مشاعرۀ سنّتی

ta_ra

عضو جدید
در غریبی دوستان را یاد کردن عار نیست
یک ورق نامه نوشتن کمتر از دیدار نیست
 

elham_k

عضو جدید
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم

نرمیدم..............

نگسستم .............

مجنون که کمال عشق و حیرانی داشت

مهری نه چو این مهر که میدانی داشت

این مهر نه عاشقی ست ، مهری ست که آن

با یوسف مصر پیر کنعانی داشت:gol:
 

jjjj

عضو جدید
ممنونم اینم خیلی قشنگه میشه بگی از کیه؟؟؟

تا در پیری به چه آیین روی ای دل
باری به غلط صرف شد ایام شبابت
 

لطفی88

عضو جدید
تو می رفتی و خورشید شبانگاهی
بدنبال تو عالم رارها می کرد
تو می رفتی و خوناب سرشک من
شفق را با غم من اشنا می کرد
 

ta_ra

عضو جدید
تو را من چشم در راهم
شبا هنگام که می گيرند در شاخ تلاجن سايه ها رنگ سياسی
وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم...

پ.ن: میشه شعر نو هم گفت؟ :redface:
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من از روییدن خار سر دیوار دانستم
که ناکس کس نمی‌گردد بدین بالا نشینی‌ها
 

ta_ra

عضو جدید
شب سرد است و من افسرده
راه دوری است و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده
می کنم تنها از جاده عبور
دور ماندند ز من ادمها
سایه ای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غمها
 

لطفی88

عضو جدید
میان بوته های کنگر وحشی
نشستم تا بجویم جای پایت را
به باد بی غم صحرا سپردم گوش
که شاید بشنوم از او صدایت را
 

elham_k

عضو جدید
از درونِ سوزناک و چشم تر

نیمه ای در آتشم نیمی در آب

هرکه باز آید ز در ، پندارم اوست


تشنه مسکین آب پندارد سراب:gol:
 

لطفی88

عضو جدید
به هر چه می نگرم کهنه است و فرسوده
به هر که می نگرم دیده و شناخته است
دلم که در جا تازه جوئی اش هوس است
درین قمار کهن ، هر چه بوده ، باخته است
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تا چند کشم غصهٔ هر ناکس را
وز خست خود خاک شوم هر کس را

کارم به دعا چو برنمی‌آید راست
دادم سه طلاق این فلک اطلس را
 

لطفی88

عضو جدید
اشک فریبم ، نه اشک شادی و ماتم
اشک گناهم ، نه اشک پاکی و پرهیز
ای غم شیرین مرا به خویش میالای
ای دل غمگین مرا به خویش میاویز
 

elham_k

عضو جدید
ز زلف و عارض خود، صبح و شام آورد مستان را

بنه بر طاق نسیان زهد را چون شیشه‌ی خالی

درین موسم که سنگ از لاله جام آورد مستان را :gol:

:w40:



 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
اشک فریبم ، نه اشک شادی و ماتم
اشک گناهم ، نه اشک پاکی و پرهیز
ای غم شیرین مرا به خویش میالای
ای دل غمگین مرا به خویش میاویز



زان خوبتری که کس خیال تو کند

یا همچو منی فکر وصال تو کند

شاید که به آفرینش خود نازد

ایزد که تماشای جمال تو کند
 

لطفی88

عضو جدید
دلی که قدر عزیزان آشنا دانست
چگونه صحبت بیگانگان روا دانست
میان اینهمه با چون توئی کنار امد
چرا که جز بتو پرداختن خطا دانست
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا