shadow_IR
کاربر بیش فعال
شوره زاری شد طبیعت لاله زاران را چه شدشاگرد لوح جان شدم زین حرفها خط خوان شدم.................کشتی و کشتی بان شدم اندر چنین جیحون خوش
لیسه زد باغ محبت باغکاران را چه شد
شوره زاری شد طبیعت لاله زاران را چه شدشاگرد لوح جان شدم زین حرفها خط خوان شدم.................کشتی و کشتی بان شدم اندر چنین جیحون خوش
آن که او را کس به نسیه و نقد نستاند به خاک.........این چنین بیشی کند بر نقده کانی چرا
شه به حق چون شمس تبریزیست ثانی نیستش//ناحقی را اصل گویی شاه را ثانی چرا
اه و فریاد که از چشم حسود مه چرخ
شه به حق چون شمس تبریزیست ثانی نیستش//ناحقی را اصل گویی شاه را ثانی چرا
آن که او را کس به نسیه و نقد نستاند به خاک.........این چنین بیشی کند بر نقده کانی چرا
نه به هفت اب كه رنگش به صد اتش نرود....انچه با خرقه زاهد مي انگوري كرد
آمد دی خیال تو گفت مرا که غم مخور//گفتم غم نمیخورم ای غم تو دوای من
نه به هفت اب كه رنگش به صد اتش نرود....انچه با خرقه زاهد مي انگوري كرد
یوسف گمگشته باز اید به کنعان غم مخور....کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخوردر اثر افزون شد و در ذات نی//ذات را افزونی و آفات نی
یوسف گمگشته باز اید به کنعان غم مخور....کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
رساند رايت منصور بر فلك حافظ........كه التجا به جناب شهنشهى آوردرفتم آن جا مست و گفتم ای نگار//چون مرا دیوانه کردی گوش دار
رساند رايت منصور بر فلك حافظ........كه التجا به جناب شهنشهى آورد
شكوه تاج سلطانى كه بيم جان درو درج است$$$$$$$$ كلاهى دلكش است اما به ترك سر نمى ارزددلی کز تو سوزد چه باشد دوایش//چو تشنه تو باشد که باشد سقایش
شب که در بستم و از می نابش کردمدلی کز تو سوزد چه باشد دوایش//چو تشنه تو باشد که باشد سقایش
شكوه تاج سلطانى كه بيم جان درو درج است$$$$$$$$ كلاهى دلكش است اما به ترك سر نمى ارزد
مرا روز ازل كارى به جز رندى نفرمودند$$$$$$هر آن قسمت كه آنجا رفت از آن افزون نخواهد شدشب که در بستم و از می نابش کردم
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
دريغ و درد كه در جستجوى گنج حضور#### بسى شدم به گدائى بر كرام و نشددو هزار دفتر چو به درس گویم//نه فسرده باشم چو صفا نباشد
دريغ و درد كه در جستجوى گنج حضور#### بسى شدم به گدائى بر كرام و نشد
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید...گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
مريد پير مغانم ز من مرنج اى شيخ .................چرا كه وعده تو كردى و او به جا آورددر عشق سلیمانی من همدم مرغانم//هم عشق پری دارم هم مرد پری خوانم
مريد پير مغانم ز من مرنج اى شيخ .................چرا كه وعده تو كردى و او به جا آورد
بنده پیر خراباتم که لطفش دائم است...ورنه لطف شیخ وزاهد که گاه هست وگاه نیستدر هوایت بیقرارم روز و شب//سر ز پایت برندارم روز و شب
بنده پیر خراباتم که لطفش دائم است...ورنه لطف شیخ وزاهد که گاه هست وگاه نیست
شهنشاه مظفر فر شجاع ملك و دين منصور..........كه جود بى دريغش خنده بر ابر بهاران زدندا رسید به عاشق ز عالم رازش//که عشق هست براق خدای میتازش
شهنشاه مظفر فر شجاع ملك و دين منصور..........كه جود بى دريغش خنده بر ابر بهاران زد
شد رهزن سلامت زلف تو وين عجب نيست .........گر راهزن تو باشى صد كاروان توان زددر آن هوا که هوا و هوس از او خیزد//چه دید مرغ دل از ما ز چیست پروازش
شب فراق نداند که تا سحر چند استدر آن هوا که هوا و هوس از او خیزد//چه دید مرغ دل از ما ز چیست پروازش
تو كز سراي طبيعت نمي روي برون...كجا به كوي طريقت گذر تواني كردشب فراق نداند که تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان عشق در بند است
شد رهزن سلامت زلف تو وين عجب نيست .........گر راهزن تو باشى صد كاروان توان زد
مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مستدیده پردرد بودم دست در عیسی زدم//خام دیدم خویش را در پختهای آویختم
من و انكار شراب اين چه حكايت باشد.....غالبا اين قدرم عقل و كفايت باشددیده پردرد بودم دست در عیسی زدم//خام دیدم خویش را در پختهای آویختم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |