رد پای احساس ...

Tybe Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی این شعر را نمی‌خوانی
یعنی دست‌هایت جای دیگری بند است
اصلاً اگر بخوانی هم
مگر کلمات فرو می‌روند در سیمان؟
مگر می‌شود خندید به احتمالِ چند آجر؟

مرا ببخش که شاعرم
وقتی که می‌دانم «دیوار» استعاره نیست
خودِ دیوار است
- على اسدالهى
 

self.f_t_m990

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]به تماشا سوگند[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]و به آغاز کلام[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]و به پرواز کبوتر از ذهن[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]واژه ای در قفس است.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]حرف هایم ، مثل یک تکه چمن روشن بود.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]من به آنان گفتم :[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آفتابی لب درگاه شماست[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]که اگر در بگشایید به رفتار شما می تابد.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]و به آنان گفتم :[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]سنگ آرایش کوهستان نیست[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]همچنانی که فلز ، زیوری نیست به اندام کنلگ .[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]در کف دست زمین گوهر ناپیدایی است[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]که رسولان همه از تابش آن خیره شدند.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]پی گوهر باشید.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]لحظه ها را به چراگاه رسالت ببرید.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]و من آنان را ، به صدای قدم پیک بشارت دادم[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]و به نزدیکی روز ، و به افزایش رنگ .[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]به طنین گل سرخ ، پشت پرچین سخن های درشت.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]و به آنان گفتم :[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]هر که در حافظۀ چوب ببیند باغی [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]صورتش در وزش بیشه شور ابدی خواهد ماند.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]هر که با مرغ هوا دوست شود [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]خوابش آرام ترین خواب جهان خواهد بود.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آنکه نور از سر انگشت زمان برچیند[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]می گشاید گرۀ پنجره ها را با آه.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]زیر بیدی بودیم.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]برگی از شاخه بالای سرم چیدم، گفتم :[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]چشم را باز کنید ، آیتی بهتر از این می خواهید ؟[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]می شنیدم که به هم می گفتند :[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]سحر میداند ، سحر ![/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]سر هر کوه رسولی دیدند[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ابر انکار به دوش آوردند.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]باد را نازل کردیم[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]تا کلاه از سرشان بردارد.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]خانه هاشان پر داوودی بود،[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]چشمشان را بستیم.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]دستشان را نرساندیم به سر شاخه هوش.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]جیبشان را پر عادت کردیم.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]خوابشان را به صدای سفر آینه ها آشفتیم.[/FONT]
 

ronak/64

عضو جدید
همیشه سخت ترین نمایش خدا به بهترین بازیگر تعلق دارد،شاکی سختی های دنیا نباش،شاید تو بهترین بازیگر خدایی................
امید هنوز هست........
 

HaQiQaT

عضو جدید
کاربر ممتاز
لحظه هایی هستند
که هستیم
چه تنها ، چه در جمع
اما خودمان نیستیم
انگار روحمان می رود
همانجا که می خواهد
بی صدا
بی هیاهو
همان لحظه هایی که
راننده ی آژانس میگوید رسیدین
فروشنده می گوید باقی پول را نمی خواهی؟
راننده تاکسی میگوید صدای بوق را نمی شنوی
و مادر صدا میکند حواست کجاست ؟
ساعتهایی که
شنیدیم و نفهمیدیم
خواندیم و نفهمیدیم
دیدیم و نفهمیدیم
و تلویزیون خودش خاموش شد
آهنگ بازهم تکرار شد
هوا روشن شد
تاریک شد
چایی سرد شد
غذا یخ کرد
در یخچال باز ماند
و در خانه را قفل نکردیم
و نفهمیدیم کی رسیدیم خانه
و کی گریه هایمان بند آمد
و
کی عوض شدیم
کی دیگر نترسیدیم
از ته دل نخندیدیم
و دل نبستیم
و چطور یکباره انقدر بزرگ شدیم
و موهای سرمان سفید
و از آرزوهایمان کی گذشتیم...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از من نرنــــــــــج…


نه مغــــــرورم نه بی احســـــاس…


فقط خســــته ام…


خسته از اعتــــــمادی بیــــجا!


برای همین قفلی محکم بر دل زده ام!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یـڪ حــفره ی بزرگ توی قلبم ڪَنـבه ای

ڪه تمـــام בلتنگی های בنیا را

و بغضِ هــزار سال ابر را

با هر تپش

به سلول هایم پمپاژ می ڪـنـב ..
 

روشنک.الف

عضو جدید
[FONT=times new roman, times, serif]

[FONT=times new roman, times, serif]حــال و روز زنــدگــی مـن را
وقـتــی نبـاشـی یــک کـلمه تــوصیــف می کنــد
الـفـــاتحه....
[/FONT]
[/FONT]
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
چِـــه زيبــــاسـت

زَمــــانـي کـِــه در تَنهــــاييــم

بــِـه تــــو فِکــر مـي کُنــم

و چـِــه تَلـــخ

زَمـــانــي کـِـه مــي دانـَــم

در تَنهـــايــي اتـــ

بـــِـه ديگـــري فِکــــر مــي کُنـــي ..
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نه چتر با خودت داشتی، نه روزنامه، نه چمدان
" عاشقت شدم "
چگونه باید میفهمیدم مسافری؟؟
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تمام هستی من
مگر یادت میگذارد که آرام باشم؟
مگر خاطره هایت میگذارند که بی تو زندگی کنم؟
محال است بی تو بودن ، خیال است با تو پر کشیدن...
مگر یادت میگذارد که فراموشت کنم
کاش اینجا همان آغاز بود ، کاش هیچ آغازی پایان نداشت
گرمای تنت بر روی تنم نشسته،
جای بوسه هایت بر روی گونه ام مانده
از وقتی رفتی صدها بار توبه کردم ،
اما باز هم هوس آغوش گرمت را کردم
من عاشق، محکوم به تنهایی ام !
مگر عشقت میگذارد که بی خیالت شوم؟
مگر تو میگذاری....
شب شد و اشکهایم بیشتر ، دلم هوای تو را کرده ،
باز هم میگویم با همین چشمهای تر:
برگرد که دلم گرفته ،
کجایی که یک عالمه دلتنگی در قلبم نهفته !
مگر میشود بی نفس زندگی کرد،
ای که تو هستی نفس در سینه ام!
مگر میشود بی عشق زندگی کرد،
ای که تو هستی تمام زندگی ام!
مگر میشود بی یار زندگی کرد؟
ای که تو هستی تمام هستی ام!
مگر میشود بی تو زندگی کرد ؟
نه من حتی نمیتوانم فعل نتوانستن را
در هوای بی تو بودن صرف کنم!
مجرمی نیستم که اسیر تنهایی شوم ،
فراری میشوم ، باز هم در به در این دنیا و یک دیوانه ی زنجیری میشوم ،
تا در این حال و هوای جنونم تو را پیدا کنم....
مگر بی تو بودن میگذارد که خوشحال باشم؟
آب خوشی نیست که بی تو از گلویم پایین رود،
هر چه شود محال است عشق تو از قلبم بیرون رود!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
مگر در میان کدام مسیر و جاده
باید بنشینم
تا بدانی
تو را چشم در راهم
تا بدانی
که تمام زندگی من شده ای
 

HaQiQaT

عضو جدید
کاربر ممتاز
یهو یه صدایی میاد...
_ داداش یه عکس از ما میگیری؟
_ منم میگم چرا که نه؟
دوربینو حاضر میکنم که چشمام میخوره به تو...
کاره دنیارو ببین،من باید از تو و کسی که تورو ازم دزدیده عکس بگیرم...
سعی میکنم به روی خودم نیارم
اما،جالب اینجاست،تو حتی منو نمیشناسی...
من همونم...
فقط موهام بلند تر شده..مثل روز های تلخم ،
چهره ای که شکسته شد
جوونیش بر باد رفت ...
پیرش کردی ...
مثل قدیما لبخند رو لبام نیست...
صورت همیشه صافم حالا پر از ریش شده ...
شایدم کلا یادت رفته من کیم...
چه توقعی دارم...
ولی تو هنوز مثل گذشته زیبایی ...
یادش بخیر چقد میگفتی دوست دارم...
اجازه نمیدم کسی رو جز من به اغوش بکشی...
امروز خودم عکسش و گرفتم
_ داداش اون دکمه رو باید بزنی !!
_ بله بله..چشم الان میزنم...
چه لبخند زیبایی زدی...
مثل همون روزایی ک خودمو ب آب و آتیش میزدم ک بخندی !!
_ داداش ممنون خیلی حال دادی
_ خواهش میکنم قابلی نداشت
راستی عشقم قابل نداشت ؟؟
یا ثبت خاطره شما هااا؟؟
یا تنها بودن هام
اره قابلی نداشت
 

saba27

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
زندگــــــے بہ من آموخت
آدمہا نہ دروغ میگویند
نہ زیر حرفشان مے زنند
اگر چیزے میگویند
صرفا" احساسشان در همان لحظہ است!
نباید رویش حساب باز کرد . . .
 

محدثه یوسفی

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
عاشق احساس این دخترم توو همین فیلمی ک بازی کرده:)
اسمه فیلمش یادم نیس فک کنم خداحافظ رفیق بود:que:

اما یادمه دختره اونقد حساس و لطیف بود ک خودش با دستای خودش برا شهیدآ گل جمع میکرد و اتفاقاً همون کسی ک ازش گل میگرف شهید میشد:)

ی شب سرد اونقد منتظر اومدن پدر شهیدش شد ک توو سوز سرما خشک شد
ردپای احساس رو دنبال قدمهای اینجور احساسها باس پیدا کرد:cry:
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زنـدگـی بـ ـی تـُـو تـلـ ـخ نـیـسـت

فـقـط خـیـلـی وَقـت اسـت از دهــان اُفـتـادهـ !
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دلم که میگرد مینویسم
اما گاهی نه نوشتن
نه اشک ریختن هیچ کدامشان
دوای دردم نیست
تنها دوای دردم ان لحظات
مثل امروز
مرگ هست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گرم ترین روزهای عمر

همان روزهای زرد پاییزی بود

که دستهایم درخود

دستهایت را می فشرد ..
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا