من که میدانم شبی عمرم به پایان میرسدیاری دۀ خویشتن درین حال
جز دیدهی خونفشان نیابم
بر خوان جهان چه مینشینم؟
چون لقمه جز استخوان نیابم
بیحاصل ازین دکان بخیزم
نقدی چو درین دکان نیابم
نوبت خاموشی من سهل آسان میرسد
من که میدانم شبی عمرم به پایان میرسدیاری دۀ خویشتن درین حال
جز دیدهی خونفشان نیابم
بر خوان جهان چه مینشینم؟
چون لقمه جز استخوان نیابم
بیحاصل ازین دکان بخیزم
نقدی چو درین دکان نیابم
دل گم شد، ازو نشان نیابممن که میدانم شبی عمرم به پایان میرسد
نوبت خاموشی من سهل آسان میرسد
دل گم شد، ازو نشان نیابم
آن گم شده در جهان نیابم
زان یوسف گم شده به عالم
پیدا و نهان نشان نیابم
تا گوهر شب چراغ گم شد
ره بر در دوستان نیابم
مردان عشق را به هیا هو چه حاجت است
رندان روزگار خموشی گزیده اند
شده ام بت پرست تودر خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک
جهدی کن و سرحلقه رندان جهان باش
دلدار که گفتا به توام دل نگران است
گو میرسم اینک به سلامت نگران باش
خون شد دلم از حسرت آن لعل روان بخش
ای درج محبت به همان مهر و نشان باش
وای بر حالِ گرفتاری که دستِ روزگارشده ام بت پرست تو
قسم به چشمان مست تو
به کنج میخانه روز شب
شده ام جام دست تو
وای بر حالِ گرفتاری که دستِ روزگار
دستِ او میگیرد و بر دستِ هجران میدهد
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود[FONT="]ديگر از عدل عذابم مكن اي معدن فضل
[FONT="]شعله خجلت ذنبم به عذابم كافي است[/FONT][/FONT]
دامنِ وصلی به دست آور بهر صورت که هستترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
شبانگاهان كه شبنم آيتي از پاك بودن را به گل ها هديه مي بخشددامنِ وصلی به دست آور بهر صورت که هست
گر گلِ دامن نباشی،خارِ دامن گیر باش
سمن بويان غبار غم چو بنشينند بنشانند
پري رويان قرار از دل چو بستيزند بستانند
دل ازمن بردی به یغما ای ترک غارتگر مندرد دل پیش که گویم که بجز باد صبا
کس ندانم که در آن کوی مجالی دارد
زندگانی نتوان گفت و حیاتی که مراست
زنده آنست که با دوست وصالی دارد
نظّاره کن در آینه خود را حبیبِ مندل ازمن بردی به یغما ای ترک غارتگر من
دیدی چه آوردی ای دوست از دست دل بر سر من
نوبه زهدفروشان گران جان بگذشت
وقت رندی و طرب کردن رندان پيداست
ببين که سيب زنخدان تو چه میگويد
هزار يوسف مصری فتاده در چه ماست
بيار باده که در بارگاه استغنا
چه پاسبان و چه سلطان چه هوشيار و چه مست
آن چه او ريخت به پيمانه ما نوشيديم
اگر از خمر بهشت است وگر باده مست
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |