مشاعرۀ سنّتی

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
بیا که سخت در آتش فکندیم زفراق
منم چو دیگ و توئی در کنار من چو اجاق
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک پنجره برای دیدن
یک پنجره برای شنیدن
یک پنجره که مثل حلقه ی چاهی
در انتهای خود به قلب زمین میرسد
و باز میشود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنگ
یک پنجره که دست های کوچک تنهایی را
از بخشش شبانه ی عطر ستاره های کریم
سرشار میکند
و میشود از آنجا
خورشید را به غربت گلهای شمعدانی مهمان کرد
 

gh_engineer

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک پنجره برای دیدن
یک پنجره برای شنیدن
یک پنجره که مثل حلقه ی چاهی
در انتهای خود به قلب زمین میرسد
و باز میشود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنگ
یک پنجره که دست های کوچک تنهایی را
از بخشش شبانه ی عطر ستاره های کریم
سرشار میکند
و میشود از آنجا
خورشید را به غربت گلهای شمعدانی مهمان کرد


ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای یار بیوفایم من بی تو چون نمایم
من بی رمق نمایم بی تو چکار یارا
 

gh_engineer

عضو جدید
کاربر ممتاز
آرام نیست در همه عالم به اتفاق
ور هست در مجاورت یار محرمست
 

gh_engineer

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا دست‌ها کمر نکنی بر میان دوست
بوسی به کام دل ندهی بر دهان دوست
:gol::gol::gol:
دانی حیات کشته شمشیر عشق چیست
سیبی گزیدن از رخ چون بوستان دوست
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا دست‌ها کمر نکنی بر میان دوست
بوسی به کام دل ندهی بر دهان دوست
:gol::gol::gol:
دانی حیات کشته شمشیر عشق چیست
سیبی گزیدن از رخ چون بوستان دوست

از دوستی ندیده کسی نیک تر چرا؟
او هست آن من و منم نیز آن دوست
 

امیر افشار

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو آنی تو خود جان جهانی
گرچه پیدا و نهانی تو همانی
که یک عمر بدنبال خودت نعره زنانی
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
یاد روزگار شیرین خاطرات عشق دیرین
یاد بوسه های گرمت آن لبان نمکین
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ندانم که ان مه نا مهربان ،یادم کند یا نه ؟
فریب انگیز من با وعده ای شادم کند یا نه ؟

خرابم آنچنان که از باده هم تسکین نمی یابم
لب گرمی شود پیدا که آبادم کند یا نه ؟
 

raha

مدیر بازنشسته
هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود
وارهد از حد جهان ، بی حد و اندازه شود
 

sutern

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اتش از برق نگاهت ریختی بر جان من
خواستی تا در میان شعله ها ابم کنی
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
یارب از عرفان مرا پیمانه‌ای سرشار ده

چشم بینا جان آگاه و دل بیدار ده
 

sutern

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر چیز که بشکند ز بها و قدر افتد و لیک
دل را بها و قدر بود تا شکسته است
 

sutern

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من درد تو را ز دست اسان ندهم
دل برنکنم ز دوست تا جان ندهم
 
  • Like
واکنش ها: sh85

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
هر شب دل پر خونم بر خاک درت افتد

باشد که چو روز آید بروی گذرت افتد
 
  • Like
واکنش ها: sh85
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا