دستم نداد قوت رفتن به پیش دوست / چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم
fairy a عضو جدید Nov 8, 2010 #30,631 دستم نداد قوت رفتن به پیش دوست / چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم
امیر افشار عضو جدید کاربر ممتاز Nov 8, 2010 #30,632 من اگر که هستم ستاره ام کو به اسمانها من گر که اهل دردم نشانه ام کو به داستانها
fairy a عضو جدید Nov 8, 2010 #30,633 از در درآمدی و من از خود به در شدم / گویی کز این جهان به جهان دگر شدم
امیر افشار عضو جدید کاربر ممتاز Nov 8, 2010 #30,634 ما زیاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
fairy a عضو جدید Nov 8, 2010 #30,635 ما را رها کنید در این رنج بی حساب / با قلب پاره پاره و با سینه ای کباب
salvador کاربر فعال ادبیات کاربر ممتاز Nov 8, 2010 #30,636 به اعتماد کس ای غنچه راز دل مگشای که بلبل تو به زاغ و زغن هم آواز است
S sutern کاربر حرفه ای کاربر ممتاز Nov 9, 2010 #30,637 تنی الوده درد و لبریز غم دارم ز اسباب پریشانی تو را ای عشق کم دارم
salvador کاربر فعال ادبیات کاربر ممتاز Nov 9, 2010 #30,638 مبر مبر خور و خوابم ز داغ هجران بیش مکن مکن که غمت سود و دل زیان آمد
nooshafarin عضو جدید کاربر ممتاز Nov 9, 2010 #30,639 دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
امیر افشار عضو جدید کاربر ممتاز Nov 9, 2010 #30,640 دارم حس میکنم نورو که همزاد نفسهامه برای من سرآغاز ی به معنای سرانجامه
دزيره عضو جدید Nov 9, 2010 #30,641 همه عمر بر ندارم سر از اين خمار مستي كه هنوز من نبودم كه تو در دلم نشستي
امیر افشار عضو جدید کاربر ممتاز Nov 9, 2010 #30,642 یک بوسه یک نگاه از آن چشم و آن دهان اینک شراب ناب تو و شعر ناب تو
دختر شرقی کاربر حرفه ای کاربر ممتاز Nov 9, 2010 #30,643 و این منم زنی تنها در آستانه ی فصلی سرد در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین و یأس ساده و غمناک اسمان و ناتوانی این دستهای سیمانی
و این منم زنی تنها در آستانه ی فصلی سرد در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین و یأس ساده و غمناک اسمان و ناتوانی این دستهای سیمانی
fairy a عضو جدید Nov 9, 2010 #30,644 یک ره ز لب دجله منزل به مداین کن / وز دیده دوم دجله بر خاک مداین ران
امیر افشار عضو جدید کاربر ممتاز Nov 9, 2010 #30,645 نی نی چو چوگانیم ما در دست شه گردان شده تا صد هزاران گوی را در پای شه غلطان کنیم
امیر افشار عضو جدید کاربر ممتاز Nov 9, 2010 #30,647 ور سجده کنم چو سایه هرسو که مه است پنهان چه کنم ماه بدین قانع نیست
fairy a عضو جدید Nov 9, 2010 #30,648 تو را من چشم در راهم شباهنگام که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم تو را من چشم در راهم
تو را من چشم در راهم شباهنگام که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم تو را من چشم در راهم
دختر شرقی کاربر حرفه ای کاربر ممتاز Nov 9, 2010 #30,649 ما چون دو دریچه رو به روی هم آگاه به هر بگو مگوی هم هر روز سلام و برسش و خنده هر روز قرار روز آینده
salvador کاربر فعال ادبیات کاربر ممتاز Nov 9, 2010 #30,650 هر دلی از سوز ما آگاه نیست غیر را در خلوت ما راه نیست
امیر افشار عضو جدید کاربر ممتاز Nov 9, 2010 #30,651 تو همایی و من خسته بیچاره گدای پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی
salvador کاربر فعال ادبیات کاربر ممتاز Nov 9, 2010 #30,652 یک زمان با ما به خلوت می بخور خرم بزی یک زمان با ما به کام دل بر آمیز ای پسر
امیر افشار عضو جدید کاربر ممتاز Nov 9, 2010 #30,653 رهزن دهر نخفتهست مشو ایمن از او اگر امروز نبردهست که فردا ببرد
salvador کاربر فعال ادبیات کاربر ممتاز Nov 9, 2010 #30,654 دریا دلان ز فتنه ایام فارغند دریای بی کران غم طوفان نداشته است
امیر افشار عضو جدید کاربر ممتاز Nov 9, 2010 #30,655 ترســـم که یک از اهل وفـا زنده نماند در کشتن این طایفه دستی که تو داری
salvador کاربر فعال ادبیات کاربر ممتاز Nov 9, 2010 #30,656 یاد تو روح پرور و وصف تو دل فریب نام تو غم زدای و کلام تو دلربا
Mehraz-6128 عضو جدید Nov 9, 2010 #30,658 تیر را قوت پرهیز نباشد ز نشانه مرغ مسکین چه کند گر نرود در پی دانه پای عاشق نتوان بست به افسون و فسانه ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی؟
تیر را قوت پرهیز نباشد ز نشانه مرغ مسکین چه کند گر نرود در پی دانه پای عاشق نتوان بست به افسون و فسانه ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی؟
ALI 7135 کاربر بیش فعال Nov 9, 2010 #30,659 یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش / می سپارم به تو از چشم حسود چمنش
ALI 7135 کاربر بیش فعال Nov 9, 2010 #30,660 شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش / که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و زر و زورش