tina1390
عضو جدید
وصال او ز عمر جاودان به ..... خداوندا مرا آن ده که آن بهداني از زندگي چه مي خواهم
من تو باشم تو پاي تا سر تو
زندگي گر هزار باره بود
بار ديگر تو بار ديگر تو
فروغ
وصال او ز عمر جاودان به ..... خداوندا مرا آن ده که آن بهداني از زندگي چه مي خواهم
من تو باشم تو پاي تا سر تو
زندگي گر هزار باره بود
بار ديگر تو بار ديگر تو
فروغ
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آیدهمه می دانند
همه می دانند
که من وتو از آن روزنه ی سرد عبوس
باغ را دیدیم
و از آن شاخه ی بازیگر دور از دست
سیب را چیدیم
همه می ترسند
همه می ترسند، اما من وتو
به چراغ و آب و آیینه پیوستیم
ونترسیدیم
فروغ
در ره عشق که از سیل بلا نیست گذار
کرده ام خاطر خود را به تمنای تو خوش
مزن بر سر ناتوان دست زورتو را چشم در راهم شبا هنگام که میگیرن سایه ها رنگ سیاهی
و از ان دلخستگانت را هست اندوهی فرهم
ای نام تو بهترین سرآغازاي رفته كمكم از دل و جان، ناگهان بيا
مثل خدا به ياد ستمديدگان بيا
دوست آن است که بگیرد دست دوستز دست دیده و دل هردو فریاد
که هرچه دیده بیند دل کند یاد
یا وفا ...یا خبر وصل تو... یا مرگ رقیبدوست آن است که بگیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا رایا وفا ...یا خبر وصل تو... یا مرگ رقیب
بازی چرخ یکی زین دو سه کاری بکند
ای ستاره ها که بر فراز آسماندل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
ای ستاره ها که بر فراز آسمان
با نگاه خود اشاره گر نشسته اید
ای ستاره ها که از ورای ابرها
بر جهان نظاره گر نشسته اید
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |