مرا عهدی ست با جانان که تا جان در بدن دارمدلي يا دلبري، يا جان و يا جانان، نميدانم
همه هستي تويي، فيالجمله، اين و آن نميدانم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
مرا عهدی ست با جانان که تا جان در بدن دارمدلي يا دلبري، يا جان و يا جانان، نميدانم
همه هستي تويي، فيالجمله، اين و آن نميدانم
مرا با توست پيماني، تو با من کردهاي عهدي
شکستي عهد، يا هستي بر آن پيمان، نميدانم
اســـــرار خـــرابات بجـــــز مـــسـت نداندمشنو سخن خصم که بنشین و مرو
بشنو ز من این نکته که برخیز و بیا
اســـــرار خـــرابات بجـــــز مـــسـت نداند
هشيار چه داند که درآن كوي چه راز است
هــان! تا نـنهـــي پاي درين راه به بـــازي
زيرا كه دريـن راه بسي شيب و فراز است
تا دور شدم من از در تو
از ناله دلم چو ارغنون گشت
تا قوت عشق تو بدیدم
سرگشتگیم بسی فزون گشت
تا درد تو را خرید عطار
قد الفش بسان نون گشت
عطار که بود کشتهٔ تو
دریاب که کشتهتر کنون گشت
تو پیدایی ولیک از جمله پنهان
وگر پنهان نه ای، پیدا کجایی؟!
ز عشقت عالمی پر شور و غوغاست
چه دانم تا درین غوغا کجایی؟
اگر کسی به ملامت ز عشق برگردد
مرا به هر چه تو گویی ارادت افزونست
یک گلِ مقصود در این بوستانتوبه و توبه کنان را همه گردن زدهای
کی شود با تو معول که چنین صاعقهای
یک گلِ مقصود در این بوستان
چیده نشد بی مددِ دوستان
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو چه معنی لطیفی که مجرد از دلیلی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو چه آیتی شریفی که منزه از بیانی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ز تو دیده چون بدوزم که تویی چراغ دیده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ز تو کی کنار گیرم که تو در میان جانی[/FONT]
اگر چه دزد کارش روبراه است
ولی دزدی به کیش من گناه است!!!!!!!!!!
در مسجد و میخانه خیالت اگر آید
محراب و کمانچه زد و ابروی تو سازم
ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را
اندرون از طعام خالی دار
تا در او نور معرفت بینی
یاقو ت جان فزایش از آب لطف زاده
شمشاد خوش خرامش در ناز پروریده
تو عمر خواه و صبوری که چرخ شعبده بازهر روز دلم به زیر باری دگر است
در دیده من ز هجر خاری دگر است
تو عمر خواه و صبوری که چرخ شعبده باز
هزار بازی از این طرفهتر برانگیزد
در ین ره گر به ترک خود بگویی
ببینی کان چه می جویی خود اویی!!!!!!!!!
یار من باش که زیب فلک و زینت دهر
از مه روی تو و اشک چو پروین من است
تا توانی هیچ درمانم مکن
هیچ گونه چاره ی جانم مکن
نازها زان نرگس مستانهاش باید کشید
این دل شوریده تا آن جعد و کاکل بایدش
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |