شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش / که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و زر و زورش
شهریاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سرامد شهریاران را چه شد
شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش / که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و زر و زورش
یاران چه غریبانه رفتند از این خانهتبهاست مرا در دل و نیشکرت اندر لب
آری ببرد تبها گر نیشکرم بخشی
شکر دید و عناب و شمع و شرابدر ماندهام به درد دل بی علاج خویش
و ز بد مزاجی دل کودک مزاج خویش
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |