مشاعرۀ سنّتی

khourshid

عضو جدید
رونق عهد شباب است دگر بستان را می‌رسد مژدۀ گل، بلبل خوش الحان را

از زمستان آمده بودم

به هزار امید

تا بر تابستان شانه ات آشیان کنم

اما تنها چشم هایت را لحظه ای نوشیدم

در آن انبوه تن های غمگین اطرافت

جایی نبود برای آشیانم یا حتی نفسی نشستن

شرمسار سرهای آرام گرفته بر شانه هایت

بازگشتم !!
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز

آغاز دیوانگی است

این گونه که من می خواهم هر نفس بوسیدن چشم هایت را

زاده شدنم مگر برای همین رسالت نبوده است ؟!

توقیع شمس آمد شفق، طغرای دولت عشق حق فال وصال آرد سبق، کان عشق زد این فال ها

بسي حظ وافر برديم بدرود
 

khourshid

عضو جدید
توقیع شمس آمد شفق، طغرای دولت عشق حق فال وصال آرد سبق، کان عشق زد این فال ها

بسي حظ وافر برديم بدرود
آه می بینم ، می بینم
تو به اندازه ی تنهایی من خوشبختی

من به اندازه ی زیبایی تو غمگینم
چه امید عبثی

من چه دارم که تو را در خور ؟

هیچ
من چه دارم که سزاوار تو ؟

هیچ
تو همه هستی من ، هستی من

تو همه زندگی من هستی

تو چه داری ؟
همه چیز
تو چه کم داری ؟ هیچ
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
آه می بینم ، می بینم
تو به اندازه ی تنهایی من خوشبختی

من به اندازه ی زیبایی تو غمگینم
چه امید عبثی

من چه دارم که تو را در خور ؟

هیچ
من چه دارم که سزاوار تو ؟

هیچ
تو همه هستی من ، هستی من

تو همه زندگی من هستی

تو چه داری ؟
همه چیز
تو چه کم داری ؟ هیچ
چشمی که نه فتنه تو باشد...چون گوهر اشک غرق خون باد
 

khourshid

عضو جدید
تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهم راند...عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست

تو گل سرخ منی
تو گل یاسمنی
تو چنان شبنم پاک سحری ؟
نه
از آن پاکتری
تو بهاری ؟

نه
بهاران از توست

از تو می گیرد وام
هر بهار این همه زیبایی را

هوس باغ و بهارانم نیست

ای بهین باغ و بهارانم تو

 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو گل سرخ منی
تو گل یاسمنی
تو چنان شبنم پاک سحری ؟
نه
از آن پاکتری
تو بهاری ؟

نه
بهاران از توست

از تو می گیرد وام
هر بهار این همه زیبایی را

هوس باغ و بهارانم نیست

ای بهین باغ و بهارانم تو

وصل تواجل را ز سرم دور همي داشت............از دولت هجر تو كنون دور نماندست
 

khourshid

عضو جدید
تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد....وجود نازكت ازرده گزند مباد
در پس درهای شیشه ای رؤیاها
در مرداب بی ته آیینه ها،
هر جا كه من گوشه ای از خودم را مرده بودم
یك نیلوفر روییده بود.
گویی او لحظه لحظه در تهی من می ریخت
و من در صدای شكفتن او
لحظه لحظه خودم را می مردم.
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
در پس درهای شیشه ای رؤیاها
در مرداب بی ته آیینه ها،
هر جا كه من گوشه ای از خودم را مرده بودم
یك نیلوفر روییده بود.
گویی او لحظه لحظه در تهی من می ریخت
و من در صدای شكفتن او
لحظه لحظه خودم را می مردم.
من چو از خاک لحد لاله صفت برخیزم...............داغ سودای توام سر سویدا باشد
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا