won-a-pa-lei
عضو جدید
در زیر آسمان ابری
به معنای نامش فکر می کند
گل آفتابگردان!
به معنای نامش فکر می کند
گل آفتابگردان!
در زیر آسمان ابری
به معنای نامش فکر می کند
گل آفتابگردان!
نشست رو به پنجره
و تمام باغها گشتند
گل آفتاب گردان گفت
من هم از آفتاب برگشتم !!
مشو خاموش ای شمع و بسوز امشب به بزمِ من
که از بی مهریش با تو هزاران داستان دارم
من از دریاجه های جوشش ایثار خورشیدم
نه تنها گل که خارا هم صفا نوشید از دستم
تا مرد سخن نگفته باشدمی نشینم مگر تو رد بشوی، می دوم تا مگر که خسته شوی
می کشم امتداد راهی را، به امید در آن قدم زدن ات
تو اگر مرغ عشق من باشی، بازوانم بدون شک قفس اند
واقعاً حیف اگر که این آغوش، تنگ باشد برای پر زدن ات
تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد
هر بیشه گمان مبر که خالیست
شاید که پلنگی خفته باشد
تا بدانجا رسید دانش من
که بدانم همی که نادانم
تا به جفایت خوشم ترک جفا کرده ایمن و تو هر دو به دیوار و مرز معترضیم
چرا دو توده آتش گناهمان که یکی ست
یا بردنِ دل از گل و از شمع فراگیرتا به جفایت خوشم ترک جفا کرده ای
این روش تازه را تازه بنا کرده ای
این که می گویند آن خوشتر ز حسنزین همرهان همراز من تنها توئی تنها بیا
باشد که در کام صدف گوهر شوی یکتا بیا
یک شب آمد.. مرده آمد.. زنده رفتتا به جفایت خوشم ترک جفا کرده ای
این روش تازه را تازه بنا کرده ای
یک شب آمد.. مرده آمد.. زنده رفت
رفت روی سفره بیگانه نفت
.
.
.
.
تا به کی باید تحمل کرد را..
گفت و روز حادثه بیرون نرفت؟
(سطرهایی که نقطه گذاری شده، جای سبز ابیاتی است که نوشتم و پشیمان شدم و به خاک سپردم)
یک شب آمد.. مرده آمد.. زنده رفت
رفت روی سفره بیگانه نفت
.
.
.
.
تا به کی باید تحمل کرد را..
گفت و روز حادثه بیرون نرفت؟
(سطرهایی که نقطه گذاری شده، جای سبز ابیاتی است که نوشتم و پشیمان شدم و به خاک سپردم)
هيچ راهی نبايد در شهرها تمام شودمگه نگفتم برو نظر بده ؟
توی این بیت اتفاقی هست
مثل دلداگی تو ساده
زیر این تخت گریه کن آرام
اتفاق بدی نیفتاده !
هيچ راهی نبايد در شهرها تمام شود
هيچ خوابی نبايد بی ستاره آفتابی شود
هيچ سيبی نبايد بی صدا بيفتد
می خواهم تمام دنيا را به ياد بياورم
چه قدر راه نرفته از من می گذرد
پشت سرم هستی يا نه ؟
تو ، سايه ، منی
من همه ی رفتن را به ياد آورده ام
می دانم که تازه از زير چتر برگشته ایمنی که مونس رنج دقایقت بودم
سکوت کردم و ماندم .......که عاشقت بودم
«فاش میگویم و از گفته خود خرسندم!»می دانم که تازه از زير چتر برگشته ای
می دانم که وقت نمی کنی دلت برايم تنگ شود
ولی من از دلتنگی تمام وقت ها برگشته ام
شرمنده دوست عزیز تشکرام تموم شده!
می دانم که تازه از زير چتر برگشته ای
می دانم که وقت نمی کنی دلت برايم تنگ شود
ولی من از دلتنگی تمام وقت ها برگشته ام
شرمنده دوست عزیز تشکرام تموم شده!
ما همه از يک گلوی پر از ترانه رها شده ايم«فاش میگویم و از گفته خود خرسندم!»
من دلم را به تو و یاری تو میبندم
او نشسته است و از اعدام قلم خوشنود است
من به سقف شُل بالای سرش میخندم
(فی البداهه.. تقدیم به شما)
دوباره در سفرممیروی و گریه می آید مرا
لحظه ای بنشین که باران بگزرد
می دانم که تازه از زير چتر برگشته ای
می دانم که وقت نمی کنی دلت برايم تنگ شود
ولی من از دلتنگی تمام وقت ها برگشته ام
من از دریچه ی کوچک خوشبختی
خستگی کوچه همسایه را دیدم
دیدم...خستگی سایه را دیدم
و شب را که در آینه جا خوش کرده بود
و ستاره ها را که خشک شده بودند.
و خدا را که آرام بود
و اما سکوت را.............. که فریاد می کشید :....زنده باد خوشبختی!!
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |