مشاعرۀ سنّتی

[tina1390]

داني از زندگي چه مي خواهم
من تو باشم تو پاي تا سر تو
زندگي گر هزار باره بود
بار ديگر تو بار ديگر تو

فروغ

وصال او ز عمر جاودان به ..... خداوندا مرا آن ده که آن به

 

[دختر شرقی]

همه می دانند
همه می دانند
که من وتو از آن روزنه ی سرد عبوس
باغ را دیدیم
و از آن شاخه ی بازیگر دور از دست
سیب را چیدیم
همه می ترسند
همه می ترسند، اما من وتو
به چراغ و آب و آیینه پیوستیم
ونترسیدیم

فروغ

 

[tina1390]

همه می دانند
همه می دانند
که من وتو از آن روزنه ی سرد عبوس
باغ را دیدیم
و از آن شاخه ی بازیگر دور از دست
سیب را چیدیم
همه می ترسند
همه می ترسند، اما من وتو
به چراغ و آب و آیینه پیوستیم
ونترسیدیم

فروغ

مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید

 

[mohandes soror]

دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد
چون بشد دلبر وبا یار وفادار چه کرد

 

[t.askari]

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گل‌های تر دارد

در این بازار مکاران مرو هر سو چو بی‌کاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد

 

[t.askari]

ديگران در كار دنیایند و من در كار دل

نيست دوشم زيرباري جز به زير بار دل

 

[t.askari]

لاله از خجلت هم چشمي داغ دل من

زين چمن خيمه برون برده به هامون زده است

 

[t.askari]

تو‌ كمان ‌كشيده ‌و ‌در ‌كمين‌كه‌ زني ‌به تيرم ‌و من‌ غمين

همه غمم بود از همين كه خدا نكرده خطا كني

 

[t.askari]

يا رب آن سوز فكن در دل ديوانه ما

كه كليم آيد و آتش برد از خانه ما

 

[t.askari]

ای عقل اگر ديوانه ای زنجير گيسويش نگر

ای عشق اگر شوريده‌ای در چشم‌ جادويش نگر

 

[t.askari]

رسوای عالمي شدم از شوق عاشقی

ترسم خدا نخواسته رسوا كنم ترا

 

[mohandes soror]

الا ای پیر فرزانه مکن منعم زمیخانه
که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم

 

[shielan]

من بنده‌ی آن خواجه که با مژده‌ی عفوش ....... هر بنده که بـر خواست به فکر گنه افتاد

 

[*زهره*]

در ره عشق که از سیل بلا نیست گذار
کرده ام خاطر خود را به تمنای تو خوش

 

[sara23]

در ره عشق که از سیل بلا نیست گذار
کرده ام خاطر خود را به تمنای تو خوش

شب تاریک و سنگستان و مو مست
قدح از دست مو افتاد و نشکست!

نگهدارنده اش نیکو نگه داشت
وگرنه صد قدح نفتاده بشکست...

 

[رامیز دایی]

تو را چشم در راهم شبا هنگام که میگیرن سایه ها رنگ سیاهی
و از ان دلخستگانت را هست اندوهی فرهم

 

[tina1390]

تو را چشم در راهم شبا هنگام که میگیرن سایه ها رنگ سیاهی
و از ان دلخستگانت را هست اندوهی فرهم

مزن بر سر ناتوان دست زور

که روزی درافتی به پایش چو مور

 

[Ghazal_joon]

روی تو خوش می‌نماید آینه ما

کآینه پاکیزه است و روی تو زیبا

 

[shielan]

ای مرگ می رسی به من اما چقدر زود
ای عشق می رسم به تو اما چقدر دیر

مرداب زندگي همه را غرق مي كند
اي عشق همّتي كن و دست مرا بگير

 

[Ghazal_joon]

راز درون پرده ز رندان مست پرس

کاین حال نیست زاهد عالی مقام را

 

[shielan]

اگر شادی سراغ از من بگیرد جای حیرت نیست
نشان می‌جوید از من تا نیاید اشتباه اینجا​

 

[Ghazal_joon]

ای نفس خرم باد صبا

از بر یار آمده‌ای مرحبا

 

[shielan]

اي رفته كم‌كم از دل و جان، ناگهان بيا
مثل خدا به ياد ستمديدگان بيا

 

[tina1390]

اي رفته كم‌كم از دل و جان، ناگهان بيا
مثل خدا به ياد ستمديدگان بيا

ای نام تو بهترین سرآغاز
بی نام تو نامه کی کنم باز

 

[shielan]

ز دست دیده و دل هردو فریاد
که هرچه دیده بیند دل کند یاد

 

[tina1390]

ز دست دیده و دل هردو فریاد
که هرچه دیده بیند دل کند یاد

دوست آن است که بگیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی

 

[samira93]

دوست آن است که بگیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی

یا وفا ...یا خبر وصل تو... یا مرگ رقیب
بازی چرخ یکی زین دو سه کاری بکند

 

[tina1390]

یا وفا ...یا خبر وصل تو... یا مرگ رقیب
بازی چرخ یکی زین دو سه کاری بکند

دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

 

[somo]

دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

ای ستاره ها که بر فراز آسمان
با نگاه خود اشاره گر نشسته اید
ای ستاره ها که از ورای ابرها
بر جهان نظاره گر نشسته اید

 

[رامیز دایی]

ای ستاره ها که بر فراز آسمان
با نگاه خود اشاره گر نشسته اید
ای ستاره ها که از ورای ابرها
بر جهان نظاره گر نشسته اید

در شب سرد زمستان کوره خورشید همچون کوره گرم چراغ من نمی درخشد و نمی افروزد