توش غرق شدیم. همه باور ها و عقاید و رفتار هامون روبنایی شده و این عارضه در بیان مفاهیمی همچون مهر و بقول اینا در عشق هم بخوبی داره خودش رو نشون میده. نوعی توهم شیدائی کورکورانه.
 

ayja

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر رفتار و یا عبارتی که انسان در محیط های اجتماعی از خودش نشون میده ، در دیگر انسانها که تو اون محیط زندگی میکنند ،تاثیر میذاره و همین تاثیر باعث میشه که اون فرد در مقابل اون رفتار از خودش واکنش نشون بده .و در اصل حق داره که واکنش نشون بده. این که عرض کردم شامل همه اونایی میشه که تو اون کلنی بصورت جمعی زندگی میکنند یا عضویت دارند. بنابراین وقتی یه کاربری نسبت به یه رفتاری واکنش نشون میده ،نمیشه اسمش رو دخالت گذاشت ، چون اون داره از تاثیر ناخوشایندی که ازش متاثر میشه ، به شکل اعتراض یا مخالفت ، شاکی بودنش رو نشون میده. مثلا میبینی یه نفر تو یه رابطه دوستی با یکی دیگه به مشگل میخوره ، حالا بجای اینکه بره مشگلش رو با اون فرد حل کنه ،پامیشه میاد اینجا و مدام قصیده مینویسه. کاری که میتونه تو یه وبلاگ شخصی انجام بده رو میاره تو محیطی که مال همه است ،انجام میده و توقع هم داره که کسی بهش نگه که اینکار تجاوز به حریم فکری بقیه اعضاء هست. این بخش از قواعد زندگی جمعی هنوز فرهنگش در مردم ما جا نیفتاده و ما تصورمون اینه که همه جا مال شخصی ماست و هرکاری دلمون خواست میتونیم انجام بدیم و دیگر اعضاء هم نباید اعتراض کنن یا حتی نظرشونو بگن.
اینو در حاشیه گفتگو عرض کردم که اون تعداد محدودی که خیال میکنند میشه تو محیط های اجتماعی هر کاری رو انجام داد ، برای یکصدمین بار بدونن که مسائل شخصی در محیط های جمعی محل طرح نداره و هر کس هر مطلبی که تو جمع مطرح میکنه ، بخاطر تاثیری که تو اعضاء میذاره ، این حق رو به اعضا میده که تو اون مورد دخالت کنن و نظر بدهند و این حق همه است.
 

ALIREZA.F.1988

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
علیرضا جان راجع به تک تک اینا که گفتم هیچ نظری ندادی و رفتی سراغ ویکیدیا. راجع به خود اینا نظرت رو بگی ممنون میشم.

آیجا خانم ، جواب بیشتر اینا توی همون متن از ویکی پدیا که گذاشتم بود
مثلا در همون جمله اول گفته که دوست داشتن زیاد و افراط در محبت و دوستی را عشق میگن
یا در همون خطی که قرمزش کردم گفته که فرهنگها فرق داره و عشق همه جا نمیتونه یکی باشه پس ما نمیتونیم خودمونو با اوروپا مقایسه کنیم

اما در کل انسانها با هم متفاوتند و از طرف دیگه ملیتها هم با هم متفاوتند یعنی ملیت یه قاره با یه قاره دیگه و ملیت یه کشور با یه کشور دیگه کاملا متفاوته و این تفاوت در فرهنگ و عقاید و رفتارها به طور ملموس دیده میشه ، پس وجه اشتراک ما با کشورهای دیگه در بیشتر موارد فقط 20 درصد هستش و 80 درصد اختلاف داره در نتیجه مقایسه خودمون با کشورهای دیگه (مخصوصا اروپا که از لحاظ فرهنگی خیلی بالا هستند ) کار درستی نیست

وجود میلیونها پرونده در دادگاهها بخاطر همون دوست داشتن کور کورانه و بر اساس محبت موقتی یه فرد هستش که در دراز مدت باعث مشکلات بزرگ میشه
 

ayja

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یادت باشه اینو!!
لزومی نداره راجع به همه چی اظهار نظر کنی و گاهی سعی کن قبول کنی علمت در یه زمینه هایی کمه!! اینو که قبول کنی دیگه یاد میگیری هرجا اظهار فضل نکنی..شنیدی میگن کم گوی و گزیده گوی؟اگه نشنیدی یکم مطالعه رو زیاد کن.
مدرک( فوق لیسانس ،دکتری) برای برخی افراد درک و شعور نمیاره....فقط پرمدعایی میاره.

لازم نکرده درباره عشق توضیح بدید

واقعا فکرمی کنین توضیحات شما درباره ی تفاوت عشق ودوست داشتن بشرهای بی خرد رو قانع می کنه .....زهی خیال باطل

آدم خواب رو میشه بیدار کرداما عمرا بتونین آدمی رو که خودش رو به خواب زده بیدار کنین ...................

ببین خانم عزیزمن هم به این که گفتی معتقدم .اینو همه ی کسانی که منو می شناسن میدونن اما خوب هرکسی اعتقادات ونظر شخصی خودش رو داره واین دلیل نمیشه که حالا چون من نوعی فکر می کنم یه سری از چیزها به دیدم درست هست دیگران هم همین دید ونظر رو داشته باشن .
انسان آزاد آفریده شده وصاحب اختیار من اختیار دارم این راه رو چه درست ویا غلط برای زندگیم انتخاب کنم همینطور که شما حق داری فلان راه رو بنا به دید ونظر خودت انتخاب کنی وهیچ کس هم حق نداره دیگری رو مواخذه کنه ویا مورد انتقاد تند قرار بده حتی پدر ومادر چه رسد به دیگران .....
اگه شما عقاید ونظراتی داری برای خودت محترمه وتاجایی که به دیگران آسیب ویا توهینی نداشته باشی به کسی ربطی نداره که تو چه می کنی ویا حتی چه فکر می کنی وحق این رو هم داری که از جانب دیگران احترام دریافت کنی اما زمانی که سعی کنی اعتقاداتت رو به زور به دیگران تلقین کنی دیگه احترام وحقی برات نیست ................................................
دیگه حوصله ندارم بیش از این واست موشکافی کنم ...............

امیدوارم متوجه حرفام شده باشی دختر جان ............................

جناب مدیر ارشد ، شما در این ادبیاتی که تو جواب سئوال من داده شده ،نظری ندارید. اینا رو بدقت و بیطرفانه خوندید ؟
 
آخرین ویرایش:

ayja

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آیجا خانم ، جواب بیشتر اینا توی همون متن از ویکی پدیا که گذاشتم بود
مثلا در همون جمله اول گفته که دوست داشتن زیاد و افراط در محبت و دوستی را عشق میگن
یا در همون خطی که قرمزش کردم گفته که فرهنگها فرق داره و عشق همه جا نمیتونه یکی باشه پس ما نمیتونیم خودمونو با اوروپا مقایسه کنیم

اما در کل انسانها با هم متفاوتند و از طرف دیگه ملیتها هم با هم متفاوتند یعنی ملیت یه قاره با یه قاره دیگه و ملیت یه کشور با یه کشور دیگه کاملا متفاوته و این تفاوت در فرهنگ و عقاید و رفتارها به طور ملموس دیده میشه ، پس وجه اشتراک ما با کشورهای دیگه در بیشتر موارد فقط 20 درصد هستش و 80 درصد اختلاف داره در نتیجه مقایسه خودمون با کشورهای دیگه (مخصوصا اروپا که از لحاظ فرهنگی خیلی بالا هستند ) کار درستی نیست

وجود میلیونها پرونده در دادگاهها بخاطر همون دوست داشتن کور کورانه و بر اساس محبت موقتی یه فرد هستش که در دراز مدت باعث مشکلات بزرگ میشه
تا بحال این رویکرد درونی را داشتی که در کشور ما و در ادبیات رایج ما ، پیاز داغ خیلی از رسم و رسوم ها و باورها و رفتار ها خیلی خیلی زیادتره ؟حتی در تعارفات ما هم این رفتار بشدت داره خودشو نشون میده. در این مورد هم همین حالت رو داره ،نمایشی از حالت وابستگی قلبی شدید که فقط نمایش اون حالت هست. منظور من همینه که شما هم اشاره هایی به این مضمون داشتید.
 

ayja

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یادت باشه اینو!!
لزومی نداره راجع به همه چی اظهار نظر کنی و گاهی سعی کن قبول کنی علمت در یه زمینه هایی کمه!! اینو که قبول کنی دیگه یاد میگیری هرجا اظهار فضل نکنی..شنیدی میگن کم گوی و گزیده گوی؟اگه نشنیدی یکم مطالعه رو زیاد کن.
مدرک( فوق لیسانس ،دکتری) برای برخی افراد درک و شعور نمیاره....فقط پرمدعایی میاره.
این ربطی به این حرفهای بی ربطی که میگی نداره اگر شما نمیتونی غنای مطالب رو متوجه بشی ،تقصیر خودته.
 

ayja

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
با تشکر از حضور و مشارکت دوستان ارجمند ،بنظر من بعنوان استاتر ، حق مطلب تا آنجا که مقدور بود ، ادا شده و من اختتام این گفتگو رو اعلام میکنم.
 

ALIREZA.F.1988

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
 
  • Like
واکنش ها: ayja

_fahimam_

عضو جدید
عشق رو بکار بردن تا رابطه ای که برای بقای نسل بشر لازمه رو حالت معنوی ببخشن.. همین
 

P O U R I A

مدیر مهندسی شیمی مدیر تالار گفتگوی آزاد
مدیر تالار
این متن بیشتر مقایسه می‌کنه عشق رو با دوست داشتن ،شاید جواب سوالت توش باشه

دوست داشتن از عشق برتر است

عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی. اما دوست داشتن پیوندی خودآگاه و از روی بصیرت روشن و زلال.
عشق بیشتر از غریزه آب میخورد و هرچه از غریزه سرزند بی ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع میکند و تا هرجا که یک روح ارتفاع دارد، دوست داشتن نیز همگام با آن اوج می یابد.

عشق در غالب دلها، در شکل ها و رنگهای تقریبا مشابهی، متجلی میشود و دارای صفات و حالات و مظاهر مشترکی است، اما دوست داشتن در هر روحی جلوه ای خاص خویش دارد و از روح رنگ میگیرد و چون روحها، بر خلاف غریزه ها، هر کدام رنگی و ارتفاعی و بعدی و طعم و عطری ویژه ی خویش دارند، میتوان گفت که به شمار هر روح، دوست داشتنی هست.

عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست و گذر فصلها و عبور سالها بر آن اثر میگذارد، اما دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی میکند و بر آشیانه ی بلندش روز و روزگار را دستی نیست...

عشق در هر رنگی و سطحی، با زیبایی محسوس، در نهان یا آشکار رابطه دارد. چنانکه "شوپنهاور" میگوید:« شما بیست سال بر سن معشوقتان بیفزایید، آنگاه تأثیر مستقیم آنرا بر روی احساستان مطالعه کنید»!

اما دوست داشتن چنان در روح غرق است و گیج و جذب زیبایی های روح که زیبایی های محسوس را بگونه ای دیگر میبیند. عشق طوفانی و متلاطم و بوقلمون صفت است، اما دوست داشتن آرام و استوار و پروقار و سرشار از نجابت.

عشق با دوری و نزدیکی در نوسان است. اگر دوری بطول انجامد ضعیف میشود، اگر تماس دوام یابد به ابتذال میکشد. و، تنها با بیم و امید و تزلزل و اظطراب و دیدار و پرهیز، زنده و نیرومند میماند. اما دوست داشتن با این حالات ناآشنا است. دنیایش دنیای دیگری است.

عشق جوششی یکجانبه است. به معشوق نمی اندیشد که کیست؟ یک خود جوشی ذاتی است، و ازین رو همیشه اشتباه میکند و در انتخاب به سختی می لغزد و یا همواره یکجانبه میماند و گاه، میان دو بیگانه ی ناهمانند، عشقی جرقه میزند و چون در تاریکی است و یکدیگر را نمی بینند، پس از انفجار این صاعقه است که در پرتوی روشنایی آن، چهره ی یکدیگر را میتوانند دید و در اینجا است که گاه، پس از جرقه زدن عشق، عاشق و معشوق که در چهره هم مینگرند، احساس میکنند که هم را نمی شناسند و بیگانگی و ناآشنایی پس از عشق –که درد کوچکی نیست- فراوان است.

اما دوست داشتن در روشنایی ریشه می بندد و در زیر نور سبز می شود و رشد میکند و ازین رو است که همواره پس از آشنایی پدید میآید، و در حقیقت، در آغاز، دو روح خطوط آشنایی را در سیما و نگاه یکدیگر میخوانند، و پس از آشنا شدن است که خودمانی میشوند –دو روح، نه دو نفر، که ممکن است دو نفر باهم در عین رودربایستی ها احساس خودمانی بودن کنند و این حالت بقدری ظریف و فرار است که بسادگی از زیر دست احساس و فهم میگریزد- و سپس طعم خویشاوندی و بوی خویشاوندی و گرمای خویشاوندی از سخن و رفتار و آهنگ کلام یکدیگر احساس میشود و ازین منزل است که ناگهان، خودبخود، دو همسر بچشم می بینند که به پهن دشت بی کرانه ی مهربانی رسیده اند و آسمان صاف و بی لک دوست داشتن بر بالای سرشان خیمه گسترده است و افقهای روشن و پاک و صمیمی ایمان در برابرشان باز میشود و نسیمی نرم و لطیف –همچون روح یک معبد متروک که در محراب پنهانی آن، خیال راهبی بزرگ نقش بر زمین شده و زمزمه ی دردآلود نیایشش مناره ی تنها و غریب آنرا بلرزه میآورد- هر لحظه پیام الهام های تازه ی آسمانهای دیگر و سرزمینهای دیگر و عطر گلهای مرموز و جانبخش بوستانهای دیگر را بهمراه دارد و خود را، به مهر و عشوه ای بازیگر و شیرین و شوخ، هر لحظه بر سر و روی این دو میزند.

عشق جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی فهمیدن و اندیشیدن نیست. اما دوست داشتن، در اوج مزاجش، از سر حد عقل فراتر میرود و فهمیدن و اندیشیدن را نیز از زمین میکند و با خود به قله بلند اشراق میبرد.

عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق میآفریند و دوست داشتن زیبایی های دلخواه را در دوست می بیند و می یابد.

عشق یک فریب بزرگ و قوی است و دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی، بی انتها و مطلق.

عشق در دریا غرق شدن است و دوست داشتن در دریا شنا کردن.

عشق بینایی را میگیرد و دوست داشتن میدهد.

عشق خشن است و شدید و در عین حال ناپایدار و نامطمئن و دوست داشتن لطیف است و نرم و در عین حال پایدار و سرشار اطمینان.

عشق همواره با شک آلوده است و دوست داشتن سراپا یقین است و شک ناپذیر، از عشق هرچه بیشتر می نوشیم، سیراب تر می شویم و از دوست داشتن هرچه بیشتر، تشنه تر. عشق هرچه دیرتر می پاید کهنه تر می شود و دوست داشتن نوتر.

عشق نیرویی است در عاشق، که او را به معشوق می کشاند؛ دوشت داشتن جاذبه ایست در دوست، که دوست را به دوشت میبرد. عشق، تملک معشوق است و دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست.

عشق معشوق را مجهول و گمنام می خواهد تا در انحصار او بماند، زیرا عشق جلوه ای از خودخواهی و روح تاجرانه یا جانورانه آدمی است، و چون خود به بدی خود آگاه است، آن را در دیگری میبیند، از او بیزار میشود و کینه برمیگیرد. اما دوست داشتن دوست را محبوب و عزیز میخواهد و میخواهد که همه دلها آنچه را او از دوست در خود دارد، داشته باشند. که دوست داشتن جلوه ای از روح خدایی و فطرت اهورایی آدمی است و چون خود به قداست ماورایی خود بیناست، آن را در دیگری میبیند، دیگری را نیز دوست میدارد و با خود آشنا و خویشاوند می یابد...

در عشق رقیب منفور است و در دوست داشتن است که "هواداران کویش را چو جان خویشتن دارند"؛ که حسد شاخصه عشق است چه، عشق معشوق را طعمه خویش می بیند و همواره در اضطراب است که دیگری از چنگش نرباید و اگر ربود، با هر دو دشمنی می ورزد و معشوق نیز منفور می گردد و دوست داشتن ایمان است و ایمان یک روح مطلق است، یک ابدیت بی مرز است، از جنس این عالم نیست.

عشق ریسمان طبیعت است و سرکشان را به بند خویش می آورد تا آنچه را آنان، خود از طبیعت گرفته اند بدو باز پس دهند و آنچه را مرگ ستانده است، به حیله عشق، برجای نهند، که عشق تاوان ده مرگ است. و دوست داشتن عشقی است که انسان، دور از چشم طبیعت، خود می آفریند، خود بدان میرسد، خود آن را انتخاب می کند. عشق اسارت در دام غریزه است و دوست داشتن آزادی از جبر مزاج. عشق مأمور تن است و دوست داشتن پیغمبر روح. عشق یک اغفال بزرگ و نیرومند است تا انسان به زندگی مشغول گردد و به روزمرگی –که طبیعت سخت آن را دوست دارد- سرگرم شود، و دوست داشتن زاده وحشت از غربت است و خودآگاهی ترس آور آدمی در این بیگانه بازار زشت و بیهوده.

عشق لذت جستن است و دوست داشتن پناه جستن. عشق غذا خوردن یک گرسنه است و دوست داشتن همزبانی در سرزمین بیگانه یافتن است.

عشق گاه جابجا میشود و گاه سرد میشود و گاه می سوزد. اما دوست داشتن از جای خویش، از کنار دوست خویش برنمیخیزد؛ سرد نمی شود که داغ نیست؛ نمی سوزاند که سوزاننده نیست.

عشق رو به جانب خود دارد. خودخواه است و خودپا و حسود، و معشوق را برای خویش می پرستد و می ستاید اما دوست داشتن رو به جانب دوست دارد، دوست خواه است و دوست پا و خود را برای دوست میخواهد و او را برای او دوست می دارد و خود در میانه نیست.

عشق، اگر پای عاشق در میان نباشد، نیست. اما در دوست داشتن، جز دوست داشتن و دوست، سومی وجود ندارد.

عشق به سرعت به کینه و انتقام بدل می شود و آن هنگامی است که عاشق خود را در میانه نمی بیند، اما از دوست داشتن به آن سو راهی نیست. و هرگاه آنکه دوست داشتن را خوب میداند و خوب احساس میکند، خود را در میانه نمی بیند، بسرعت و بسادگی، به فداکاری و ایثاری شگفت و بی شائبه و بزرگ و پرشکوه و ابراهیم وار بدل می شود و در این هنگام است که خود را که دیگر نیست و دیگر نمی تواند باشد، در آینه ای که دوست دارد لکه ای می نامد و دستور می دهد –و واقعی و صمیمی و از روی ایمان قطعی، نه تعارف و ادا و اطوار؛ و این، هم از هنگام گفتنش و هم از سوز سخنش پیدا است- که: "آن لکه را از روی آینه پاک کن! تا آینه که دیگر چهره مرا در خود نخواهد دید، به عبث لکه ای بر سیمایش نماند و آینه ی صاف و زلال خاطر تو لکه دار نباشد". اما عشق می گوید: "آه! آیا این لکه را پس از من پاک خواهی کرد؟ آیا لکه دیگری بر آینه خواهد نشست؟ آیا، ازین پس، چهره آینه بی لک خواهد گشت؟ نه، نه، نه! پس از من، سراسر این آینه را سیاه کن و این لک را بر تمام صفحه آینه بگستران! جیوه های آینه را همه بتراش تا تصویری بر آن نایستد. آینه را خاک آلود کن و خاک عزل بر سرش بپاش تا نور خورشید هم بر آن نتابد، تا پس از من ندرخشد، برق نزند. آه! چه می گویم؟ آینه را بشکن! بشکن! ریز کن

علی شریعتی ،کتاب هبوط در کویر
سلام
چقدر جالب. این جنبه از تفکرات علی شریعتی رو نمیدونستم. به شدت مخالف این بخش دیدگاه ایشون هستم. اصلا و ابدا دوست داشتن از عشق برتر نیست. تو رو خدا نگید عشق یه چیز غریزیه.
مشکل جای دیگس. مشکل اینجاست که ما ایرانیها بی جا و نادرست از واژه عشق استفاده میکنیم. فرت و فرت به هم میگیم عاشقتم عاشقتم ولی نیستیم. به شدت مرتبه عشق از دوست داشتن بالاتره. حتی همین اصطلاح عشق در یک نگاه مسخره ترین چیزی هست که ما میگیم.
عشق چیزی هست که به مرور زمان بدست میاد. ادم بسیار بسیار باید زحمت بکشه توی یک رابطه تا مرتبه سطح دوست داشتنش رو افزایش بده تا شاید به عشق برسه.
مردم کشورهای دیگه اصلا به این راحتی ها به هم نمیگن عاشقتم! شما باید با شخصی توی رابطه باشی برای سال های زیاد شاید زمانی بهت بگه عاشقته! که وقتی که بگه اون وقت مطمئن میشی که مرتبه دوست داشتن بین شما به نهایت خودش رسیده!

حالا چرا ما نمیدونیم عشق چیه؟ به هزار و یک دلیل. یکی از دلایل اصلیش فرهنگ ماست که روابط بین جنس مخالف رو به شدت محدود میکنه. وقتی اکثر پدر مادرهای ما به معنای واقعی عاشق هم نشدن و نمیدونن عشق چی هست چطور ما میتونیم از خودمون انتظار داشته باشیم که عشق رو درک کنیم. عشق چیزی هست که به مرور زمان بیشتر و بیشتر میشه. کدوم یک از پدر مادرهای ما هنوز دوتایی با هم میرن پارک اختلاط می کنن؟ کدومشون هنوز دست همو میگیرن توی پارک قدم بزنن؟ کدومشون همچنان عاشقانه همو بغل میکنن یا میبوسن؟ ولی وقتی رابطه و ازدواج به صورت سنتی اتفاق می افته نباید انتظار عشق بین افراد رو داشت. پدر مادر های ما به نحو احسن "پدر مادر" هستن! ولی به نحو احسن "زن و شوهر" نیستن!

شاید بگید خب جلوی ما این کارا رو نمیکنن! ولی این هم دلیل دیگری هست که ما نمیدونم عشق چیه. عشق و علاقه شده یه تابو که شاید پدرمادرهامون خجالت بکشن جلوی ما همو ببوسن! به خدا بحث بغل کردن و بوسیدن "جنسی" نیست! "عاشقانه س" (امیدوارم تفاوت این دو رو متوجه باشید!) وقتی فرزند این عشق بین پدر مادر رو ببینه اون هم بیشتر و بهتر معنای عشق رو درک میکنه. دیدن این صحنه ها "حق" هر فرزندیه!

ادم در کشورهای دیگه چیزهایی رو میبینه که فقط و فقط افسوس میخوره که چرا توی ایران ما اینطور زندگی نمیکنیم. وقتی من 2 نفر زن و شوهر مسن رو میبینم که چطور عاشقانه همو بغل کردن دست همو گرفتن همو میبوسن، بسیار براشون خوشحال میشم ولی خودم افسوس میخورم! برای اینکه چرا هیچ وقت پدر مادرم رو اینجوری ندیدم!

بحث همیشه فرهنگی و سیاسی میشه. چون همه چی به این دو ربط داره. وقتی خفقان هست وقتی کاری کردن همه تفکرات ما شده در چارچوپ "روابط جنسی" (که البته موضوع مهمی ست ولی بخش بسیار کوچکی از زندگی ست.) و وقتی ما هم از طریق خانواده عشق رو ندیدم و درک نکردیم (چون تابو ه!)، باعث میشه که جوون های امروز جامعه اینگونه احساسات همو چپاول میکنن.
 

P O U R I A

مدیر مهندسی شیمی مدیر تالار گفتگوی آزاد
مدیر تالار
عشق رو بکار بردن تا رابطه ای که برای بقای نسل بشر لازمه رو حالت معنوی ببخشن.. همین
متاسفانه اونقدر توی اطرافمون ادم های غلطی دیدیم که نگاهمون اینقدر تیره و تار شده به زندگی! شما اگر دقت کنی به عشق بین پدر مادر و فرزند اعتقاد زیادی داری. پس این میزان علاقه وجود داره! پس چرا نمیتونی همین میزان علاقه رو بین دو نفر دیگه متصور بشید؟ دلیلش ریشه در محیط خانواده و جامعه و گزشته نژادی ما داره.
 

ayja

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کجا دیده شده که بین والدین نسبت به فرزند عشق حاکم باشه ؟ محبت انتها نداره که بگیم محبتش کم بود بعد زیاد شد و بعد لبزیز شد و تبدیل شد به عشق. محبت میتونه تا بینهایت امتداد پیدا کنه و جائی برای واژه دیگری باقی نمیذاره.
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کاش یکی پیدا میشد بمن میگفت که این عشق عشق که میگن ، معنیش چیه ؟ اینا اگه واقعا راست میگن ، چرا عاشق مادرشون نمیشن و همش خیال میکنن که باید عاشق جنس مخالف بشن ؟ آره عاشق جنس مخالف شدن .
شک دارم این حس عاشقانه باشه.
عشق به جنس مخالف از نوع عشق رمانتیک هست، عشق به مادر از نوع عشق خانواده است.
چون عشق انواع مختلفی داره.
 

P O U R I A

مدیر مهندسی شیمی مدیر تالار گفتگوی آزاد
مدیر تالار
کجا دیده شده که بین والدین نسبت به فرزند عشق حاکم باشه ؟ محبت انتها نداره که بگیم محبتش کم بود بعد زیاد شد و بعد لبزیز شد و تبدیل شد به عشق. محبت میتونه تا بینهایت امتداد پیدا کنه و جائی برای واژه دیگری باقی نمیذاره.
همونطور که یاس گفت عشق انواع مختلف داره، همونطور که دوست داشتن انواع مختلف داره. شما مادرتون رو دوست دارید یه لیوان چای گرم هم دوست دارید. این دوست داشتن کجا اون دوست داشتن کجا! به همین ترتیب یک شخصی که عاشق مادر و همسرش هست این عشقش یه طرف، اون عشقش هم یه طرف و هرگز نباید این دو رو با هم مقایسه کرد!
اون عشقی که دکتر شریعتی توی اون بخش از حرفاش زده همون عشق در یک نگاهه که از لحاظ ادبیاتی اصلا عشق نیست. بلکه همون غریزه س و همونطور که سریع به وجود اومده سریع هم از بین میره.
خیلی هامون یه وقتایی تا حدودی عشق رو تجربه کردیم اگه بخوام منصفانه بگم. شما تا حالا براتون پیش نیامده یه شخصی نظر شما رو جلب کنه؟ بعد هرچی بیشتر باهاش اشنا میشید بیشتر جذبش میشید. هرچی بیشتر خصوصیاتش رو متوجه بشید علاقتون بیشتر میشه. خب همین مراتب مختلف دوست داشتن با یک شخص مشخص رو نشون میده. بالاخره به یه جایی میرسه که واقعا دوست دارید همیشه با اون شخص باشید. شاید بشه اون مرتبه رو گفت عشق. که باز اگر انتخابتون درست تر باشه در ادامه زندگی بیشتر و بیشتر میشه.
علاقه دوست داشتن ویا عشق مثل یه درخت میمونن. به مرور زمان ریشه میدوانن و بزرگتر و تنومند تر میشن. حتی عشق مادرانه هم همینه. مثال بدی شاید به نظر بیاد ولی شما مقایسه کن مادرهایی که بچه توی رحمشون رو از دست دادن، اونایی که بچه نوزادشون رو از دست دادن و اونایی که بچه مثلا 20 ساله شون رو از دست دادن. کدومشون بیشتر عذاب میشن؟ اگر استثناها رو کنار بذاریم کسایی که جوون از دست میدن از همه بیشتر عذاب میشن. چرا؟ چون سال ها با بچه شون زندگی کردن! این عشق و علاقه بیشتر و عمیق تر شده. ولی از دست دادن فرزند در همون روزهای اول دردناک هست ولی نه در اون حد! چرا؟ چون درسته عشق مادرانه هست ولی زمانی گذرانده نشده که عمیق و عمیق تر بشه! پس حتی عشق مادرانه و پدارنه رو هم نباید عشق لحظه ای شمرد!

یه چیز دیگه هم اضافه کنم. محبت و عشق فرق دارن. محبت یعنی محبت کردن. ولی از خودگذشتگی توش نیست. محبت یعنی نهایت مهربانی! یعنی هرکاری کنی که فرزندت ارامش داشته باشه. ولی وقتی مادر مثلا خودش شام نمیخوره تا فرزنداش کامل سیر بشن، خوابش نمیبره تا مطمئن بشه فرزنداش الان خواب راحتی دارن! این اسمش محبت نیست. خیلی فراتر از محبته! محبت بیشتر توی روابط دوستانه دیده میشه. مثلا بهترین دوست شما هرکاری میکنه که شما خوشحال باشید ولی از زندگی خودش نمیزنه برای زندگی شما! چرا؟ چون فقط محبت داره به شما ولی عاشق شما نیست!
تفاوت محبت و عشق و دوست داشتن خیلی عمیقه. اگه فرقی نبود که بشر دیوانه نیست این همه لغت مختلف رو برای بیان یک احساس مشترک استفاده کنه. همه این تلاش ها و چارچوب بندی ها برای درک بهتر انواع مختلف احساسات و علاقه س.
 
آخرین ویرایش:

ayja

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همونطور که یاس گفت عشق انواع مختلف داره، همونطور که دوست داشتن انواع مختلف داره. شما مادرتون رو دوست دارید یه لیوان چای گرم هم دوست دارید. این دوست داشتن کجا اون دوست داشتن کجا?
امیدوارم جواب های من اگر همسوئی با معناگرائی ذهنی شما نداشته باشه , باعث سوء برداشت نشه.
ما چائی رو دوست داریم ولی نسبت به چائی مهر نمی ورزیم در حالی که به مادرمون مهر میورزیم.
به همین ترتیب یک شخصی که عاشق مادر و همسرش هست این عشقش یه طرف، اون عشقش هم یه طرف و هرگز نباید این دو رو با هم مقایسه کرد! ق این دوتا منبعش یکی نیست. عشق به مادر همان مهر به ایشون هست ولی اگه همسر کسی یکسال باهاش همبستر نشه , حتی میتونه کار به طلاق هم بکشه . کارکرد عشق به همسر مشروطه .
اون عشقی که دکتر شریعتی توی اون بخش از حرفاش زده همون عشق در یک نگاهه که از لحاظ ادبیاتی اصلا عشق نیست. بلکه همون غریزه س و همونطور که سریع به وجود اومده سریع هم از بین میره.
مطمئن نیستم ولی احتمالا شما گفته های دکتر رو با پیش فرض های ذهنی خودتون معنی میکنید که اینجوری نتیجه میگیرید.
خیلی هامون یه وقتایی تا حدودی عشق رو تجربه کردیم اگه بخوام منصفانه بگم. شما تا حالا براتون پیش نیامده یه شخصی نظر شما رو جلب کنه؟ بعد هرچی بیشتر باهاش اشنا میشید بیشتر جذبش میشید. هرچی بیشتر خصوصیاتش رو متوجه بشید علاقتون بیشتر میشه. خب همین مراتب مختلف دوست داشتن با یک شخص مشخص رو نشون میده. بالاخره به یه جایی میرسه که واقعا دوست دارید همیشه با اون شخص باشید. شاید بشه اون مرتبه رو گفت عشق. که باز اگر انتخابتون درست تر باشه در ادامه زندگی بیشتر و بیشتر میشه.
من اینو علاقه و وابستگی میبینم که منوط به شرایط خاص و کیفیت روابط اونا میشه و عادت هم درش موثره.
علاقه دوست داشتن ویا عشق مثل یه درخت میمونن. به مرور زمان ریشه میدوانن و بزرگتر و تنومند تر میشن. حتی عشق مادرانه هم همینه. مثال بدی شاید به نظر بیاد ولی شما مقایسه کن مادرهایی که بچه توی رحمشون رو از دست دادن، اونایی که بچه نوزادشون رو از دست دادن و اونایی که بچه مثلا 20 ساله شون رو از دست دادن. کدومشون بیشتر عذاب میشن؟ اگر استثناها رو کنار بذاریم کسایی که جوون از دست میدن از همه بیشتر عذاب میشن. چرا؟ چون سال ها با بچه شون زندگی کردن! این عشق و علاقه بیشتر و عمیق تر شده. ولی از دست دادن فرزند در همون روزهای اول دردناک هست ولی نه در اون حد! چرا؟ چون درسته عشق مادرانه هست ولی زمانی گذرانده نشده که عمیق و عمیق تر بشه! پس حتی عشق مادرانه و پدارنه رو هم نباید عشق لحظه ای شمرد!
مهر و علاقه والدین به فرزند ریشه ملکوتی و فطری داره و در همه شرایط تمام و کمال وجود داره . اما ظهور و بروزش ممکنه تابع سلامت روحی والدین , کشمکش های ذاتی و بیماریهای روانی و خیلی موارد روحی و زمانی باشه که اون تفاوت ها رو نشون میده. زمان تنها عادت ها رو پررنگ میکنه.
یه چیز دیگه هم اضافه کنم. محبت و عشق فرق دارن. محبت یعنی محبت کردن. ولی از خودگذشتگی توش نیست. محبت یعنی نهایت مهربانی! یعنی هرکاری کنی که فرزندت ارامش داشته باشه. ولی وقتی مادر مثلا خودش شام نمیخوره تا فرزنداش کامل سیر بشن، خوابش نمیبره تا مطمئن بشه فرزنداش الان خواب راحتی دارن! این اسمش محبت نیست. خیلی فراتر از محبته! محبت بیشتر توی روابط دوستانه دیده میشه.
شما برای محبت مرز و اندازه و متر قائل شدین که معلوم نیست با کدام معیار اینو میگید. محبت کیلوئی یا طولی نیست و مرزی نداره که چیزی از اون فراتر بتونه بره یا خود مهر به خط پایان برسه. این بستگی به ظرف وجودی هر انسانی داره که چقدر ظرفیت مهر دهی و مهرگیری داشته باشه. اونجا که مهرورزی بیشتر از ظرفیت طرف حس میشه , چون خود انسان از ظرفیت های خودش خبر نداره , این حس براش مشتبه میشه که انگار خیلی فراتره و طبق رسم و رسوم ادبیات رایج براش اسم عشق رو میذاره که ظرفیت بالای مهرش رو نشون بده که این , ظرفیت مهر نیست بلکه ظرفیت و کشش اون فرد در مهرورزی رو عیان میکنه.
مثلا بهترین دوست شما هرکاری میکنه که شما خوشحال باشید ولی از زندگی خودش نمیزنه برای زندگی شما! چرا؟ چون فقط محبت داره به شما ولی عاشق شما نیست!
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تفاوت محبت و عشق و دوست داشتن خیلی عمیقه. اگه فرقی نبود که بشر دیوانه نیست این همه لغت مختلف رو برای بیان یک احساس مشترک استفاده کنه. همه این تلاش ها و چارچوب بندی ها برای درک بهتر انواع مختلف احساسات و علاقه س.
بله . این صحصح هست که انسانها برای هر حالتی از کلمات و لغات مختلف استفاده میکنند ولی این دلیل نمیشه که ذات اون موارد رو شناخته باشن و دسته بندیش بکنند. اونا از این کلمات برای بیان میزان ظرفیت درونی خودشون استفاده میکنند که همین ظرفیت درونیشون هم براشون ناشناخته است و در حد تصوراتشون براشون معنی داره. و این اشتباهات رایج از همین فقدان شناخت ظرفیت خودشون هست که باب شده و عین نقل و نبات تو گفتگو هاشون ازش استفاده میکنند بدون اینکه به معنی اون چیزی که بیانش میکنند بطور واقعی بیاندیشند.
 

ayja

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
متاسفانه اونقدر توی اطرافمون ادم های غلطی دیدیم که نگاهمون اینقدر تیره و تار شده به زندگی! شما اگر دقت کنی به عشق بین پدر مادر و فرزند اعتقاد زیادی داری. پس این میزان علاقه وجود داره! پس چرا نمیتونی همین میزان علاقه رو بین دو نفر دیگه متصور بشید؟ دلیلش ریشه در محیط خانواده و جامعه و گزشته نژادی ما داره.
حالا اینو چی میگی؟
عطرش چه عاشقانه رها در هواشده
در خاطرم دوباره هوایی بپا شده

گویا عطر هم فهمیده که چه جوری بکمک عشق در هوا رها بشه.
:biggrin:
کاش می آمد کسی از سنگ عاشق تر به کوه
کی می آید عاشقی با این همه باور به کوه
دانه های سخت گردنبند هم فهمیده اند
گاه مردی از غم خود می گذارد سر به کوه
سنگ هم عاشق کوه بوده و من خبر نداشتم.
 
آخرین ویرایش:

_fahimam_

عضو جدید
کاش یکی پیدا میشد بمن میگفت که این عشق عشق که میگن ، معنیش چیه ؟ اینا اگه واقعا راست میگن ، چرا عاشق مادرشون نمیشن و همش خیال میکنن که باید عاشق جنس مخالف بشن ؟ آره عاشق جنس مخالف شدن .
شک دارم این حس عاشقانه باشه.

عشق حسی است که به معنای دوست داشتن فرد یا چیزی است. همچنین احساسی عمیق، علاقه‌ای لطیف یا جاذبه‌ای شدید است که محدودیتی در موجودات و مفاهیم ندارد اما محدودیت در فکر و عملکرد دارد و می‌تواند در حوزه‌هایی غیرقابل تصور ظهور کند.
در کل عشق باور و احساسی عمیق و لطیفی است که با حس صلح‌دوستی و انسانیت در تطابق است.

ویکی پدیا
 

ayja

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عشق حسی است که به معنای دوست داشتن فرد یا چیزی است. همچنین احساسی عمیق، علاقه‌ای لطیف یا جاذبه‌ای شدید است که محدودیتی در موجودات و مفاهیم ندارد اما محدودیت در فکر و عملکرد دارد و می‌تواند در حوزه‌هایی غیرقابل تصور ظهور کند.
در کل عشق باور و احساسی عمیق و لطیفی است که با حس صلح‌دوستی و انسانیت در تطابق است.

ویکی پدیا
من همه اینا رو خوندم . حرفم اینه که پس مهر و مهرورزی چیه که نمیتونه این تعریف و حتی بالا تر از این تعریفم داشته باشه که البته داره ولی چون اجازه نمیده که دستاویز هر قلم توهم خیز بشه , این عشق خلق شده که هنوز هم نتونسته یه معنی واحد داشته باشه و هر کسی قلم بدست گرفته یه تعریفی براش تراشیده. خود علیرضا هم بالای همین جواب , عشق رو تعریف کرده و قبولشم داره.
 

ayja

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عشق یعنی اینکه ما باور کنیم
یک دل دیگر ارادتمند ماست
چرا که نه . چیزی که وجود نداره رو همه رقم میشه تعریف کرد.
یعنی من وقتی باورم بشه که یه دل دیگه ارادتمند منه . پس عشق وجود داره ؟ عشق , باور , یه دل دیگه , ارادتمندی . :)
 

ayja

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میتونیم بگیم عشق یه ترکیب و ترجیع بندی توامان از مهر هست؟ من موندم این مردم چیزی رو که نمیتونن حتی یه تعریف نصف و نیمه واقعی هم ازش داشته باشند رو چرا باور کردن و احساس میکنن که اونی وجود داره , همین عشقه و لا غیر؟
بخاطر همینه که قرنها از تمدن بشر در روی زمین میگذره و هنوز هم جنگ و جنایت و کشت و کشتار بیرحمانه در سرتاسر گیتی ساری و جاری هست و هر علمی که کشف شده , به سقوط انسان بیشتر کمک کرده تا صعود . چون ما دوست نداریم واقع بین باشیم. همش خودمونو با هیچ و پوچ قانع میکنیم و همین خصلت حتی تبدیل به هویت ذهنی مان هم شده و ظاهرا محاله که تغییر کنه . ظهور اینهمه خرافات و جعلیات دقیقا از همین ضعف ما آب میخوره.
همه دوستانی که تو این گفتگو شرکت میکنن , به اتفاق میگن هست. در حالی که هر کدام ماهیت متفاوتی رو براش تعریف میکنن , که اگه بدشون نیاد , میخوام بگم که خودشونم نمیدونن چی دارن میگن. طوری هم میگن که انگار اینا این معنی ها رو کشف کرده اند.
من کاری به این حرفا ندارم .فقط همیشه تاسف میخورم بحال این وضعیتی که قدرت باور فال قهوه در این انسانها از قدرت باور هوا هم قویتره . منظورم کلی است.
به نظر من این کلمه یه معجزه است . چون بدون اینکه وجود داشته باشه , هم گوینده رو گول میزنه و هم میشه باهاش عالمی رو تو خواب خلسه و توهم برد و گول زد و باوراند. کما اینکه تا الان هم همین بوده.
 

یورال

عضو جدید
میتونیم بگیم عشق یه ترکیب و ترجیع بندی توامان از مهر هست؟ من موندم این مردم چیزی رو که نمیتونن حتی یه تعریف نصف و نیمه واقعی هم ازش داشته باشند رو چرا باور کردن و احساس میکنن که اونی وجود داره , همین عشقه و لا غیر؟
بخاطر همینه که قرنها از تمدن بشر در روی زمین میگذره و هنوز هم جنگ و جنایت و کشت و کشتار بیرحمانه در سرتاسر گیتی ساری و جاری هست و هر علمی که کشف شده , به سقوط انسان بیشتر کمک کرده تا صعود . چون ما دوست نداریم واقع بین باشیم. همش خودمونو با هیچ و پوچ قانع میکنیم و همین خصلت حتی تبدیل به هویت ذهنی مان هم شده و ظاهرا محاله که تغییر کنه . ظهور اینهمه خرافات و جعلیات دقیقا از همین ضعف ما آب میخوره.
همه دوستانی که تو این گفتگو شرکت میکنن , به اتفاق میگن هست. در حالی که هر کدام ماهیت متفاوتی رو براش تعریف میکنن , که اگه بدشون نیاد , میخوام بگم که خودشونم نمیدونن چی دارن میگن. طوری هم میگن که انگار اینا این معنی ها رو کشف کرده اند.
من کاری به این حرفا ندارم .فقط همیشه تاسف میخورم بحال این وضعیتی که قدرت باور فال قهوه در این انسانها از قدرت باور هوا هم قویتره . منظورم کلی است.
به نظر من این کلمه یه معجزه است . چون بدون اینکه وجود داشته باشه , هم گوینده رو گول میزنه و هم میشه باهاش عالمی رو تو خواب خلسه و توهم برد و گول زد و باوراند. کما اینکه تا الان هم همین بوده.

سلامخب این خاصیت زبان طبیعی انسان هست، اصولاً بخوایم تعاریف برای لغات اینچنینی ارایه بدیم خودمونو گرفتار پیچیدگی های غیرمفیدی میکنیم. در علوم انسانی ما با تعاریف دقیقی سروکار نداریم ولی می‌دونیم یه چیزی هست. فرمال بررسی کردن بیشتر مخصوص ریاضی و منطق هست و اینفورمال مربوط به علوم انسانی و ...

به نظر من عشق یه تجربه حضوری و درونی هست و نیاز به تعریف نداره، به قول ویتگنشتاین در مورد چیزهای که نمیشه حرف زد باید خاموش ماند.
 

_fahimam_

عضو جدید
خب تجربه زندگی هرکس با بقیه فرق داره پس تعریف عشق و خیلی چیزا برای هرکس متفاوت با دیگریه
شما هم ممکنه تعریفی که هر کس داده رو درک نکنین همونطور که من شمارو درک نمیکنم..!

میتونیم بگیم عشق یه ترکیب و ترجیع بندی توامان از مهر هست؟ من موندم این مردم چیزی رو که نمیتونن حتی یه تعریف نصف و نیمه واقعی هم ازش داشته باشند رو چرا باور کردن و احساس میکنن که اونی وجود داره , همین عشقه و لا غیر؟
بخاطر همینه که قرنها از تمدن بشر در روی زمین میگذره و هنوز هم جنگ و جنایت و کشت و کشتار بیرحمانه در سرتاسر گیتی ساری و جاری هست و هر علمی که کشف شده , به سقوط انسان بیشتر کمک کرده تا صعود . چون ما دوست نداریم واقع بین باشیم. همش خودمونو با هیچ و پوچ قانع میکنیم و همین خصلت حتی تبدیل به هویت ذهنی مان هم شده و ظاهرا محاله که تغییر کنه . ظهور اینهمه خرافات و جعلیات دقیقا از همین ضعف ما آب میخوره.
همه دوستانی که تو این گفتگو شرکت میکنن , به اتفاق میگن هست. در حالی که هر کدام ماهیت متفاوتی رو براش تعریف میکنن , که اگه بدشون نیاد , میخوام بگم که خودشونم نمیدونن چی دارن میگن. طوری هم میگن که انگار اینا این معنی ها رو کشف کرده اند.
من کاری به این حرفا ندارم .فقط همیشه تاسف میخورم بحال این وضعیتی که قدرت باور فال قهوه در این انسانها از قدرت باور هوا هم قویتره . منظورم کلی است.
به نظر من این کلمه یه معجزه است . چون بدون اینکه وجود داشته باشه , هم گوینده رو گول میزنه و هم میشه باهاش عالمی رو تو خواب خلسه و توهم برد و گول زد و باوراند. کما اینکه تا الان هم همین بوده.
 
آخرین ویرایش:

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی برات توضیح میدیم که تفاوت عشق به همسر یا جنس مخالف با عشق یا احساسات به مادر و غیره متفاوت هست یعنی نمیخوای تفاوت اینا رو بفهمی یا ترجیح میدی که چالش الکی راه بندازی که بقیه رو سرکوب کنی؟
همه ما روزی در این محبت ها خواه ناخواه گیر خواهیم افتاد.
از نظر خودم عشق یعنی علاقه و دوست داشتن خیلی زیاد، احساسات عاطفی و گاهی فیزیکی براساس نوع عشق نسبت به یک نفر دیگر هست طوری که عاشق نسبت به معشوق خود، از خودبیخود هست و درجاتش متفاوته
این فرد ممکنه مادر باشه، ممکنه جنس مخالف باشه، ممکنه خداوند باشه ممکنه هر چیزی یا هر کسی باشه.
البته شاید طبیعی به نظر برسه که فردی که تعریفی از عشق متصور نیست و دچار شقاوت شده و دل سخت و احساسات راهی به قلبش راه نداره تعجب داشته باشه
من واقعا نمیتونم بفهمم کسی نتونه تمایزی بین محبت به مادر و حالا بگیم جنس مخالف رو درک نکنه!:surprised:
همه کسایی ک به عشق معتقدند معنی های متفاوتی رو ممکنه ارائه بدن اما بنظرم حقیقت اینه که این حس محبت و عاطفه در همگی شون وجود داره باعث شده پوچ و بی معنی ندانند.
اگرم این دیدگاه عقلی باشه که شما میگی تضاد زیادی نباید با عاطفه داشته باشد.
بقول شهید بهشتی " عاشق شویم زندگی به عشق است... عقل به آدم زندگی نمی‌دهد... مسلمان عاشق است، عاشق خدا، عاشق حق است..."
 
آخرین ویرایش:

"ALPHA"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی , صنایع غذایی
کاربر ممتاز
کاش یکی پیدا میشد بمن میگفت که این عشق عشق که میگن ، معنیش چیه ؟ اینا اگه واقعا راست میگن ، چرا عاشق مادرشون نمیشن و همش خیال میکنن که باید عاشق جنس مخالف بشن ؟ آره عاشق جنس مخالف شدن .
شک دارم این حس عاشقانه باشه.
سلام

مفاهیم رو بسته به اینکه از چه دیدگاهی بهش پرداخته میشه، و بسته به یافته ها و تخصص هر شخص ... تعریف و معنی می کنند.

از نظر عرفانی، تنها یک عشق حقیقی وجود داره و اون عشق خدا به انسان و مخلوقاتش هست. بقیه احساسات عاشقانه مَجاز از این عشق هستند. عشق ِ خدا به انسان اگر اقیانوس باشه، عشق مادر به فرزند یک قطره هست. و عشق یک آدم به آدم دیگر در قالب مجموعه ای به اسم خانواده (زناشویی) فقط یک نمود از قدم برداشتن انسان برای رسیدن به درجه ای از عشق به خالقش هست. (نقل به مضمون از یک خانم صوفی و محقق با تالیفات متعدد- cemalnur sargut)

Love (Ask) as the principle truth of the universe
Tolerance for plurality (‘kesret’) is due to respect for the unity, which is the meaning of love
love for God was evident in his love for all the creatures in the universe
“Respecting opposition (‘ziddiyet’) means respecting God. “In a house and in the ruins, in the house of God (Kabe) and in the house of idols, I call the beloved Friend (Dost)”

cemalnur.org/contents/detail/his-understanding-of-sufism-and-love/662

اولش سه دبلیو بذارین مفاهیم بقدری جالب نوشته شده که از وحدت و کثرت و ضدیت و تجلی و کفر و ایمان به بیان عشق پرداخته.

/indigodergisi.com/2014/02/cemalnur-sargut-seyin-allah-oldugunu-gormek/
این مقاله بالا هم که در مجله ایندیگو نوشته شده به بیان پاسخ سوال تاپیک پرداخته

از نظر فیزیولوژیکی و عصب شناسی، تغییرات در مغز و میزان هورمون های افراد طی آزمایش های بالینی ثبت شده وقتی در یک حالتی از عشق به یک انسان دیگر هستن و بسته به میزان این بالا پایین رفتن هورمون ها، محدود به زمان تعریف شده که باعث تغییرات در افکار فرد میشه و طرف مقابل رو با کمترین عیوب و بیشترین حالت ستایش و تحسین می بینه، به عبارتی چشمش از دیدن واقعیت ها و حساب و کتاب کردن ها بسته میشه و یک حسی بالاتر از حس نرمال رو داره. (جزییات این تغییرات در سطح مغز و هورمون ها رو تخصصی میشه خوند و یاد گرفت)

از نظر یافته های روانشناسی هم اتفاقاً پسر و دختر از دوره جنینی تا دوره ای که به بلوغ کامل برسند، نوعی از تمایل رو به مادر یا پدرشون دارند و مباحث خیلی زیادی مطرح شده در این خصوص که در ضمیر ناخودآگاه این افراد وجود داره و خودشون در سطح ضمیر خوداگاه از این مطلع نیستند. تازه ممکنه به خاطر همین تمایلات دچار اختلال هم بشن (نقل به مضمون از روانشناس های معروف تاریخ)

از نظر فلسفی هم که باز نظریات زیادی هست ؛ یکیش می گه که "گنگ می چشد مزه شیرینی را، اما چگونه بگوید که شیرین است؟" (اینم نقل به مضمون از اُشو)

توو بین شعرای عارف هم اشعار زیادی از عشق ها سروده شده و اینکه بعد از چشیدن عشق، از خبردار خبری نمیاد!

فلذا، عشقی که این همه از هر نظر اتفاقاً بررسی شده و هر کسی بسته به تخصصش اومده و درباه اش یک چیزایی گفته، مثل راه رفتن رو شن های ساحل هست که تا با پای لخت راه نری نمی تونی تجسمش کنی و وقتی روش راه رفتی نمی تونی توصیفش کنی!

کتاب جدیدی که هر از چندی تورق می کنم، اتفاقاً از همین درون مایه شروع شده (کتاب ملت عشق اِلیف شافاک (ایشونم کرسی استادی دارن) که زبان اصلیش به دو زبان ترکی استانبولی و انگلیسی در سال 2010 منتشر شده) که کاراکتر اول داستان، بنام ella، یک خانم متاهل با سه بچه وجود عشق رو باور نداره و ... داستان شروع میشه!


گذشته از همه این موارد، انسان ها گاهی تمایلات تحسین آمیز به پدیده های اطراف دارند که دنبال این قضیه ها می رند و دنبال می کنن و دل می بندن طوری که می گن فلانی عاشق فلان چیزه؛ که اینم ریشه از این داره که خداوند همه چیزو با عشق خلق کرده و وقتی ما به یک پدیده (کوچکترین جز تا بزرگترین جز) با این دیدگاه نزدیک بشیم ما هم این عشق رو در اندازه خودمون حس می کنیم.


یک روانکاو معمولاً در صورتِ درخواست یکی از طرفین برای اینکه بفهمه که واقعاً عاشق شده یا نه، ممکنه آزمون های بالینی رو انجام بده و یا تست پرسشنامه ای پر شده رو تحلیل کنه در غیر این صورت احساسات عاشقانه دیگران نسبت به هم، هیچ اهمیتی برای اشخاص دیگه نداره (مثل سوال از مجنون که لیلی به این زشتی چه کرده با اون؟!) و سوال از این موارد خصوصی و شک و شبهه ، به نوعی دخالت در دنیای ظاهر و باطن دیگران هست و از نظر اخلاقی، درست نیست! اما بطور کلی و با دادن عمومیت به این مفهوم میشه با سیری توو تاریخ و بیانات بزرگان، توو تکه تکه ی این زمین حقیر، ریسرچ و تحقیق داشت که بشه راهی به عروج به ورای این کلمه پیدا کرد.

توو فیلمنامه و کتاب و شعر و آهنگ و سینما هم خیلی روش مانور دادن و جایزه های بین المللی مثل نوبل، اسکار، ... گرفتن و همه به نوعی سعی در نشون دادن معناش داشتن که مراجعه به اونها هم می تونه کمک کننده باشه؛ البته مراجعه به آزمون های بالینی و داده های پزشکی و روانکاوی ها از نظر علمی خیلی می تونه راهگشا باشه ...

یک نمود از عشق و نه معناش، خدمت به خلق هست.

امیدوارم این اسپم، در درگاه خدا مقبول باشه. :d
 
آخرین ویرایش:

ayja

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی برات توضیح میدیم که تفاوت عشق به همسر یا جنس مخالف با عشق یا احساسات به مادر و غیره متفاوت هست یعنی نمیخوای تفاوت اینا رو بفهمی یا ترجیح میدی که چالش الکی راه بندازی که بقیه رو سرکوب کنی
اینا که در مورد همسر میگی , عشق نیست.شور و حال و جذبه س.ک.س هست که میخواد تو پرده بمونه و ظاهرا اونجوری خودشو نشون بده. خودتو گول نزن. اون مهر مادر هم ذاتی و عاطفی است. اینا جنسشون یکی نیست که متفاوت باشه و انواع گوناگون داشته باشه
همه ما روزی در این محبت ها خواه ناخواه گیر خواهیم افتاد.
محبت آره ولی چیز مجهولی بنام عشق نه.
از نظر خودم عشق یعنی علاقه و دوست داشتن خیلی زیاد، احساسات عاطفی و گاهی فیزیکی براساس نوع عشق نسبت به یک نفر دیگر هست طوری که عاشق نسبت به معشوق خود، از خودبیخود هست و درجاتش متفاوته
اون گاها فیزیکی رو شما توضیح بده , گاها متافیزیکی و شیمیائیشو میرم از معلممون میپرسم. این درجات که میگی شبیه درجات ارتشی هاست یا مثه درجه هواست؟
این فرد ممکنه مادر باشه، ممکنه جنس مخالف باشه، ممکنه خداوند باشه ممکنه هر چیزی یا هر کسی باشه.
با این حساب که تو میگی , ممکنه ملخ و مورچه و جیرجیرک هم باشه .درسته؟
البته شاید طبیعی به نظر برسه که فردی که تعریفی از عشق متصور نیست و دچار شقاوت شده و دل سخت و احساسات راهی به قلبش راه نداره تعجب داشته باشه
این شقاوت معنیش چیه ؟ چون من مثه شما عربی رو بهش وابستگی یا اعتقادی ندارم. فارسیشو بگو.
من واقعا نمیتونم بفهمم کسی نتونه تمایزی بین محبت به مادر و حالا بگیم جنس مخالف رو درک نکنه!
تو ممکنه خیلی چیزا رو نفهمی . اینم روش. انسان که نمیتونه همه چی رو بفهمه.
همه کسایی ک به عشق معتقدند معنی های متفاوتی رو ممکنه ارائه بدن اما بنظرم حقیقت اینه که این حس محبت و عاطفه در همگی شون وجود داره باعث شده پوچ و بی معنی ندانند.
برای من نظر شما هیچ اعتباری نداره. چون مثه بافتنی همه چیو از خودت میبافی.
اگرم این دیدگاه عقلی باشه که شما میگی تضاد زیادی نباید با عاطفه داشته باشد.
آره اینو درست فهمیدی.
بقول شهید بهشتی " عاشق شویم زندگی به عشق است... عقل به آدم زندگی نمی‌دهد... مسلمان عاشق است، عاشق خدا، عاشق حق است..."
یعنی چی ؟ عقل به آدم زندگی نمیده ؟ اینو باور نکن. اساس هستی بر مبنای عقل و شعور هست . عشق یه حس مجازی و من در آوردی است که به هیچ دردی نمیخوره . چون منطق پشتش نیست. عقلانیت کلید سعادن و کامیابی در هر دو عالم هست.
اون خط دوم نظراتت که آبی کردم , رو بخونی , بدون که منم با همون ذهنیتی که داری و اون جمله رو نوشتی بهت جواب دادم. حکایت این به اون در هست.
 

Similar threads

بالا