یاد باد آنکه زما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ی ما شاد نکرد
دلی دیرم خریدار محبت
کزو گرم است بازار محبت
لباسی بافتم بر قامت دل
زپود محنت و تار محبت
باباطاهر
کزو گرم است بازار محبت
لباسی بافتم بر قامت دل
زپود محنت و تار محبت
باباطاهر
یاد باد آنکه زما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ی ما شاد نکرد
مستغني از گل است مزار شهيد عشق .... اي غنچه لب! تو بر سر خاكم بيا بخندتو را با تيشه ي عشقم ميان مر مر قلبم تراشيدم
از ان پس من تو را چون بت پرستيدم
love is the still stand thing
when the all hos fallen
دیر است که دلدار پیامی نفرستادننوشت سلامی و کلامی نفرستادمستغني از گل است مزار شهيد عشق .... اي غنچه لب! تو بر سر خاكم بيا بخند
در فراق دوستان آخر ز ما چيزي نماند . هر كه رفت از هستي ما پاره اي با خويش برددیر است که دلدار پیامی نفرستادننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد
دلم خزانه اسرار بود و دست قضا درش ببست و کلیدش به دلستانی دادنه هر درخت تحمل کند جفای خزان .....غلام همت سروم که این قدم دارد
دلم که لاف تجرد زدی کنون صد شغل .....به بوی زلف تو با باد صبحدم دارد
شیوه حور و پری گر چه لطیف است ولی.....خوبی آن است و لطافت که فلانی دارددر حفظ آبرو ز گهر باش سخت تر كان آب چون كه رفت نيايد به جوي خويش
صائب تبریزی
دون و دون میدونم.... هرچی بخواید میخونمشیوه حور و پری گر چه لطیف است ولی.....خوبی آن است و لطافت که فلانی دارد
شیوه حور و پری گر چه لطیف است ولی.....خوبی آن است و لطافت که فلانی دارد
دیدم و آن چشم دل سیه که تو داری ........جانب هیچ آشنا نگاه ندارددست طمع چو پيش كسان ميكني دراز پل بستهاي كه بگذري از آبروي خويش
صائب تبریزی
درد عاشق را، دوائي بهتر از معشوق نيست .... شربت بيماري فرهاد را، شيرين كنيددیدم و آن چشم دل سیه که تو داری ........جانب هیچ آشنا نگاه ندارد
حافظ
درين زمين، چو تو خورشيد طلعتي بوده ست .... وگرنه ماه، بدور زمين نمي گرديددامن دوست به صد خون دل افتاد به دست....به فسوسی که کند خصم رها نتوان کرد
دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد......چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرددرين زمين، چو تو خورشيد طلعتي بوده ست .... وگرنه ماه، بدور زمين نمي گرديد
دوست میدارم من این نالیدن دلسوز را/تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز رادرين زمين، چو تو خورشيد طلعتي بوده ست .... وگرنه ماه، بدور زمين نمي گرديد
آتش بگير، تا كه بداني چه مي كشم .... احساسِ سوختن، به تماشا نمي شوددوست میدارم من این نالیدن دلسوز را/تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را
دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد ......شد سوی محتسب و کار به دستوری کردآتش بگير، تا كه بداني چه مي كشم .... احساسِ سوختن، به تماشا نمي شود
دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد ......شد سوی محتسب و کار به دستوری کرد
آمد از پرده به مجلس عرقش پاک کنید.....تا نگویند حریفان که چرا دوری کرد
دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد ......شد سوی محتسب و کار به دستوری کرد
آمد از پرده به مجلس عرقش پاک کنید.....تا نگویند حریفان که چرا دوری کرد
در عدم هم ز عشق، شوري هست .... گل گريبان دريده مي آيد[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دلت گرفت که دیدی دو ماهی قرمز..[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دلت بزرگ شد و تنگ نیز دریا شد[/FONT]
یارم چو قدح به دست گیرد ......ازار بتان شکست گیرد[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در ره عشق، به سر تيشه زدن آسان نيست .... كرد فرهاد، درين مرحله شيرين كاري[/FONT]
دلق و سجاده حافظ ببرد باده فروش.....گر شرابش ز کف ساقی مه وش باشددر عدم هم ز عشق، شوري هست .... گل گريبان دريده مي آيد
در غنچه اي هنوز و، دل از خلق مي بري .... ايواي اگر! ز غنچه درآيي و گل شويدلق و سجاده حافظ ببرد باده فروش.....گر شرابش ز کف ساقی مه وش باشد
دلق و سجاده حافظ ببرد باده فروش.....گر شرابش ز کف ساقی مه وش باشد
یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد......دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شددر غنچه اي هنوز و، دل از خلق مي بري .... ايواي اگر! ز غنچه درآيي و گل شوي
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |