قطره‌های چکیده از قلم من (سروده‌هاي اعضاي تالار)

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه چیزی بگین.....

یه چیزی بگین.....

بچه ها چرا همه ساکت شدین آخه؟
این تاپیک داره تبدیل می شه به دفتر نوشته های من.....بابا یه همتی آخه....:cry:
 

JU JU

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
و شب‌ها، از رویدادهای قلبم خاطره می‌نویسم، وصدایی که همراه با طنین خاص و آرام به قلبم نفوذ می‌کند و من میرقصو ... دیوانه وار

و اشک‌هایم
طنین رقص من است، دست‌هایم را می‌فشارد، غصه در دستان خود، ای روزگار غریب، بیاموز معرفت را از غم، که با این همه تنهایی مرا در تنهایی محو کرد ....
اما صدا
دختر با پیراهن سفید ...
نوری در دست اوست، او کیست ؟! شاید پری آرزوها
شاید
شاید این همان پری است که من از من ساختم
کاش این من به خود من می‌رسید
 

JU JU

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آسمان جون آخه فصل امتحاناته
بعدش یه مشکل دیگه هم هست
من نوشته هام رو از وبلاگم میارم اینجا
یا اینجا مینویسم و اونجا هم مینویسم یا از اونجا میارم اینجا
نمیدونم کار درستیه یا نه

چمدونم والا
بعد از امتحانا بیشتر این تاپیک میام

راستی اینو بگم
خیلی قشنگ مینویسی
فکر کنم از شعرهای خاصی خوشت میاد
درست حدسیدم ؟
بهر حال خیلی خیلی قشنگن
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
فکر کنم از شعرهای خاصی خوشت میاد
درست حدسیدم ؟
بهر حال خیلی خیلی قشنگن
:surprised:چطور مگه؟
من هر مدل شعر به دستم برسه می خونم......فقط با دونفر مشکل دارم.....احمد شاملو و فروغ فرخزاد....از اونا شعری نمی خونم......
فریدون مشیری -سهراب سپهری -اخوان ثالث-هوشنگ ابتهاج و....
اگه تکرار در شعرای من می بینید بگید ...ما اینجا نقد هم داریم........:redface:
 

k.m.r.c

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوستان من دوبیتی می گم....زیادند:redface:
فقط این جدیدترینشونه که اصلا" روش کار نکردم....
شعره خامه
امیدوارم خوشتون بیاد.

در بازاری که همگان طعنه زنند به عشق.....طریقت یوسف و مشرب بت پرستی کشک است
صوفی ، شک مکن بر حرمت حریم عشق .....این کشک از دوغ جهالت سرچشمه گرفته است

نقد یادتون نره!

 

asal_66

عضو جدید
کاش مي شد سرزمين عشق را در ميان گام ها تقسيم کرد ، کاش مي شد با نگاه شاپرک عشق را بر آسمان تفهيم کرد ، کاش مي شد با دو چشم عاطفه قلب سرد آسمان را ناز کرد ، کاش مي شد با پري از برگ ياس تا طلوع سرخ گل پرواز کرد
:gol:
 

asal_66

عضو جدید
سهم من بوسه گل نيست سهم من دخمه خاره سهم من كجا نسيمه سهم من موج و غباره كسي در منه كه غمگينه هميشه دلي كه تنها باشه جز اين نميشه كسي نيست سر روي شونم بذاره شاخه اي گل براي قلبم بياره كسي نيست كه بشكنه تنهاييمو پا ميون آشيونم بذاره.:redface:



سعي کن عظمت در نگاه تو باشد نه در آنچه که بدان مي نگري
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
بهانه...

بهانه...

برایت
یک کاسه لبخند آورده ام
تا تنهاییت را افطار کنی......و سکوتت را!
ببین
این روزها
آنقدر با لهجه ی پرنده های مهاجر حرف زده ام
که دیگر
صدایم در فاصله ها گم شده است.....!
همیشه
برای گفتن بهانه لازم است...
برای نوشتن!
چیزی مثل : یک خوشه غروب رسیده
یک پیاله خاطره ی ارغوانی...
یک آه.......!
و برای زندگی هم....
لبخند را یک نفس سر بکش...!
تا بهانه های عاشقانه
یک تبسم یک نگاه فاصله است....
سکوتت را بشکن......!
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
با اینکه این تاپیک واقعا از رونق افتاده ولی دلم نیومد درش تخته شه......
بچه ها چرا هیچکس هیچی نمی نویسه؟
به قول یکی از دوستان اینجا شده شبیه دفتر چه شعرای من....
ای بابا همت کنین...
 
آخرین ویرایش:

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
این روز ها عجیب به رود خانه شباهت دارم...
از تو آغاز می شوم
از تو
که مثل کوه تکیه گاه تنهاییم بوده ای!
باران که می گیرد
لهجه ام زلالتر می شود
بچه ماهی ها جشن می گیرند...
و با همین آوازهای سبز-آبیم
می رقصند!
کجای این فصل خاکستری سرنوشتمان را به مهتاب گره زدیم؟
دیگر
پیراهنم را به نسیم نگاهت می سپارم
دستت را که به من بدهی
پیچک های احساسمان جوانه می زند...
و آنقدر سریع دور دستانمان می پیچد که دیگر
از هم جدا نخواهیم شد!
برای سکوت دیگر دیر شده
آوازهایت را بردار
شبی –از همین شبها که ماه به چارقد آسمان سنجاق شده-
در کوچه ها خواهیم دوید
و آواز گامهایمان را باد مثل عاشقانه ترین ترانه های مشرق زمین
جاودانه خواهد کرد...
ببین هنوز به سوی تو جاری می شوم
هر شب
بعد اینکه دلتنگی به نیمه شب تحویل می شود!
این روز ها عجیب رودخانه ام
رودخانه ای که به دریای چشمان تو می ریزد!
 

hami_life

عضو جدید
کاربر ممتاز
فقط به خاطر اسمان خانم
بعد از این دست من و دامان ماه دگری
من و سودای سر زلف سیاه دگری
چون تو پیمان وفا بشکنم و بنشینم
به امید نگهی بر سر راه دگری
چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر
خرمن خویش بسوزم به نگاه دگری
گر گناه است نظر بر رخ خوبان کردن
بعد این پشت من و بار گناه دگری
انقدر اه کشیدم به فراقت شب و روز
که نمانده است دگر طاقت اه دگری
 

JU JU

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدا جونم, ازت متنفرم (تو فکر کن من کفر میگم)
خدا جون
بهش نیگاه کن
یادته چقدر قشنگ بود
یادته وقتی ساختیش بقیه اعتراض کردن
حسودیشون شد
الان چی؟
من اینجام، این پایین
اون اونجا، شکسته
بهش بگو سعی نکنه بدش به من
آخه اینطوری متلاشی می‌شه
تیکه‌هاش چشم همه رو کور می‌کنه
خدا جون
تو می‌تونی درستش کنی؟
بی‌خیال
نمی‌خوام
تو فقط منو نیگاه کن
ببین چطوری داشتیم تو دستات بازی می‌کردیم
ببین چقدر قشنگ جواب محبت‌هام رو گرفتم
خودش گفت
خودش گفت نمی‌دونم چطوری جواب محبت‌هات رو بدم
ولی باز جوابشون رو داد
ولی نه اون چیزی که من می‌خواستم
باز، دوستش دارم
ولی خدا جون
من چی؟
دارم تو این منجلاب غرق می‌شم
نه، نمی‌خوام دستام رو بگیری
دستات رو هم نمی‌گیرم
خودم می‌خوام بیام بیرون
الان نمی‌آم بالا پیشت
کارها دارم
یه کاری واسم می‌کنی؟
شرمنده
تو خدایی دیگه
مگه نه
می‌خوام با من باشی
تو که می‌مونی
بی‌خیالش
قابل اعتماد نیستی!
ولی باز می‌خوام من و تو با هم باشیم
ازت می‌خوام منو پرستش کنی
خودت که می‌فهمی چی می‌گم
تو خدا، منم خدا
من برتر
من انتقام می‌گیرم
تو بگوی:
ببخشای مرا که رنجاندم تورا
برو بابا
تو هم دلت خوشه
خدا جون، کفر نمی‌گم
اینا نمی‌فهمن من چی‌می‌گم
می‌فهمین؟
بی‌خیال خدا
تو منو داری
منو ستایش کن
من انتقامم رو می‌گیرم
می‌شه اسمم رو عوض کنی
آخه من نه منم
من الان خدام
بزار نفرین‌گر
آره خدا
نفرین من بر این زمین!
حیف نباشه من از زمین‌ام!
خودم میام بالا پیشت
فقط منو داشته باش
من انتقام می‌گیرم
بشمار ببین چندتان
دستت درد نکنه خدا جون
خودت رو فراموش کردیا
مگه نگفتم منو پرستش کن
اصلن دیگه باهات حرف نمی‌رنم
نمی‌خوام صدام رو بشنوی
مگه خواست؟
خدا جون خودت خوب می‌دونی دارم چی می‌گم
می‌دونی دارم ستایشت می‌کنم
می‌دونی دارم چی می‌کشم
بزار
قلبم
اونجا
بی‌صدا بمونه
نزار همه چی رو بگه
بزار بمیره تا همه فکر کنن
من فکر می‌کنم همون چیزی رو که شنیدم
خدا جون
می‌خوام ستایشت کنم
"تو من رو برای خدا شدن آفریدی
برای نفرین کردن
پس من رو ستاش کن"
*
*
من می‌کشم
خدا در دستان منست
نمی‌بینین؟
نیگاش کن
من
من‌ها
نفرین‌گرند
نفرین‌گر!
**
تو فکر کن من کفر می گم
دیدی خدا جون باز اشتباه کرد
عصبانی شد
دیدی باز به حرفام نیگاه کرد
دیدی به چشهام نیگاه نکرد
دیدی نگاش رو از قلبم دور کرد
خدا جون
من گفتم مواظبشم؟
نمی‌زارم .....
خدا جون
اگه می‌خواد به حرفام نیگا کنه
می‌گم:
خدا جونم
ازت متنفرم
بزار بمیرم
*
تو به قلبم بنگر
دعا کن من بمیرم
وگرنه می‌کشم
*
خدا جونم
اون منو بخشید
چرا اینطوری کرد؟
*
بزار فکر کنه من همون چیزی رو که شنیدم فکر می‌کنم
خدا جونم
فقط تو معنی فکر رو می‌فهمی
*
خدا ازت متنفرم
ازت بدم میاد
دیگه باهات حرف نمی زنم
*
من کفر می گم؟
 

JU JU

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدا جون، دوستت دارم ( تا همه بفهمن تو پست قبلی کفر نگفتم)
خدا جون، دوست دارم
همونطور که دوسش دارم
میدونی عاشقم من
یه عاشق مهربان
احتیاجی نیست که ازت معذرت خواهی کنم
چون خوب میدونم
خوب می‌دونی که من
تورو فقط ستایش کردم
با زبان تند خویش
ولی باز شرمنده
به ستایشت میپردازم
و دعایم را که میدانی چیست
نمی دانی؟
خوب میدانم که میدانی
خودش نیز میداند
حال وقت حرف زدن نیست
وقت عمل است
باید به ستایشت بپردازم
نباید گریه کرد
اینبار نباید اشتباه کنم
خدایا کمکم کن
به درگاهت پنا میبرم
میدانم که دست نوازشگرت بر روی سرم است
همچنان نوازشم کن
به تو پناه میبرم
اینبار نباید اشتباه کنم
 

JU JU

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بچه ها اگه میشه لطف کنین قبل از اینکه کسی شعری بزاره این دو نوشته بالایی رو نقد کنین
خوشحال میشم
 

بخت یار

عضو جدید
سعی کن عناصر خیال را در شعر بیشتر به کار بندی
نکته ی دیگر اینکه ذهن ایرانیان موزون است و اشعار موزون امکان بقا در نسل ها را بیش تر دارند
از قالب های موج نو و سپید دوری کنید که افت ادبیات ایران زمین هستن و بچه ی نامشروع ادبیات فرانسه
کلمات عامیانه و شکسته در ادبیات فاقد جایگاه هستند
میان کلام و نوشتار تفاوت قایل شوید و مرز های این 2 را حفظ کنید
اشعار بزرگان را بیش بخوانید تا صحنه سازی های زیبا تری داشته باشید
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
بچه ها اگه میشه لطف کنین قبل از اینکه کسی شعری بزاره این دو نوشته بالایی رو نقد کنین
خوشحال میشم
"حال وقت حرف زدن نیست وقت عمل است باید به ستایشت بپردازم..."
زيبا بود جوجوي زيبا! به زبان کودکي سخن گفتن با درياي هستي هنره
 

atish_baran

عضو جدید
کاربر ممتاز


:gol:رفتی از این دالون عشق بی رنگ

:gol:یادم نبود دلت شده مثل سنگ

:gol:تو گم شدی توی حجوم بارون

:gol:رفتی شدی ستاره تو اسمون

:gol:قایم شدی پشت ابر، سر نزدی به شبهام

:gol:کاش فکر میکردی که من روی زمین چه تنهام

:gol:یه جاده بی انتها رو به روم، اما نداره حس پام
:gol:من رو زمینم اما ،هنوز به فکر ابرام
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه ها اگه میشه لطف کنین قبل از اینکه کسی شعری بزاره این دو نوشته بالایی رو نقد کنین
خوشحال میشم
دوست عزیز
من هنوز فرصت نکردم به طور دقیق نوشته ی شما رو بخونم ولی همین یه باری که خوندم با حامی موافقم....این نوشته یک نثر ساده هستش که شما به صورت شعر نو نوشتید!خیلی از قوائد شعری باید درش رعایت بشه....
باز می گم دقیق می خونم و بهتون می گم....
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
سعی کن عناصر خیال را در شعر بیشتر به کار بندی
نکته ی دیگر اینکه ذهن ایرانیان موزون است و اشعار موزون امکان بقا در نسل ها را بیش تر دارند
از قالب های موج نو و سپید دوری کنید که افت ادبیات ایران زمین هستن و بچه ی نامشروع ادبیات فرانسه
کلمات عامیانه و شکسته در ادبیات فاقد جایگاه هستند
میان کلام و نوشتار تفاوت قایل شوید و مرز های این 2 را حفظ کنید
اشعار بزرگان را بیش بخوانید تا صحنه سازی های زیبا تری داشته باشید
دوست عزیز
ورودتون رو خوش آمد می گم...
ما بر سر این مسئله ای که شما فرمودین خیلی بحث کردیم(اگر صفحات قبل را مشاهده کرده باشید)اولا باید بگم اینکه شعر نو یا سپید باعث افت ادبیات ما می شه یکی بی انصافیه...
و در ثانی فقط به صرف خواندن اشعار بزرگان فرد نمی تونه غزل یا قصیده بگه ....
ببینید
هر کدام از این قالبها و قواعد شعری رو باید در طول سالیان به صورت تجربی یا ب صورت تئوری یاد گرفت ...گرچه باز هم صرف دانستن قواید باعث نمی شه فرد بتونه تمام احساسش رو انتقال بده...به همی دلیل گاهی شعر نو یا سپید بهترین گزینه هست...
باز هم از لطفتون ممنونم...
 
آخرین ویرایش:

k.m.r.c

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوست عزیز
ورودتون رو خوش آمد می گم...
ما بر سر این مسئله ای که شما فرمودین خیلی بحث کردیم(اگر صفحات قبل را مشاهده کرده باشید)اولا باید بگم اینکه شعر نو یا سپید باعث افت ادبیات ما می شه یکی بی انصافیه...
و در ثانی فقط به صرف خواندن اشعار بزرگان فرد نمی تونه غزل یا قصیده بگه ....
ببینید
هر کدام از این قالبها و قواعد شعری رو باید در طول سالیان به صورت تجربی یا ب صورت تئوری یاد گرفت ...گرچه باز هم صرف دانستن قواید باعث نمی شه فرد بتونه تمام احساسش رو انتقال بده...به همی دلیل گاهی شعر نو یا سپید بهترین گزینه هست...
باز هم از لطفتون ممنونم...
آسمان ...
امیر هست....
 

JU JU

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام دوستان...
من نوشته های خودمو (یعنی اونایی که خودم نوشتم) رو هر از چندگاهی اینجا میذارم دوستان هم اگه کسی خواست، شعر قشنگ، شعر یا نوشته ای از خودش رو بذاره...
سبز باشید مثل انار...
یاحق...

آخه طبق این موضوع، من نگفتم شعر هستش، حتی تو وبلاگم هم نوشتم یه نثر ساده، من دلم میخواد نقد شه، در مورد اینکه چرا بعضیا فکر میکنن این یه نوع کفر گویی هستش

از لطف همگیتون که وقتتون رو گزاشتین رو نوشته من ممنونم :gol::heart:
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
تنها نگاه بود و تبسم!

تنها نگاه بود و تبسم!

تنها نگاه بود و تبسم میان ما
تنها نگاه بود و تبسم!(1)
******
دیگر تو رفته ای
از لابه لای این غم دیرینه ی بزرگ
از پشت پرده ی اشکم که بعد تو تزیین پنجره ی چشم من شدست
دیدم که می روی !
دیگر تو نیستی
ولی یاد و اسم تو
-چون قطره های خون-
تضمین زندگانی این خسته تن شدست!
******
تنها نگاه بود و تبسم میان ما
بعد از تو
گرچه نگاهم به راه توست
اما
برای همیشه تبسمم در آن غروب درد
در گریه های غریبانه ام شکست!
بعد از تو
جای تبسم عزیز دل
یک قطره اشک گوشه ی لب های من نشست!
******
ما پاک زیستیم!(2)
هر چند روزگار هم آرزو نبود
ما
خواستیم عشق جاودان شود
تقصیر او نبود!
******
تونیستی ولی
من
ایستاده ام همینجا به انتظار
مومن به اینکه می گذرد روزگار غم
تو می رسی ز راه...
من مومنم به آمدنت
حتی
هزار سال دگر هم!
(1)و(2)برگرفته از شعر ای بازگشته زنده یاد فریدون مشیری
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه ها اگه میشه لطف کنین قبل از اینکه کسی شعری بزاره این دو نوشته بالایی رو نقد کنین
خوشحال میشم
دوست عزیز
درباره ی نقد نوشته ی شما
من نوشته شما رو خوندمو باید بگم فقط خواستین حرفاتون رو بنویسید....یه قسمتی از نوشته به زبان محاوره نوشته شده و یه قسمت دیگه از کلماتی مثل بنگر و..که کاملا ادبی هستند....این نوشته رو با عرض معذرت نمی شه شعر دونست حتی شعر سپید هم از یک سری قوانین مثل تشبیهات واستعاره و....پیروی می کنه...پیشنهاد می کنم بیشتر مطالعه کنید!
از طرفی
برای رسیدن به مرتبه ای که بشه گفت انا الحق باید از نظر عرفانی و معرفتی قوی باشی تنها گفتن اینکه ما همه از خدا آغاز شدیم کافی نیست ....من شناخت درستی از شما ندارم ولی به اندازه ی همین چند وقت که برخوردهاتون رو دیدم باید بگم بهتره راجع به درجات عرفان و رسیدن به مقام اناالحق(که احتمال می دم از داستان منصور حلاج برداشت کردید)بیشتر مطالعه کنید....
موفق باشید!
 

JU JU

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوست عزیز
درباره ی نقد نوشته ی شما
من نوشته شما رو خوندمو باید بگم فقط خواستین حرفاتون رو بنویسید....یه قسمتی از نوشته به زبان محاوره نوشته شده و یه قسمت دیگه از کلماتی مثل بنگر و..که کاملا ادبی هستند....این نوشته رو با عرض معذرت نمی شه شعر دونست حتی شعر سپید هم از یک سری قوانین مثل تشبیهات واستعاره و....پیروی می کنه...پیشنهاد می کنم بیشتر مطالعه کنید!
از طرفی
برای رسیدن به مرتبه ای که بشه گفت انا الحق باید از نظر عرفانی و معرفتی قوی باشی تنها گفتن اینکه ما همه از خدا آغاز شدیم کافی نیست ....من شناخت درستی از شما ندارم ولی به اندازه ی همین چند وقت که برخوردهاتون رو دیدم باید بگم بهتره راجع به درجات عرفان و رسیدن به مقام اناالحق(که احتمال می دم از داستان منصور حلاج برداشت کردید)بیشتر مطالعه کنید....
موفق باشید!
]

امیدوارم حرفم رو از این جهت که من انتقاد پذیر نیستم برداشت نکنین
از اینکه انتقاد شم خوشم میاد
اما وساه چندمین بار میگم، من شعر ننوشتم، چرا شما به سبک شعری مینویسینش ؟
من از نوشته هام، و مخصوصن این نوشته که تو یه موقع خاصی نوشته شده، از هیچ مطلبی استفاده نکردم و حتی تو ذهنمم نبوده
شما راست گفتین
شناختی از من ندارین
و هیچ وقت از رو نوشته ها کسی رو نسنجین
با تشکر
خوشحال شدم، خیلی زیاد
در مورد مطالعه حق با شماست
مرسی :gol::heart:
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
]

امیدوارم حرفم رو از این جهت که من انتقاد پذیر نیستم برداشت نکنین
از اینکه انتقاد شم خوشم میاد
اما وساه چندمین بار میگم، من شعر ننوشتم، چرا شما به سبک شعری مینویسینش ؟
من از نوشته هام، و مخصوصن این نوشته که تو یه موقع خاصی نوشته شده، از هیچ مطلبی استفاده نکردم و حتی تو ذهنمم نبوده
شما راست گفتین
شناختی از من ندارین
و هیچ وقت از رو نوشته ها کسی رو نسنجین
با تشکر
خوشحال شدم، خیلی زیاد
در مورد مطالعه حق با شماست
مرسی :gol::heart:
خب انتقاد باید همه جانبه باشه :redface:
به هر حال آرزوی موفقیت دارم برای شما....
 
بالا