كوي دوست

samira zibafar

عضو جدید
خداوندا

خداوندا

خدایا کفر نمی‌گویم

پریشانم
چه می‌خواهی‌ تو از جانم!؟
مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی

!خداوندا
اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای ‌تکه نانی
‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌
و شب آهسته و خسته
تهی‌ دست و زبان بسته
به سوی ‌خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر می‌گویی
نمی‌گویی!؟

!خداوندا
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایه ‌دیوار بگشایی
لبت بر کاسه‌‌ مسی‌ قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرفتر
عمارتهای ‌مرمرین بینی‌
و اعصابت برای‌ سکه‌ای‌ این‌سو و آن‌سو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر می‌گویی
نمی‌گویی!؟

!خداوندا
اگر روزی‌ بشر گردی‌
ز حال بندگانت با خبر گردی‌
پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت از این بودن، از این بدعت
خداوندا تو مسئولی
خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است
چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
به چشم من نگاه نكن ، دوباره گريه ات مي گيره
ساده بگم كه عشق من ، بايد تو قلبت بميره
فاصله بين من و تو ،‌ از اينجا تا آ سموناست
خيلي عزيزي واسه من ، ولي زمونه بي وفاست
قسم نخور كه روزگار ، به كام ما دو تا نبود
به هر كي عاشقه بگو ، غم كه يكي دو تا نبود
بگو تا وقتي زنده‌ام ، نگاه تو سهم منه
هر جاي دنيا كه باشي ،‌دلم واست پر ميزنه
براي اين در به دري ، تو بهترين گواهمي
دروغ نگو ، كه مي دونم هميشه چشم به راهمي
 

afshin_ss

عضو جدید
کاربر ممتاز
هرگز نخواستم كه تورو با كسي قسمت بكنم
يا از تو حتي با خودم يه لحظه صحبت بكنم
هرگز نخواستم كه به داشتن تو عادت بكنم
بگم فقط مال مني به تو جسارت بكنم
اينقدر ظريفي كه بايك نگاه هرزه ميشكني
اما تو خلوت خودم تنها فقط مال مني
هرگز نخواستم كه به داشتن تو عادت بكنم
بگم فقط مال مني به تو جسارت بكنم
ترسم اينه كه رو تنت جاي نگاهم بمونه
يا روي تيشه ي چشات غبار آهم بمونه
تو پاك و ساده مثل خواب حتي با بوسه ميشكني
شكل همه آرزوهام تجسم خواب مني
حتي با اينكه هيچ كس مثل من عاشق تو نيست
پيش تو آينه ي چشام حقيره لايق تو نيست حقيره لايق تو نيست
 

afshin_ss

عضو جدید
کاربر ممتاز
چقدر سخته تو چشای کسی که تمام عشقت روازت دزدیده و به جاش یک زخم همیشگی ، رو قلبت هدیه داده زل بزنی به جای اینکه لبریز کینه و نفرت شی حس کنی که هنوز هم دوسش داری


چقدر سخته دلت بخواد سر تو باز به دیواری تکیه بدی که یک بار زیر آوار غرورش همه وجودت له شده


چقدر سخته تو خیالت ساعت ها با هاش حرف بزنی اما وقتی دیدیش هیچی جز سلام نتونی بگی


چقدر سخته وقتی پشتت بهشه دونه های اشک گونه هاتو خیس کنه اما مجبور بشی بخندی تا نفهمه که هنوز هم دوسش داری


چقدر سخته گل آرزو هاتو تو باغ دیگری ببینی و هزار بار تو خودت بشکنی و اونوقت آروم زیر لب بگی گل من باغچه نو مبارک
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
عنبرست آن دام دل یا زلف عنبرسای دوست
شکرست آن کام جان یا لعل شکرخای دوست
پرتو مهرست یا مهر رخ زیبای یار
قامت سروست یا سرو قد رعنای دوست
آیت حسنست یا توقیع ملک دلبری
یا بخون ما خطی یا خط مشک آسای دوست
عکس پروینست یا قندیل مه یا شمع مهر
یا چراغ زهره یا روی جهان آرای دوست
مار ضحاکست یا شب یا طناب چنبری
یا نقاب عنبری یا جعد مه فرسای دوست
چشمهٔ نوشست یا کان نمک یا جام می
یا زلال خضر یا مرجان جان افزای دوست
آهوی مست است یا جزع یمن یا عین سحر
یا فریب عقل و دین یا نرگس شهلای دوست
شاخ شمشادست یا سرو سهی یا نارون
یا صنوبر یا بلای خلق یا بالای دوست
قامت خواجوست یا قوس قزح یا برج قوس
یا هلال عید یا ابروی چون طغرای دوست
بزم دستورست یا بتخانه چین یا چمن
یا ارم یا جنت فردوس یا ماوای دوست
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
دفتری بود که گاهی من و تو
می نوشتیم در آن
از غم و شادی و رویاهامان
از گلایه هایی که ز دنیا داشتیم
من نوشتم از تو:
که اگر با تو قرارم باشد
تا ابد خواب به چشم من بی خواب نخواهد آمد
که اگر دل به دلم بسپاری
و اگر همسفر من گردی
من تو را خواهم برد تا فراسوی خیال
تا بدانجا که تو باشی و من و عشق و خدا!!!
تو نوشتی از من:
من که تنها بودم با تو شاعر گشتم
با تو گریه کردم
با تو خندیدم و رفتم تا عشق
نازنیم ای یار
من نوشتم هر بار
با تو خوشبخترین انسانم...
ولی افسوس
مدتی هست که دیگر نه قلم دست تو مانده است و نه من!!!
 

araz_heidari

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوستان عیب کندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
مدعی طعنه زند در غم عشق تو زیادم
این نداند که من از بهر غم عشق تو زادم
شمع را باید ازین خانه برون بردن و کشتن
تا که همسایه نداند که تو در خانه ی مایی
سعدی این گفت و شد از گفته ی خود باز پشیمان
که مریض تب عشق تو هدر گوید و حزیان
به شب تیره نهفتن نتوان ماه درخشان
کشتن شمع چه حاصل بود از بیم رقیبان
پرتو روی تو گوید که تو در خانه مایی:gol::gol::gol::gol:
 

Asemane Barani

عضو جدید
اي عاشقان اي عاشقان دل را چراغاني كنيد
اي مي فروشان شهر را انگور مهماني كنيد

معشوق من بگشوده در روي گداي خانه اش
تا كشم من جرعه اي از ساغر و پيمانه اش

بزم است و رقص است و طرب مطرب نواي سازي كن
در مقدم او بهترين تصنيف را آواز كن

مجنون بوي ليليم ، در كوي او جايم كنيد
همچون غلام خانه اش زنجير در پايم كنيد

من خود ز خود بيگانه ام من خود ندانم كيستم
هست من از هستي او گر او نباشد نيستم

هر سو به هرجا رو كنم رويش هويدا ميشود
در آينه چون رو كنم معشوق پيدا ميشود

او جوهر و او دايرهاو كل و من در كنگره
شرحش به عقلم ميرسد عقلم به شرحش در گره

هرگز خماري نا كشد هركس ز جامش مست شد
نابود بودم بود من از جوهر او هست شد

در هاي و هوي ميكده نام تو را هو ميكشم
با اشك با مژگان خود راه تو را جور ميكشم

بي دانه در دام تو شد اين مهربان آهوي من
در گود تو برا خاك شد اين ناتوان زانوي من

در من دگر مرده است در من ميم و نون
در مرگ راه وصل ماست انا اليه راجعون
 

Asemane Barani

عضو جدید
عاشق و معشوقها ای کاش بهم انقد شک نداشتن

سقف اعتمادامون کاش انقدر ترک نداشتن

چی می شد دست من و تو همیشه تو دست هم بود

از ما هرچی که می گفتن واسه ی عاشقی کم بود

چی می شد بی التماسم تو می اومدی به خونه

چی می شد دلت می دونست که باید پیشم بمونه

چی می شد می سوخت دلامون واسه التماس سیبا

چی میشد دنیا رو یک شب بسپاریم دست غریبا

چی می شد من رو تو یک شب ببری به زیر بارون

حتی به قیمت مرگ عزت و آبروهامون

کاش برای کشتی عشق یکی از ما ناخدا بود

که می رفتیم اونجا غیر ما فقط خدا بود

چشمای ناز تو ای کاش یه ضریحی داشت طلایی

انقد دورش می گشتم که نشه پیداش جدایی

کاشکی یادمون نمی رفت عهدامون بدون علت

واسه ی دفاع از خود دست نمی زدیم به تهمت

کاشکی عهدامون نمی شکست با یه اتفاق ساده

به دلیل اینکه آدم توی این دنیا زیاده

کاش برای اون مهم بود چشام از خاطره خیسه

گفته بودم که دل من برای اون می نویسه

یادته واست نوشتم روی صفحه های رنگی

حیفه که پیشم نمونن چشای به این قشنگی

گفتی تنها راهه پرواز ولی آسمون چه دوره

واسه تو کاری نداره که دسات مثل بلوره

کی میگه سرمای بهمن واسه باریدن برفه

ایراد از عشق من و توست که همش اسیر حرفه

نگرانم واسه اون روز که بازم تازه شه داغم

ونم یه روز نزدیک نمی یای دیگه سراغم

من خودم دیدم ستاره نور نداره بی فروغه

تو اصن دوسم نداشتی هر چی که گفتی دروغه

هنوزم عاشقتم جون چشات جون دریا

ولیکن یادت بمونه خوب من و گذاشتی تنها

می خواد دعاهای ما واسه همدیگه بگیره

یکی از ما با شهامت واسه اون یکی بمیره

قدر بین دلا و حرفهای ما اختلافه

این روزها درد غریبی می کنه ما رو کلافه

چی میشه با هم بسازیم یه روزی یه شهر تازه

بدون اینکه بگیریم از کسی حتی اجازه

یادگاری بنویسیم کاش رو گلبرگای قرمز

بنویسیم که عزیزم هر جا باشم بی تو هرگز

کاش نشه زندگیامون یه روزی اسیر تکرار

و یادت می یاد عزیزم گفتی به امید دیدار ؟
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم تنگ است برای شانه ها صبر ...برای ناله های شب ...برای گریه های درد....چه شد آن حرمت دل ها .... چه شد آن عهد وآن پیمان....کجا گم کرده راه شب....سبو در دست و راه کج....فغان از دست این وجدان .... فغان از کج رو نادان ....خداوندا نشانم ده حقیقت را...و محو کن راه ظلمت را....
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ترک چشم تو، که با تیر و کمان می‌گردد
بنشان کرده دلی، از پی آن می‌گردد
هر که سر گشته چوگان سر زلف تو شد
به سر کوی تو، چون گوی، بجان می‌گردد
آنکه پرسید نشان تو و نام تو شنید
در پی وصل تو، بی نام و نشان می‌گردد
ما کجا در تو توانیم رسیدن که فلک
در پیت بی سر و پا، گرد جهان، می‌گردد
باز شست سر زلف تو، بدوش از بن گوش
می‌کشم دایم و پشتم، چو کمان می‌گردد
نیست محتاج بیان، قصه که چون سر درون
همه بر صفحه احوال، عیان می‌گردد
ساقیا رطل گران خیز و سبک، می‌گردان
هین که کار طرب از رطل گران می‌گردد
زایر کعبه او گرد حرم، می‌گردید
این زمان، گرد خرابات مغان می‌گردد
 

araz_heidari

عضو جدید
کاربر ممتاز
از همه سوی جهان جلوه او می بینم
جلوه اوست جهان کز همه سو می بینم

چشم از او جلوه از او ما چه حریفیم ای دل
چهره اوست که با دیده او می بینم

تا که در دیده من کون مکان آینه گشت
هم در آن آینه آن آینه رو می بینم

او صفیری که زخاموشی شب می شنوم
وان هیاهو که سحر بر سر کو می بینم

آسمان راز به من گفت وبه کس باز نگفت
شهریار اینهمه زان راز مــــگو می بـــینـــم
:gol:
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ميان اين سنگ و آفتاب پژمردگي افسانه شد
درخت نقشي در ابديت ريخت
انگشتانم برنده ترين خار را مي نوازد
لبانم به پرتو شوکران لبخند مي زند
اين تو بودي که هر ورزشي هديه اي ناشناس به دامنت مي ريخت؟
و اينک هرهديه ابديتي است
اين تو بودي که طرح عطش را بر سنگ نهفته ترين چشمه کشيدي ؟
و اينک چشمه نزديک نقش عطش درخود مي شکند
گفتي نهال از طوفان مي هراسد
و اينک بباليد نورستهترين نهالان
که تهاجم بر باد رفت
سياه ترين ماران مي رقصند
و برهنه شويد زيباترين پيکرها
که گزيدن نوازش شد
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
امشب دلم ميخواهد به كسي بگويم'' دوستت دارم.''تو نهراس و آنكس باش.
بگذار با هر آنچه در توان دارم همين امشب به تو ثابت كنم كه دوستت دارم.
بگذار برايت نقش آن دلباخته اي را بازي كنم كه لحظه اي دور از محبوب خويش زندگي را نميتواند.
بگذار همچون عاشقي كه براي وصال معشوقش جان ميدهد برايت جان دهم.
بگذار همين امشب پيش پايت زانو بزنم و تو را ستايش كنم.
بگذار در تاريكي به تو لبخند بزنم.
نگذار زمان از دستم برود و تو را درنيابم.
ميخواهم بينديشي كه همين امشب غير از من كسي ديوانه تو نيست
هرچند كه جاهلانه فكري باشد.
كمي بيشتر با من باش و همين امشب بگذار خيال كنم كه جز تو كسي نيست.
همين يك امشب را بگذار نقش بازي كنم.
نقش حقيقت را
همان كه دور از تو بارها و بارها روبه روي آينه تمرين كرده ام.
اي آخرين ! آينه ام اينبار تو باش .
:w05:
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
عشق آمد و آتشی به دل در زد
تا دل به گزاف لاف دلبر زد

آسوده بدم نشسته در کنجی
کامد غم عشق و حلقه بر در زد

شاخ طربم ز بیخ و بن برکند
هر چیز که داشتم به هم بر زد

گفتند که سیم‌بر نگار است او
تا رویم از آرزوی او زر زد

طاوس رخش چو کرد یک جلوه
عقلم چو مگس دو دست بر سر زد

از چهرهٔ او دلم چو دریا شد
دریا دیدی که موج گوهر زد

عطار چو آتشین دل آمد زو
هر دم که زد از میان اخگر زد
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
يكي را دوست ميدارم...


[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]یکی را دوست می دارم [/FONT]

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]ولی افســــــــــــــــــــــــــوس [/FONT]

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]او هرگز نمی داند !!! [/FONT]

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]نگاهش می کنم شاید بخواند از نگاه من که [/FONT]

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]او را دوست می دارم [/FONT]

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]ولی افســــــــــــــــــــــــــوس [/FONT]

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]او هرگز نگاهم را نمی خواند !!! [/FONT]

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]به برگ گل نوشتم من که [/FONT]

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]او را دوست می دارم [/FONT]

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]ولی افســـــــــــــــــــــــــوس [/FONT]

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]او برگ گل را به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند !!! [/FONT]

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]به مهتاب گفتم ای مهتاب [/FONT]

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]سر راهت به کوی او سلام من رسان وگو که [/FONT]

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]او را دوست می دارم [/FONT]

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]ولی افســـــــــــــــــــــــــوس [/FONT]

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]یکی ابر سیه آمد ز روی ماه تابان را پوشانید !!! [/FONT]

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]صبا را دیدم و گفتم [/FONT]

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]صبا دستم به دامانت بگو از من به دلدارم که [/FONT]

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]او را دوست می دارم [/FONT]

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]ولی افســــــــــــــــــــــــــوس [/FONT]

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]ز ابر تیره برقی جست و قاصد را میان ره بسوزانید !!! [/FONT]

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]کنون وامانده از هرجا باخود کنم نجوا [/FONT]

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]یکی را دوست می دارم [/FONT]

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]ولی افســــــــــــــــــــــــــوس [/FONT]

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]او هرگز نمی داند !!! [/FONT]
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
بیا با من مدارا کن که من مجنونم و مستم
اگر از عاشقی پرسی ، بدان دلتنگ آن هستم
بیا با من مدارا کن که من غمگین و دل خسته م
اگر از درد من پرسی بدان لب را فرو بستم

مجنونم ومستم به پای تو نشستم
آخر ز بدی هات ، بیچاره ، شکستم
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دلم گرفته،به اندازه ی هفت دریا
دلم گرفته،به اندازه ی دل گرفتگی دیشب آسمون
دلم گرفته،به اندازه ی دلتنگی مجنون برای لیلی
دلم گرفته،به اندازه ی همت خستگی ناپذیر فرهاد برای رسیدن به شیرین
یه پطرس فداکار هم پیدا شده و نمی ذاره سد دلتنگی هام بشکنه.
دلتنگم ،به اندازه ی تمام آسمان آبی
دلتنگم،به بزرگی کهکشان
دلتنگم،به بزرگی سرعت نور
دلتنگم...
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای تو عزیز ترینم[/FONT]
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست
ساقی کجاست گو سبب انتظار چیست

هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست

پیوند عمر بسته به موییست هوش دار
غمخوار خویش باش غم روزگار چیست

معنی آب زندگی و روضه ارم
جز طرف جویبار و می خوشگوار چیست

مستور و مست هر دو چو از یک قبیله‌اند
ما دل به عشوه که دهیم اختیار چیست

راز درون پرده چه داند فلک خموش
ای مدعی نزاع تو با پرده دار چیست

سهو و خطای بنده گرش اعتبار نیست
معنی عفو و رحمت آمرزگار چیست

زاهد شراب کوثر و حافظ پیاله خواست
تا در میانه خواسته کردگار چیست
 

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
سپیده دمید
پنجره ای رو به آسمان باز شد
شاخه های نور از زمین رویید
چشمه جوشید
آهو بچه ای رقصید
غنچه خندید و گل باز شد
درختی شکوفه هایش را دید
خرگوشی سر از خواب برداشت
زاغچه ای از روی دیوار
اولین بار پرید
کوه ، هاله ی خورشید را دید
رود ، زمزمه ی صبح را شنید
ماهی رود با شور و شوق
نغمه ی هستی را سرود
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
لحظه ي ديدار نزديک است
باز من ديوانه ام ، مستم
باز مي لرزد ، دلم ، دستم
باز گويي در جهان ديگري هستم
هاي ! نخراشي به غفلت گونه ام را ، تيغ
هاي ، نپريشي صفاي زلفکم را ، دست
و آبرويم را نريزي ، دل
اي نخورده مست
لحظه ي ديدار نزديک است
 

Asemane Barani

عضو جدید
سلام ؛ حال من خوب است

ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور

که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند . . .

با این همه اگر عمری باقی بود

طوری از کنار زندگی می گذرم

که نه دل کسی در سینه بلرزد

و نه این دل نا ماندگار بی درمانم . . .

تا یادم نرفته است بنویسم:

دیشب در حوالی خواب هایم ، سال پر بارانی بود . . .

خواب باران و پاییزی نیامده را دیدم

دعا کردم که بیایی

با من کنار پنجره بمانی ، باران ببارد

اما دریغ که رفتن ، راز غریب این زندگیست

رفتی پیش از آن که باران ببارد . . .

می دانم ، دل من همیشه پر از هوای تازه باز نیامدن است !

انگار که تعبیر همه رفتن ها ، هرگز باز نیامدن است

بی پرده بگویمت :

می خواهم تنها بمانم

در را پشت سرت ببند

بی قرارم ، می خواهم بروم ، می خواهم بمانم ؟!

هذیان می گویم ! نمی دانم . . .

نه عزیزم ، نامه ام باید کوتاه باشد

ساده باشد ، بی کنایه و ابهام

پس از نو می نویسم:

سلام! حال من خوب است

اما تو باور نکن . . .
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام را
بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوا نام را

هر ساعت از نو قبله‌ای با بت پرستی می‌رود
توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را

می با جوانان خوردنم باری تمنا می‌کند
تا کودکان در پی فتند این پیر دردآشام را

از مایه بیچارگی قطمیر مردم می‌شود
ماخولیای مهتری سگ می‌کند بلعام را

زین تنگنای خلوتم خاطر به صحرا می‌کشد
کز بوستان باد سحر خوش می‌دهد پیغام را

غافل مباش ار عاقلی دریاب اگر صاحب دلی
باشد که نتوان یافتن دیگر چنین ایام را

جایی که سرو بوستان با پای چوبین می‌چمد
ما نیز در رقص آوریم آن سرو سیم اندام را

دلبندم آن پیمان گسل منظور چشم آرام دل
نی نی دلارامش مخوان کز دل ببرد آرام را

دنیا و دین و صبر و عقل از من برفت اندر غمش
جایی که سلطان خیمه زد غوغا نماند عام را

باران اشکم می‌رود وز ابرم آتش می‌جهد
با پختگان گوی این سخن سوزش نباشد خام را

سعدی ملامت نشنود ور جان در این سر می‌رود
صوفی گران جانی ببر ساقی بیاور جام را
 

Asemane Barani

عضو جدید
کاش یکی پیدا بشه

کاش یکی پیدا شه خواب و گل تعبیر بکنه
به کویر آب بده تا اونا رو سیر بکنه
کاش یکی پیدا شه با ابرا صمیمی تر باشه
نذاره بارون واسه باریدنش دیر بکنه
کاش یکی پیدا شه که دلش مث اینه باشه
لااقل دعا واسه بقیه تاثیر بکنه
کاش یکی پیدا شه آب بده به آدمای خوب
نکنه خوشبختیا تو گلوشون گیر بکنه
کاش یکی پیدا شه زندگی بده به کلبه ها
خونه ی شادی ها رو یه جوری تعمیر بکنه
کاش یکی پدیا شه که انقده مهربون باشه
که از آدمای بی ستاره تقدیر بکنه
کاش یکی پیدا شه دستا رو به همدیگه بده
دلای گسسته رو بیاره زنجیر بکنه
کاش یکی پیدا شه قانون سفر رو ببره
نذاره دم ورودش کسی تاخیر بکنه
کاش یکی پیدا شه مرهم بذاره رو زخم عشق
پیش از این که عاشقی دلا رو دلگیر بکنه
کاش همه پیدا بشیم به همدیگه کمک کنیم
کسی تنهایی نمی تونه دی و تیر بکنه
...
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ساقیا! بده جامی، زان شراب روحانی
تا دمی برآسایم زین حجاب جسمانی

بهر امتحان ای دوست، گر طلب کنی جان را
آنچنان برافشانم، کز طلب خجل مانی

بی‌وفا نگار من، می‌کند به کار من
خنده‌های زیر لب، عشوه‌های پنهانی

دین و دل به یک دیدن، باختیم و خرسندیم
در قمار عشق ای دل، کی بود پشیمانی؟

ما ز دوست غیر از دوست، مقصدی نمی‌خواهیم
حور و جنت ای زاهد! بر تو باد ارزانی

رسم و عادت رندیست، از رسوم بگذشتن
آستین این ژنده، می‌کند گریبانی

زاهدی به میخانه، سرخ روز می‌دیدم
گفتمش: مبارک باد بر تو این مسلمانی

زلف و کاکل او را چون به یاد می‌آرم
می‌نهم پریشانی بر سر پریشانی

خانهٔ دل ما را از کرم، عمارت کن!
پیش از آنکه این خانه رو نهد به ویرانی

ما سیه گلیمان را جز بلا نمی‌شاید
بر دل بهائی نه هر بلا که بتوانی
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
ما چون ز دري پاي كشيديم كشيديم
اميد ز هر كس بريديم بريديم
دل نيست كبوتر كه چو برخاست نشيند
از گوشه ي بامي كه پريديم پريديم
رم دادن صيد خود از آغاز غلط بود
حالا كه رماندي و رميديم رميديم
كوي تو كه باغ ارم روضه ي خلد است
انگار كه ديديم نديديم نديديم
صد باغ بهار است و صداي گل و گلشن
گر ميوه ي يك باغ نچيديم نچيديم
سر تا به قدم تيغ دعائيم و تو غافل
هان واقف دم باش رسيديم رسيديم
وحشي سبب دوري و اين قسم سخن ها
آن نيست كه ما هم نشنيديم شنيديم
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود
رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود

یاد باد آن که چو چشمت به عتابم می‌کشت
معجز عیسویت در لب شکرخا بود

یاد باد آن که صبوحی زده در مجلس انس
جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود

یاد باد آن که رخت شمع طرب می‌افروخت
وین دل سوخته پروانه ناپروا بود

یاد باد آن که در آن بزمگه خلق و ادب
آن که او خنده مستانه زدی صهبا بود

یاد باد آن که چو یاقوت قدح خنده زدی
در میان من و لعل تو حکایت‌ها بود

یاد باد آن که نگارم چو کمر بربستی
در رکابش مه نو پیک جهان پیما بود

یاد باد آن که خرابات نشین بودم و مست
وآنچه در مسجدم امروز کم است آن جا بود

یاد باد آن که به اصلاح شما می‌شد راست
نظم هر گوهر ناسفته که حافظ را بود
 

Asemane Barani

عضو جدید
حرفها یک دل

بیا در کوچه باغ شهر احساس
شکست لاله را جدی بگیریم
اگر نیلوفری دیدیم زخمی
برای قلب پر دردش بمیریم
بیا در کوچه های تنگ غربت
برای هر غریبی سایه باشیم
بیا هر شب کنار نور یک شمع
به فکر پیچک همسایه باشیم
بیا ما نیز مثل روح باران
به روی یک رز تنها بباریم
بیا در باغ بی روح دلی سرد
کمی رویا ی نیلوفر بککاریم
بیا در یک شب آرام و مهتاب
کمی هم صحبت یک یاس باشیم
اگر صد بار قلبی را شکستیم
بیا یک بار با احساس باشیم
بیا به احترام قصه عشق
به قدر شبنمی مجنون بمانیم
بیا گه گاه از روی محبت
کمی از درد لیلی بخوانیم
بیا از جنگل سبز صداقت
زمانی یک گل لادن بچینیم
کنار پنجره تنها و بی تاب
طلوع آرزوها را ببینیم
بیا یک شب به این اندیشه باشیم
چرا این آبی زیبا کبود است
شبی که بینوا می سوخت از تب
کنار او افق شاید نبوده ست
بیا یک شب برای قلبهامان
ز نور عاطفه قابی بسازیم
برای آسمان این دل پک
بیا یک بار مهتابی بسازیم
بیا تا رنگ اقیانوس آبیست
برای موج ها دیوانه باشیم
کنار هر دلی یک شمع سرخست
بیا به حرمتش پروانه باشیم
بیا با دستی از جنس سپیده
زلال اشک از چشمی بشوییم
بیا راز غم پروانه ها را
به موج آبی دریا بگوییم
بیا لای افق های طلایی
بدنبال دل ماهی بگردیم
بیا از قلبمان روزی بپرسیم
که تا حالا در این دنیا چه کردیم
بیا یک شب به این اندیشه باشیم
به فکر درد دلهای شکسته
به فکر سیل بی پیایان اشکی
که روی چشم یک کودک نشسته
به فکر سیل بی پایان اشکی
که ر.ی چشم یک کودک نشسته
به فکر اینکه باید تا سحرگاه
برای پیوند یک شب دعا کند
ز ژرفای نگاه یک گل سرخ
زمانی مرغ آمین را صدا کرد
به او یک قلب صاف و بی ریا داد
که در آن موجی از آه و تمناست
پر از احساس سرخ لاله بودن
پر از اندوه دلهای شکیباست
بیا در خلوت افسانه هامان
برای یک کبوتر دانه باشیم
اگر روزی پرستو بی پناهست
برای بالهایش لانه باشیم
بیا با یک نگاه آسمانی
ز درد یک ستاره کم نماییم
بیا روزی فضای شهرمان را
پر از آرامش شبنم نماییم
بیا با بر گ های گل سرخ
به درد زنبقی مرهم گذاریم
اگر دل را طلب کردند از تو
مبادا که بگویی ما نداریم
بیا در لحظه های بی قراری
به یاد غصه مجنون بخوابیم
بیا دلهای عاشق را بگردیم
که شاید ردی از قلبش بیا بیم
بیا در ساحل نمنک بودن
برای لحظه ای یکرنگ باشیم
بیا تا مثل شب بوهای عاشق
شبی هم ما کمی دلتنگ باشیم
کنار دفتر نقاشی دل
گلی از انتظار سرخ رویید
و باران قطره های آبیش را
به روی حجم احساس پاشید
اگر چه قصه دل ها درازست
بیا به آرزو عادت نماییم
بیا با آسمان پیمان ببندیم
که تا او هست ما هم با وفاییم
بیا در لحظه سرخ نیایش
چو روح اشک پک و ساده باشیم
بیا هر وقت باران باز بارید
برای گل شدن آماده باشیم
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
حــامد عضویت در گروه دوست داران حافظ ادبیات 0
yanic بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟ ادبیات 3656

Similar threads

بالا