مشاعرۀ سنّتی

[essyh2003]

ترسم به کعبه نرسی ای اعرابی-----این ره که تو میروی به ترکستان است

 

[رنگ خدا]

تو نیکی می کن ودر دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز

 

[seeemesooo]

تو نیکی می کن ودر دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز

ز شر پر شد هر دجله و هر رود
كجا يك صوت نيكي كس بشنود
​

 

[رنگ خدا]

ز شر پر شد هر دجله و هر رود

كجا يك صوت نيكي كس بشنود​

دلا تاکی در این کاخ مجاز
کنی مانند طفلان خاک بازی

 

[shabnam777]

در دل کاخ مجلل خبر از عشق مجو


چون سعادت همه در کلبه ی درویشان است​

 

[رنگ خدا]

تو که مرا به پرده هاکشیده ائی
چگونه ره نبرده ائی به راز من؟
گذشتم از تن تو زانکه در این جهان
تنی نبود مقصد نیاز من

 

[shabnam777]

نقد عمرت ببرد قصه دنیا به گزاف
گر شب و روز در این قصه مشکل باشی

 

[رنگ خدا]

یک ره نمی جویم بسوی شهر روز
بیگنه ام در قعر گوری خوفته ام
گوهری دارم ولی انرا زبیم
در دل مردابها نهفته ام

 

[shabnam777]

من اين‌جا بس دلم تنگ است
و هر سازي که مي‌بينم بد آهنگ است!
بیا ره توشه برداریم ، قدم در راه بی برگشت بگذاریم

 

[seeemesooo]

دلا تاکی در این کاخ مجاز
کنی مانند طفلان خاک بازی

مجالت هست بدين خاك وگل و خس
به چنگي حفره كن بر نامردمان كس
كه طفلك جاي آخر نيك دانست
كه منزلگاه هركس آن محبس

 

[shabnam777]

سلسله موی دوست حلقه دام بلاست
هرکه در این حلقه نیست فارغ از این ما جراست
گر بزنندم به تیغ در نظرش بی دریغ
دیدن او یک نظر صد چو منش خونبهاست

 

[صهبا]

تو را با دیگری دیدم که گرم گفتگو بودی
با او آهسته میرفتی سرا پا محو او بودی
آه....... آه ........ آه .......
صدایت کردم و بر من چو بیگانه نگه کردی
شکستی عهد دیرین را گنه کردی گنه کردی
گناهت را نمی بخشم گناهت را نمی بخشم
چه شبها را که من تنها به یاد تو سحر کردم
چه عمری را که بیهوده به پای تو هدر کردم
تو عمرم را تلف کردی گنه کردی گنه کردی
همین بود آن وفایی را که میگفتی
همین بود آن صفایی را که می گفتی
تو که خود اینچنین بودی چرا روزم سیه کردی
گنه کردی گنه کردی
گناهت را نمی بخشم گناهت را نمی بخشم
...

 

[secret_f]

من درد تو را ز دست آسان ندهم
دل برنكنم ز دوست تا جان ندهم
از دوست به یادگار دردی دارم
كان درد به صدهزار درمان ندهم

 

[sina1]

مژه ها و چشم یارم به نظر چنین نماید
به امید آنکه شاید تو به چشم من درآیی

 

[mohammadjavaad]

9

9

یاد تو عشق و اشک و اه را در خیال ذهن میراند
دلم طاقت خود را از درک پدیده ارغوانی با تو بودن
چنان از دست داد
که در باورم نمیگنجد که تو اینجا نیستی
کنار وقتی تو نیستی
شبها در وسعت خالی نشنیدن صدایت
به نگاه گرمت قسم
دنیا را زیر 2قطره اشک غرق می کنم
تو هستی....اینجا......کنارم.....
جلوی چشمهایم
من تو را......
بهانه ی گریه هایم
ای معنای قطره قطره اشکهایم
کویر شدم شکستم خرد شدم
نه شکسته بودم خسته شدم
از تنها ماندن
از حجم عشق و دوستت دارم ها درجملات
دیگر دروغهایت زیبا نیست
به نگاه پر مهرت به چشمانت و ...
قلبی که بزودی انرا خواهی شکست
هنوز
لحظه تولدت را میتپد
ای کاش حالم را نمی پرسیدی
فشارم هفت بر روی تاریکیهاست
راستی تولدت مبارک به تاریخ صفر!!!!!!!!!!

 

[رنگ خدا]

رفتم به در کارگه کوزه گری دوش
دیدم دوهزار کوزه کویا وخموش
وین کوزه به ان کوزه دگر کرد خروش
کو کوزه گر کوزه خر وکوزه فروش

 

[essyh2003]

شد خزان گلشن اشنایی---------باز هم اتش به جان زد جدایی

 

[سحرخوان]

يك امشبي كه هم آغوش شاهد شكرم
گرم چو عود بر آتش نهند غم نخورم

 

[هستی فرهادی]

...

...

مرغ خوشخوان را بشارت باد کاندر راه عشق
دوست را با ناله شبهای بیداران خوشست

 

[محـسن ز]

تو اگر شراب ریزی به قدح که تاب دارد
که دو چشم نیم مستت همه را خراب دارد
چه به ماه ماند آن رخ که زدرو بینم اورا
چه به عمر ماند آ ن مه که سر شتاب دارد

 

[هستی فرهادی]

...

...

دولتی را که نباشد غم از آسیب زوال
بی تکلف بشنو دولت درویشان است

 

[secret_f]

تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هرشب​

بدین سان خوابها را با تو زیبا می کنم هرشب​

 

[هستی فرهادی]

...

...

باز آی که بی روی تو ای شمع دل افروز
در بزم حریفان اثر نور و صفا نیست

 

[محـسن ز]

تا به کی این صبح و این شام مکرر بگذرد
حیف باشد عمر اگر زینسان سراسر بگذرد

 

[هستی فرهادی]

...

...

در این چمن چو در آید خزان به یغمایی
رهش به سرو سهی قامت بلند مباد

 

[secret_f]

در کوی نیکنامان ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را

 

[هستی فرهادی]

..

..

اندر سر ما خیال عشقت
هر روز که باد در فزون باد

 

[secret_f]

در دل تاریک ِ این شب های سرد،
ای امید ِ نا امیدی های من!
برق چشمان تو،همچون آفتاب،
می درخشد بر رخ ِ فردای من!

هستی تو چرا همش د میگی

 

[هستی فرهادی]

...

...

نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر
هر آنچه ناصح مشفق بگویدت بپذیر

 

[الهه_م]

روزگاری شدو کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست