دلا چو غنچه شکایت ز کار بسته مکنمن نگویم که مرا از قفس ازاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
داروی دل نمیکنم کان که مریض عشق شد
هیچ دوا نیاورد باز به استقامتش
هر که فدا نمیکند دنیی و دین و مال و سر
گو غم نیکوان مخور تا نخوری ندامتش
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کز هر زبان که می شنوم نا مکرر است[/FONT]
دوست آن باشد که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی
تو عطر هر سپیده و نجوای هر نسیم[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا قفل قفس باز شد آن سوخته پر رفت [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دلواپس ما بود وليكن به سفر رفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا قفل قفس باز شد آن سوخته پر رفت [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دلواپس ما بود وليكن به سفر رفت[/FONT]
دوستِ عزیز:این شعر به صورت زیر است ،شما برعکس نوشته ایدیاد یار مهربان آید همی
دو شاخه نرگست ای یار دلبنديارب آيينه ي حسن تو چه جوهر دارد
كه دراو آه مرا قوت تاثير نبود
تا قصر خواجگان نرود از پی نیازآن که در طرز غزل نکته به حافظ آموخت
يار شيرين سخن نادره گفتار من است
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |