قطره‌های چکیده از قلم من (سروده‌هاي اعضاي تالار)

amin_rogh

كاربر فعال مهندسی کشاورزی
کاربر ممتاز
در این قفس که از جنس من نیست
ساده زیستن را نیک آموختم و ریا را،


من که از نشانه های حلول فردا
-تنها و تنها-
صدای گذشت زمان را میشناسم
و از نیک بختی،
رمز سکوت صداقت را.
...................
تــــــــیغ صبح
خوش گلوی کهنه بازار نام آشنارا می درد

دراین قفس که از جنس من نیست.
به تاریخ 14.12.1377
 

HESSAM58

کاربر فعال
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]:gol::heart:دیروز با تو بودنم تکرار میشه پیش روم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سکوتمو پر میکنه مرثیه های جغد شوم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دلم هواتو میکنه وقتی که بارون میزنه؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا شب بخواد سحر بشه دلم فقط جون میکنه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]عقربه ها خوب میدونن دلم میخواد که صبح بیاد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]لج میکنن یواش میرن فاصله ها میشن زیاد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی که خوابم میبره دوباره تو میای پیشم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اخ که نمیدونی چقدر از دیدنت خوشحال میشم...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یادم میره تو خوابمی باز به تو عادت میکنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]صبح که میشه این دلمو همش شماتت میکنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کاشکی یه شب یاد تورو تو دل من خواب ببره[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با تو دلم کلافه و بی تو یه عمر در به دره...:gol::heart:[/FONT]
 

atish_baran

عضو جدید
کاربر ممتاز
***صدای پیر ...***

***صدای پیر ...***

:gol: آه... ای سکوت تلخ ...
:gol:آه... ای صدای پیر ...
:gol:تا کی خزان برگ ؟!
:gol:نجوا کنان بخوان ...
:gol:از این دل اسیر ...
:gol:تا کی طلوع سرد ...
:gol:تا کی نسیم اشک ...
:gol:قفل سکوت به لب ...
:gol:تا او نخواهد عشق ...​
:gol:از من ندا نخواه ..
 

amin_rogh

كاربر فعال مهندسی کشاورزی
کاربر ممتاز
ای خفتگان برخیزید و طراوت صبح را به دیار عدم ارمغان برید و برد سیاهی را در پیچاپیچ خونرنگ گلبرگ گل آذر تابناک گردانید.فرهاد را بخوانید که بر سنگآبه بیستون نبرد خون میکرد وخط عشق میکشید.
پروانه را آوا دهید که بکش خود را به آتش شمع،و سیمای سوخته عشق را در بعد نظر آور که "گل از روزن سنگ سربرون آورد".
 

computrenginneer

عضو جدید
آسمانم نيلي است،


[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و دلم آبي رنگ،[/FONT]


[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و وجودم، شايد، غرق در رقص بهار؛[/FONT]
روي آن تپه ي دورم كه لباسش چمن و شاپرك است؛

زير آن بيد بلند، كه خزان را مي فهمد، امّا…

گيسوانش انگار، رنگ ماندن دارد؛

و شميمش به سحر، خواب بر چشم اقاقي ها مگذارد؛

و صداي نفس رويش او، تپش هستي باران خوردست؛

و وجودش شايد…

آسمانم ابريست،

و دلم باراني،

و نگاهم نمناك، غرق آرامش بيد،

و وجودم، شايد، مثل پرواز، رها:gol:
 

computrenginneer

عضو جدید
مي روم ... اما نميپرسم ز خويش ره كجا ... ؟ منزل كجا ...؟ مقصود چيست ؟
بوسه مي بخشم ولي خود غافلم كاين دل ديوانه را معبود كيست
او چو در من مرد نا گه هر چه بود در نگاهم حالتي ديگر گرفت
گوييا شب با دو دست سرد خويش روح بي تاب مرا در بر گرفت
آه ... آري ... اين منم ... اما چه سود
او كه در من بود ديگر نيست نيست
مي خروشم زير لب ديوانه وار
او كه در من بود آخر كيست كيست ؟
 

amin_rogh

كاربر فعال مهندسی کشاورزی
کاربر ممتاز
بیا تا نیلی آسمان را درنوردیم
و دست طبیعت را باز گذاریم
تا آنچه را که بر پیشانیمان حک کرده اند
بخواند.
در گوش هم نجوا کنیم،که برف سپید است،زندگانی زیباست،
و بدانیم
که ویراستار خداست
و صدف،گوهر ناب از قطره،بیرون کند.
سیماب را در طلیعه افتاب نظاره کن،
طلایه دار خورشید چه خوش میراند.
 
آخرین ویرایش:

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
...!

...!

من نمی دونم چرا دوستان نسبت به این تاپیک انقدر کم لطف شدن....ولی در هر حال به یاد روزهایی که این بخش واسه خودش کلی طرفدار داشت و به یاد دوستان قدیمی من هنوز هم اینجا می نویسم!!
غصه ها مولود چشم های تواند!
وقتی
از لابه لای این شب غبار گرفته نگاهم می کنی
چیزی در من آغاز می شود....
چیزی شبیه غصه های نبودن تو!
پشت این سکوت و سیاهی
کنار گهواره ی آرزوی محال آمدنت می نشینم
و برای غصه ات
لالایی می خوانم!
به سکوت این قاب عکس خیس دل خوش کرده ام
مهم نیست که نباشی!
همین گریه های بی امان
این یادگارت
برایم کافیست!
همیشه غصه ات را که بغل می کنم
آغوشم بوی تو می گیرد
ببین
چقدر شبیه توست
رنگ چشمانت...
دریاییست!
گاه آرام و گاه طوفان!
هزار سال هم که بگذرد همین غصه ی نوزاد
برای دلبستگی های این دل
کافیست!
دیگر مهم نیست اگر نباشی.......
 

paras2

عضو جدید
من نمی دونم چرا دوستان نسبت به این تاپیک انقدر کم لطف شدن....ولی در هر حال به یاد روزهایی که این بخش واسه خودش کلی طرفدار داشت و به یاد دوستان قدیمی من هنوز هم اینجا می نویسم!!
غصه ها مولود چشم های تواند!
وقتی
از لابه لای این شب غبار گرفته نگاهم می کنی
چیزی در من آغاز می شود....
چیزی شبیه غصه های نبودن تو!
پشت این سکوت و سیاهی
کنار گهواره ی آرزوی محال آمدنت می نشینم
و برای غصه ات
لالایی می خوانم!
به سکوت این قاب عکس خیس دل خوش کرده ام
مهم نیست که نباشی!
همین گریه های بی امان
این یادگارت
برایم کافیست!
همیشه غصه ات را که بغل می کنم
آغوشم بوی تو می گیرد
ببین
چقدر شبیه توست
رنگ چشمانت...
دریاییست!
گاه آرام و گاه طوفان!
هزار سال هم که بگذرد همین غصه ی نوزاد
برای دلبستگی های این دل
کافیست!
دیگر مهم نیست اگر نباشی.......
خيلي قشنگ بود... خب راستش آدم سخته از خودش بتونه چيزي بنويسه... براي همينم مشاعره شلوغتره...من توي دفتر تالار با شما و اينجا آشنا شدم...خوشبختم :gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:
 

k.m.r.c

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
الهی شکرگذار چه باشم ؟
شکرگذار زیباییهایت؟شکرگذاری مهربانیهایت؟شکرگذاری بخششهایت؟
گفتی مرا آفریدی به خون بسته! گفتی دمیدی روحت را در من!
گفتی مرا خلیفه ساختی در زمین!گفتی همه سجده کنند بر من!
گفتی ، گفتیو گفتی!!!
اما باز شکر گذار چه شوم؟!
ناگهان شبنمی از آسمان به شیشه ی اتاقم خورد، گفت: شکرگذار من شو به جانب الله!
گفتم: از چه حاصل؟
گفت: از برای آفرینش حرمت زیبایی...
گفتم :کمست از برای الله.
لحظه ای بعد آسمان غرید رعد گفت:شکر گذار من شو از جانب الله ؟
گفتم: از چه بابت ؟گفت: از برای آفرینش حرمت روشنایی...
گفتم کمست برای الله!
لحظه ای بعد کائنات گفت:شکر من گو به جانب الله!
گفتم از چه حاصل ؟گفت: از برای آفرینش حرمت جاودانگی...
گفتم کمست برای الله!
ناگهان قلم به زبان آمد گفت بگو شکر حق!
دلیل خواستم؟!
گفت: از برا ی خلقم تا خلق کنی هزاران شکر برای الله!
الهی شکر قلمت می کنم که آفریدی بر من تا باز آفرینم شکر بر ساحت بی کرانت!!!
 

a young Architect

عضو جدید
من و تو را من نمی دانم
دست تقدیر کدامین باد ،
یا کدامین دوستدار راست داستان های وهم الود،
آشنایی داد؟
 

cute

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خدا را شکر که مرا از یاد برده ای!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پیوسته شاد باش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آری منم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شریک غمهایت...:cry:[/FONT]​
 

Matrix

عضو جدید
در شبی این همه تاریک
با دلی این همه تنگ
به صد افسوس و دریغ
می نویسم این شعر

من به نادانی خود هوشیارم
و پریشانم
از فراموشی رنگ گل سرخ
و عبور از دل تنهایی خود

راه من ،
تهی ، از همه ی آدم ها
به فراسوی امید
در خزانی نومید
گشته آغاز ، ولی، بی پایان!

انتظار سحری نیست مرا
من به تنهایی خود خو کردم

و در آخر
من و تاریکی،
پیمان بستیم
هردو بر زیبایی،
چشم خود را بستیمhttp://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon_gol.gifhttp://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon_gol.gifhttp://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon_gol.gif


البته زیاد جالب نشد ! خیلی جاها نتونستم خیلی چیزا رو بهش وارد کنم ... و خوب هم نتونستم تمامش کنم. امیدوارم اگه دفعه بعدی باشه ، جالب تر در بیاد!
 
آخرین ویرایش:

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
خیلی خوشحالم که انگار دوستان عزیز دوباره به این تاپیک توجه نشون میدن!امیدوارم هر روز این تاپیک پر بارتر بشه....
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
در شبی این همه تاریک
با دلی این همه تنگ
به صد افسوس و دریغ
می نویسم این شعر

من به نادانی خود هوشیارم
و پریشانم
از فراموشی رنگ گل سرخ
و عبور از دل تنهایی خود

راه من ،
تهی ، از همه ی آدم ها
به فراسوی امید
در خزانی نومید
گشته آغاز ، ولی، بی پایان!

انتظار سحری نیست مرا
من به تنهایی خود خو کردم

و در آخر
من و تاریکی،
پیمان بستیم
هردو بر زیبایی،
چشم خود را بستیمhttp://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon_gol.gifhttp://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon_gol.gifhttp://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon_gol.gif


البته زیاد جالب نشد ! خیلی جاها نتونستم خیلی چیزا رو بهش وارد کنم ... و خوب هم نتونستم تمامش کنم. امیدوارم اگه دفعه بعدی باشه ، جالب تر در بیاد!
برای شروع باید بگم خیلی زیباست.... :redface:
موفق باشی!
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
درست است که امروز از هم دوریم
اما گاه باید میان این فاصله ها گم شد
تا فراموش نکنیم
نعمت با هم بودن را...:gol:
خیلی خوب بود....

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خدا را شکر که مرا از یاد برده ای!![/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پیوسته شاد باش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آری منم[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شریک غمهایت...:cry:[/FONT]​
ببخشید که انقدر رک می گم ولی پیوستگی بین کلمات و جملات این نوشته به چشم نمی خوره....در واقع بیشتر شبیه قسمتی از یک نوشتس...! :redface:
 
  • Like
واکنش ها: cute

يامين

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو را

از دور می بینم که می آیی

و من اینجا، به انتظار زدودن غبار راه بر تنت، تنها لحظه ها را بدرقه می کنم

به انتظار در آغوش کشیدن خوبی ها

به انتظار دیدن زیباترین ثانیه های آرامش

و مشتاق بوییدن رویت

مرا دریاب عزیزکم، من مدتهاست که به انتظارت نشسته ام

از این پس تا ابد تنها به تو خواهم اندیشید

و جز دوست داشتن تو نخواهم خواست...

شکننده تر از انتظار سراغ داری؟

نشکن روحم را

و به پایان برسان سخت لحظه های بی تاب دلم را

خوب من

دوستت دارم، دوستم داری


خدا را! چه نشسته اي؟


دیدار دوست داشتن را رقم بزن
 
آخرین ویرایش:

گلابتون

مدیر بازنشسته
ساده ترين نگاهت را ميخواهم ... لبريز از عشق و اميد ...
ساده ترين كلامت را ميخواهم ... موجي از خوبيهاي زلال...
ساده ترين عبورت را ميخواهم از رهگذر تنهايي قلبم...
ساده ترين پندارهاي عاشقانه ات را ميخواهم... در قاب انديشه هايم بگنجانم...
ساده ترين احساسات كودكانه ات را ميخواهم ..حتي به اندازه لبهايي جمع شده در هوس يك بغض كودكانه....
ساده ترين بارش چشمانت را ميخواهم ... در كنار پنجره ايي رو به ماه ....
ساده ترين نوازشهاي تورا ميخواهم ... گيسوانم هميشه درانتظارت دستان توست...
ساده ترين آغوشت را باز كن تنهاي تنهايم ... به اندازه كوچه باغهاي تنهايي دلم ...
حرم گرماي وجودت زمستان قلبم را به بهار ميكشاند... ترنم پرستوها و چلچله ها پرواز را يادآورم ميشوند ....

و من اينجا تنهاي تنها با اندوهي بس ساده تر از آنچه تصور كني ...
ساده ترين پروازت را بخاطر خواهم سپرد اي دست نيافتني ترينم...
در ساده ترين سه شنبه سردترين ماه سال 1372............


گلاب:gol:
 
آخرین ویرایش:

b A N E l

عضو جدید
ساده ترين نگاهت را ميخواهم ... لبريز از عشق و اميد ...
ساده ترين كلامت را ميخواهم ... موجي از خوبيهاي زلال...
ساده ترين عبورت را ميخواهم از رهگذر تنهايي قلبم...
ساده ترين پندارهاي عاشقانه ات را ميخواهم... در قاب انديشه هايم بگنجانم...
ساده ترين احساسات كودكانه ات را ميخواهم ..حتي به اندازه لبهايي جمع شده در هوس يك بغض كودكانه....
ساده ترين بارش چشمانت را ميخواهم ... در كنار پنجره ايي رو به ماه ....
ساده ترين نوازشهاي تورا ميخواهم ... گيسوانم هميشه درانتظارت دستان توست...
ساده ترين آغوشت را باز كن تنهاي تنهايم ... به اندازه كوچه باغهاي تنهايي دلم ... حرم گرماي وجودت زمستان قلبم را به بهار ميكشاند... ترنم پرستوها و چلچله ها پرواز را يادآورم ميشوند ....
و من اينجا تنهاي تنها با اندوهي بس ساده تر از آنچه تصور كني ...
ساده ترين پروازت را بخاطر خواهم سپرد اي دست نيافتني ترينم...
در ساده ترين سه شنبه سردترين ماه سال 1372............


گلاب:gol:

آبجی گلاب خیلی قشنگ بود :gol:..بهت تبریک میگم ;):gol:

مثل اینکه بچها همه شاعرن :redface:..منم هوس کردم شر بگم :confused:..همینجوری که نوشتم درسته، "شر" :D
 

b A N E l

عضو جدید
وای چه بی پایان شد......طرح این خواب پریشان

کاش میدانستم چیست...راز این کار نیمه تمام.

کاش میدانستم، صورتک با من چه گفت

کاش نیمه دیگر نیاید!

کاش آخرین آرزوی من همین بود

کاش آرزوی آخر من هم همین بود. :razz:
 
آخرین ویرایش:

b A N E l

عضو جدید
در غروبِ دلتنگیه پاییز
شب با یک ستاره، شروع نمی‌شود.

شب بیدارست تا صبح،
اما چرا، ستاره همراهش نبود...؟!!

 
آخرین ویرایش:

b A N E l

عضو جدید
زندگی در گذر است، چون رودی.

چشمه نوپای کودکی را می‌کاود،
سرازیری تند جوانی را می‌تازد،
دشت هموار میانسالی را می‌روبد،
در مرداب رخوتناک پیری می‌لغزد،

و آخِر هم
با شهامت در دل زمین مدفون می‌شود،

تا بارانی دیگر..تا تولدی دیگر...


ب.ن.ل
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
آبجی گلاب خیلی قشنگ بود :gol:..بهت تبریک میگم ;):gol:

مثل اینکه بچها همه شاعرن :redface:..منم هوس کردم شر بگم :confused:..همینجوری که نوشتم درسته، "شر" :D

ممنون بنل جان اشعارشما هم زيبا بود...
البته اينهايي كه من مينويسم اصلا شعر نيست من قبلا هم گفته بودم فقط واسه دل خودم ميگم.... اينم به ياد برادرم افتادم ... واسه اون گفتم :crying:
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
ساده!

ساده!

از من
تا آسمانی که هر شب در پنجره ی چشمانت حک می شود
فرسنگ ها فاصله است
همیشه خواسته ام با اینهمه کلمه تنهاییم را برایت توصیف کنم
ولی
تنهاییهای من خیلی ساده تر از آن است
که تصویر شود
برای کشیدن این غروب ماندگار
تا ابد وقت هست
تا هستم
نخ ترانه هایم را به باد بادک خاطراتت گره می زنم
شاید این باد همیشه مخالف
صدای آوازهای تنهاییم را به گوش تو برساند!
 

JU JU

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ابهامی بس سرد
گیج در رویاهایم
و سخت در آرزوها
و دستانم بر آستان خدایی که مهربان است
و حتی اجازه ندادی با تندی صدایش کنم
و خدایا
دستانمان را بگیر تا دیر نشده !
 

ie student

عضو جدید
کاربر ممتاز
از من
تا آسمانی که هر شب در پنجره ی چشمانت حک می شود
فرسنگ ها فاصله است
همیشه خواسته ام با اینهمه کلمه تنهاییم را برایت توصیف کنم
ولی
تنهاییهای من خیلی ساده تر از آن است
که تصویر شود
برای کشیدن این غروب ماندگار
تا ابد وقت هست
تا هستم
نخ ترانه هایم را به باد بادک خاطراتت گره می زنم
شاید این باد همیشه مخالف
صدای آوازهای تنهاییم را به گوش تو برساند!


مرسی آسمان جان...دست نوشته هات واقعا محشرند...من که واقعا لذت میبرم وقتی نوشته

هاتو می خونم....ممنونم :gol:
 
بالا