مشاعرۀ سنّتی

sutern

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب
کز هر زبان که میشنوم نامکرر است
 

raha

مدیر بازنشسته
تحصيل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب اين فضايل
 
آخرین ویرایش:

Phyto

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
دوش از میان آسمان، یک قطره چون در شد پدید... آمد میان دست من، ره سوی گلدانی گزید
جانی به باغ و باغبان داد و بگفتا بر فلک... زین پس سقوط از آشیان، تنها ره مستانه بید!

ببخشید تندی یه چیزی گفتم که یه چیزی گفته باشم...!
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
در دیار عشق کس را دل نمی‌سوزد به کس

از تب گرم است این‌ جا شمع بالین خسته را
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
الا ای مرد تیر انداز ای صیاد صید افگن
به بانگ ناله ی تیری سکوت دلپذیر دشت را مشکن
 

Mehraz-6128

عضو جدید
نازم آن سر که چو گیسوی تو در پای تو ریزد
نازم آن پای که از کوی وفای تونخیزد
شهریار آن نه که با لشکر عشق تو ستیزد
سعدی آن نیست که هرگز ز کمند تو گریزد
که بدانست که در بند تو خوشتر ز رهایی
 

setayesh87

عضو جدید
یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب
بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند؟
حافظا گر نروی از در او هم روزی
گذری برسرت از گوشه کناری بکند
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
دیدن یک روی آتش ناک را صد دل کم است

من به یک دل عاشق صد آتشین رخساره‌ام
 

sutern

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ترسم ای مرگ نیایی تو و من پیر شوم
انقدر زنده بمانم که ز جان سیر شوم
 

sutern

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اتش پر از قهر تو میگفت برو
جذبه ی چشم پر از مهر تو میگفت بایست
 

Phyto

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
یمین و یسارم، ملائک شکارم... که چون غافلی تو؟ دلا گو چه زارم
سرانجام هستی، سبوئی و مستی... سر بت پرستی به میخانه دارم
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
محو می شد نعره هایم بی صدا
در طنین خنده ی خشم خدا ...
نیت من در نماز ودر دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا
 

sutern

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش
این چراغی است کزین خانه به ان خانه برند
 

venous_20

عضو جدید
کاربر ممتاز
الا یا ایها الساقی ادِر کاساً و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
از دل خونگرم ما پیکان کشیدن مشکل است

چون توان کردن دو یکدل را ز یکدیگر جدا
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش
گر که گورم بشکافند عیان می بینند
زیر خاکستر جسمم باقیست
آتشی سرکش و سوزنده هنوز
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
ز ابر دست ساقی جسم خشکم لاله زاری شد

که در دل هر چه دارد خاک از باران شود پیدا
 
  • Like
واکنش ها: raha

raha

مدیر بازنشسته
ای مفتی شهر از تو بیدار تریم
با این همه مستی ز تو هشیارتریم
تو خون کسان نوشی و ما خون رزان
انصاف بده کدام خون خوارتریم؟
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
مکش کمان جفا بر دلم که تیر غمت

خود از نشانه جان بی‌شمار می‌گذرد
 
  • Like
واکنش ها: raha

raha

مدیر بازنشسته
دلاراما چنین زیبا چرایی
چنین چست و چنین رعنا چرایی
گرفتم من که جانی و جهانی
چنین جان و جهان آرا چرایی
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
یک ذره گر دل تو میلی بما نماید

از ذره‌ای چه نقصان در آفتابت افتد
 

raha

مدیر بازنشسته
دزدیده چون جان میروی اندر میان جان من
سرو خرامان منی ای رونق بستان من ...
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا