دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
و اندر آن ظلمت شب اب حیاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
والله که شهر بیتو مرا حبس میشود
آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست
...................
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |