مشاعرۀ سنّتی

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
یاری دۀ خویشتن درین حال
جز دیده‌ی خون‌فشان نیابم

بر خوان جهان چه می‌نشینم؟
چون لقمه جز استخوان نیابم

بی‌حاصل ازین دکان بخیزم
نقدی چو درین دکان نیابم:gol:
من که میدانم شبی عمرم به پایان میرسد
نوبت خاموشی من سهل آسان میرسد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
من که میدانم شبی عمرم به پایان میرسد
نوبت خاموشی من سهل آسان میرسد
دل گم شد، ازو نشان نیابم
آن گم شده در جهان نیابم

زان یوسف گم شده به عالم
پیدا و نهان نشان نیابم

تا گوهر شب چراغ گم شد
ره بر در دوستان نیابم:gol:
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دل گم شد، ازو نشان نیابم
آن گم شده در جهان نیابم

زان یوسف گم شده به عالم
پیدا و نهان نشان نیابم

تا گوهر شب چراغ گم شد
ره بر در دوستان نیابم:gol:

مردان عشق را به هیا هو چه حاجت است
رندان روزگار خموشی گزیده اند
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
مردان عشق را به هیا هو چه حاجت است
رندان روزگار خموشی گزیده اند

در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک
جهدی کن و سرحلقه رندان جهان باش

دلدار که گفتا به توام دل نگران است
گو می‌رسم اینک به سلامت نگران باش

خون شد دلم از حسرت آن لعل روان بخش
ای درج محبت به همان مهر و نشان باش:gol:
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک
جهدی کن و سرحلقه رندان جهان باش

دلدار که گفتا به توام دل نگران است
گو می‌رسم اینک به سلامت نگران باش

خون شد دلم از حسرت آن لعل روان بخش
ای درج محبت به همان مهر و نشان باش:gol:
شده ام بت پرست تو
قسم به چشمان مست تو
به کنج میخانه روز شب
شده ام جام دست تو
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تو دانی ار بنوازی وگر بیندازی
چنان که در دلت آید به رای انور خویش

نظر به جانب ما گرچه منت است و ثواب
غلام خویش همی پروری و چاکر خویش
 

magsod

كاربر فعال مهندسی كامپیوتر
کاربر ممتاز
شراب خورده و خوی کرده می‌روی به چمن
که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت
 

magsod

كاربر فعال مهندسی كامپیوتر
کاربر ممتاز
ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد
وقت آن است که بدرود کنی زندان را
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
الا ای آهوی وحشی کجایی
مرا با توست چندین آشنایی

دو تنها و دو سرگردان دو بیکس
دد و دامت کمین از پیش و از پس
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
سمن بويان غبار غم چو بنشينند بنشانند
پري رويان قرار از دل چو بستيزند بستانند

درد دل پیش که گویم که بجز باد صبا
کس ندانم که در آن کوی مجالی دارد

زندگانی نتوان گفت و حیاتی که مراست
زنده آنست که با دوست وصالی دارد:gol:
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
درد دل پیش که گویم که بجز باد صبا
کس ندانم که در آن کوی مجالی دارد

زندگانی نتوان گفت و حیاتی که مراست
زنده آنست که با دوست وصالی دارد:gol:
دل ازمن بردی به یغما ای ترک غارتگر من
دیدی چه آوردی ای دوست از دست دل بر سر من
 

magsod

كاربر فعال مهندسی كامپیوتر
کاربر ممتاز
نوبه زهدفروشان گران جان بگذشت
وقت رندی و طرب کردن رندان پيداست
 

magsod

كاربر فعال مهندسی كامپیوتر
کاربر ممتاز

ببين که سيب زنخدان تو چه می‌گويد
هزار يوسف مصری فتاده در چه ماست
 

magsod

كاربر فعال مهندسی كامپیوتر
کاربر ممتاز
بيار باده که در بارگاه استغنا
چه پاسبان و چه سلطان چه هوشيار و چه مست
 

magsod

كاربر فعال مهندسی كامپیوتر
کاربر ممتاز

آن چه او ريخت به پيمانه ما نوشيديم
اگر از خمر بهشت است وگر باده مست
 

magsod

كاربر فعال مهندسی كامپیوتر
کاربر ممتاز
آمدم تا بتو آويزم
ليك ديدم كه تو آن شاخه بی برگی
ليك ديدم كه تو به چهره امیدم
خنده مرگی
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا