راهنمایی و مطالعه گروهی کارشناسی ناپیوسته معماری

وضعیت
موضوع بسته شده است.

The_Last_Samurai

عضو جدید

mahmood321

عضو جدید
بدون شرح

بدون شرح

در قرون وسطا کشیشان بهشت را به مردم می‌فروختند و مردم نادان هم با پرداخت هر مقدار پولی قسمتی از بهشت را از آن خود می‌کردند.
فرد دانایی که از این نادانی مردم رنج می‌برد دست به هر عملی زد نتوانست مردم را از انجام این کار احمقانه باز دارد تا اینکه فکری به سرش زد...
به کلیسا رفت و به کشیش مسئول فروش بهشت گفت:قیمت جهنم چقدره؟کشیش تعجب کرد و گفت: جهنم؟!مرد دانا گفت: بله جهنم. کشیش بدون هیچ فکری گفت: ۳ سکه مرد سراسیمه مبلغ را پرداخت کرد و گفت: لطفا سند جهنم را هم بدهید.کشیش روی کاغذ پاره ای نوشت: سند جهنم مرد با خوشحالی آن را گرفت از کلیسا خارج شد.
به میدان شهر رفت و فریاد زد: من تمام جهنم رو خریدم این هم سند آن است. دیگر لازم نیست
بهشت را بخرید چون من هیچ کس را داخل جهنم راه نمی‌دهم...!
 

mahmood321

عضو جدید
بدون شرح

بدون شرح

يه روز یه دختر کوچولو کنار یک کلیسای کوچک محلی ایستاده بود؛ دخترک قبلا یک بار آن کلیسا را ترک کرده بود چون به شدت شلوغ بود.
همونطور که از جلوی کشیش رد شد، با گریه و هق هق گفت: "من نمیتونم به کانون شادی بیام!"

کشیش با نگاه کردن به لباس های پاره پوره، کهنه و کثیف او تقریباً توانست علت را حدس بزند و دست دخترک را گرفت و به داخل برد و جایی برای نشستن او در کلاس کانون شادی پیدا کرد.
دخترک از اینکه برای او جا پیدا شده بود بی اندازه خوشحال بود و شب موقع خواب به بچه هایی که جایی برای پرستیدن خداوند عیسی نداشتند فکر می کرد.

چند سال بعد، آن دختر کوچولو در همان آپارتمان فقیرانه اجاره ای که داشتند، فوت کرد.
والدین او با همان کشیش خوش قلب و مهربانی که با دخترشان دوست شده بود، تماس گرفتند تا کارهای نهایی و کفن و دفن دخترک را انجام دهد.
در حینی که داشتند بدن کوچکش را جا به جا می کردند، یک کیف پول قرمز چروکیده و رنگ و رو رفته پیدا کردند که به نظر می رسید دخترک آن را از آشغال های دور ریخته شده پیدا کرده باشد ....

داخل کیف 57 سنت پول و یک کاغذ وجود داشت که روی آن با یک خط بد و بچگانه نوشته شده بود: "این پول برای کمک به کلیسای کوچکمان است برای اینکه کمی بزرگ تر شود تا بچه های بیش تری بتوانند به کانون شادی بیایند."

این پول تمام مبلغی بود که آن دختر توانسته بود در طول دو سال به عنوان هدیه ای پر از محبت برای کلیسا جمع کند.

وقتی که کشیش با چشم های پر از اشک نوشته را خواند، فهمید که باید چه کند؛ پس نامه و کیف پول را برداشت و به سرعت سمت کلیسا رفت و پشت منبر ایستاد و قصه فداکاری و از خود گذشتگی آن دختر را تعریف کرد.

او احساسهای مردم کلیسا را برانگیخت تا مشغول شوند و پول کافی فراهم کنند تا بتوانند کلیسا را بزرگ تر بسازند.

اما داستان اینجا تمام نشد ...

یک روزنامه که از این داستان خبردار شد، آن را چاپ کرد.
بعد از آن یک دلال معاملات ملکی مطلب روزنامه را خواند و قطعه زمینی را به کلیسا پیشنهاد کرد که هزاران هزار دلار ارزش داشت. وقتی به آن مرد گفته شد که آن ها توانایی خرید زمینی به آن مبلغ را ندارند، او حاضر شد زمینش را به قیمت 57 سنت به کلیسا بفروشد.
اعضای کلیسا مبالغ بسیاری هدیه کردند و تعداد زیادی چک هم از دور و نزدیک به دست آن ها می رسید.
در عرض پنج سال هدیه آن دختر کوچولو تبدیل به 250000 دلار پول شد که برای آن زمان پول خیلی زیادی بود (در حدود سال 1900).
محبت فداکارانه او سودها و امتیازات بسیاری را به بار آورد.

وقتی در شهر فیلادلفیا هستید، به کلیسای Temple Baptist Church که 3300 نفر ظرفیت دارد سری بزنید و همچنین از دانشگاه Temple University که تا به حال هزاران فارغ التحصیل داشته نیز دیدن کنید.
همچنین بیمارستان سامری نیکو (Good Samaritan Hospital) و مرکز "کانون شادی" که صدها کودک زیبا در آن هستند را ببینید.
مرکز "کانون شادی" به این هدف ساخته شد که هیچ کودکی در آن حوالی روزهای یکشنبه را خارج از آن محیط باقی نماند.

در یکی از اتاق های همین مرکز می توانید عکسی از صورت زیبا و شیرین آن دخترک ببینید که با 57 سنت پولش، که با نهایت فداکاری جمع شده بود، چنین تاریخ حیرت انگیزی را رقم زد.
در کنار آن، تصویری از آن کشیش مهربان، دکتر راسل اچ.
کان ول که نویسنده کتاب "گورستان الماسها" است به چشم می خورد.
این یک داستان حقیقی بود که نشان میدهد خداوند قادر است که چه کارهایی با 57 سنت انجام دهد.
 

moya_memar

عضو جدید
سلام به همه.
مخصوصا الناز عزیزم و همه بچه های گل
چه خوب که همه هستن.
چند شب اینجا پرنده پر نمی زد!
 
من پیش صدیق رفتم آش دهن سوزی نیس...
جزوه هاشو دارم بیا بهت بدم :w16:
سلام سوفیا. اتفاقا سپیده میگفت کلاساش خوبه ولی اونم شنیده بود. سپیده میگه صدیق از امید آذری بهتره ولی من فکر میکنم صدیق اسمش در رفته وگرنه اونقدرها هم خوب نیست. حالا که تو رفتی یه کم توضیح بده
اصلا بحث امشب کلاس اسکیس. بروبچ بیاین
 

Soofia

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام سوفیا. اتفاقا سپیده میگفت کلاساش خوبه ولی اونم شنیده بود. سپیده میگه صدیق از امید آذری بهتره ولی من فکر میکنم صدیق اسمش در رفته وگرنه اونقدرها هم خوب نیست. حالا که تو رفتی یه کم توضیح بده
اصلا بحث امشب کلاس اسکیس. بروبچ بیاین
صدیق کلاساش خوبه ولی به شرطی که تمرین کنی
به نظر من آدم خودش با تمرین میتونه دستشو قوی کنه
من یه سری اسکیس از احسان طایفه و چند نفر دیگه دارم
وقت کردم آپ میکنم از روش تمرین کنید :w16::w16::w16:
 
صدیق کلاساش خوبه ولی به شرطی که تمرین کنی
به نظر من آدم خودش با تمرین میتونه دستشو قوی کنه
من یه سری اسکیس از احسان طایفه و چند نفر دیگه دارم
وقت کردم آپ میکنم از روش تمرین کنید :w16::w16::w16:

معلومه که باید تمرین کرد. نه اسکیس همه کارها همینجورین. آدم هر چیز رو آموزش میبینه باید تمرین کنه تا حرفه ایی بشه ولی خوب خط فکری هم خیلی مهمه. تو که کلاس رفتی و تجربه کلاس رفتن داری بگو.
جریان جزوه های صدیق چیه؟ تو کلاسش چیا میگه؟ چه جوریاست؟
 

The_Last_Samurai

عضو جدید
معلومه که باید تمرین کرد. نه اسکیس همه کارها همینجورین. آدم هر چیز رو آموزش میبینه باید تمرین کنه تا حرفه ایی بشه ولی خوب خط فکری هم خیلی مهمه. تو که کلاس رفتی و تجربه کلاس رفتن داری بگو.
جریان جزوه های صدیق چیه؟ تو کلاسش چیا میگه؟ چه جوریاست؟
زود جواب:razz:
 

rose_1988sh

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه ها کممممممممممممممممممممممکککککککککککککککککک
من فردا صبح انتخاب واحدمه
این مدیر گروه ... مون معلوم نیست رو چه حسابی درسا رو گذشته که هنوز انتخاب واحد هم ورودیای ما شروع نشده نصف درسا پر شد :wallbash::wallbash::wallbash:
من الان دارم کارشناسی ناپیوسته میخونم
کسی میدونه درس "روش تحقیق" و "تاریخ شهر های ایران" اختیاریه یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اصلا تو جدول دروسی که باید بگذرونیم نیستن این 2 تا :w39:
هیچکسم نمیدونه چین اینا :cry:
تروخدا کمک کنین :cry::cry:
:surprised::surprised::surprised::surprised:
واااااااای چقدر شماها مهربونین :eek::eek:
شرمندم کردین بچه ها :surprised:
حداقل یه نفرتون میگفتین نمیدونین :w39::w39:
 

The_Last_Samurai

عضو جدید
بزارین یه خاطره از امید آذر براتون بگم
نگفتیااااا...

حالا من می گم.
تقریبا بهار 88 بود امید آذری اومده بود اهواز... یکی از موسسات اینجا یه سمیناری براش گذاشته بود با محوریت اسکیس..
خلاصه بعد از اینکه یه سری از کاراشو نشون داد و در موردشون حرف زد...رسید به سوال و جواب..
هی هی...
دانشجوهایی که اونجا بودن از دانشگاه ازاد اهواز شوشتر و دزفول..و همچنین از دولتیه شهید چمران بودن...اکثرا از ازاد اهواز بودن که گلاب به روتون منم دانشجوی همین جا بودم..

حالا سوالا چی بودن...امان از این دخترااا..

ازدواج کردید:razz:
چقدر استیلتون باحاله چه ورزشایی انجام میدید:confused::cry:
چرا همش از خودتون تعریف می کنید:surprised:در جوابش در یک نامه یکی از همکلاسان محترم دختر ما جواب داد تو این 3 سال دانشگاه به اندازه ی این 2-3 ساعت چیز یاد نگرفته بودم!!!:crying:
دوباره سوال اومد ازدواج کردی:wallbash:
لباساتون و مدل موهاتون خیلی قشنگه:w02:

خلاصه کم مونده بود شماره و ....بگذریم:w07:

.......ببینید استاد دانشگاه تهران و چطور اسکلش کرده بودن...

خدایا این گونه ی بسیار نادر شوهر رو زیاد کن بلند بگوووووو آمین..:w06:
 
آخرین ویرایش:

meddler

عضو جدید
کاربر ممتاز
نگفتیااااا...

حالا من می گم.
تقریبا بهار 88 بود امید آذری اومده بود اهواز... یکی از موسسات اینجا یه سمیناری براش گذاشته بود با محوریت اسکیس..
خلاصه بعد از اینکه یه سری از کاراشو نشون داد و در موردشون حرف زد...رسید به سوال و جواب..
هی هی...
دانشجوهایی که اونجا بودن از دانشگاه ازاد اهواز شوشتر و دزفول..و همچنین از دولتیه شهید چمران بودن...اکثرا از ازاد اهواز بودن که گلاب به روتون منم دانشجوی همین جا بودم..

حالا سوالا چی بودن...امان از این دخترااا..

ازدواج کردید:razz:
چقدر استیلتون باحاله چه ورزشایی انجام میدید:confused::cry:
چرا همش از خودتون تعریف می کنید:surprised:در جوابش در یک نامه یکی از همکلاسان محترم دختر ما جواب داد تو این 3 سال دانشگاه به اندازه ی این 2-3 ساعت چیز یاد نگرفته بودم!!!:crying:
دوباره سوال اومد ازدواج کردی:wallbash:
لباساتون خیلی قشنگه:w02:

خلاصه کم مونده بود شماره و ....بگذریم:w07:

.......ببینید استاد دانشگاه تهران و چطور اسکلش کرده بودن...

خدایا این گونه ی بسیار نادر شوهر رو زیاد کن بلند بگوووووو آمین..:w06:




اومد دانشگاه ما مثلا قرار بود کارگاه بزاره
حالشو نداشت
رفت رو سن
اولین جمله : "من همتون و دوس دارم"
دومین جمله : "من مطعلق به همتونم "
پسرا ترکیدن
دخترا غش کردن
من خر می خواستم خیر سرم از حضورشون کماله استفاده رو ببرم
رفتم نشستم پشت سرش
جلسه که تموم شد رفتم جلو
گفتم : "استاد میشه شماره تلفن تون و داشته باشم "
گفت : "شماره دفتر هست تماس بگیرید "
به خودم گفتم : " راست میگه مگه هم قده منه ؟ که بهم شماره بده "

چند ثانیه بعد یکی از دخترا (ای قیافش بد نیست) اومد جلو
یکم باهاش حرف زد
تشکر کرد از استاد خواست بره که...
امید آذر گفت : "اینم شمارمه اگه خواستی تماس بگیر !؟ "
:w02:
:w06:
 

meddler

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمی دونم..ولی من شنیدم که استاد دانشگاه تهرانه...
مگه نیست؟؟؟



بش نمی خورد..:w15:


تا جایی که میدونم نیست
فقط یه دفتر داره حالت آموزشگاه کهتوش راندو و .... یاد میده
تنها چیزی که داره
دستش واقعا قوییه
تازه الان سرچ کردم
نام كتاب: رازهاي معماري (پروژه هاي معماري) آرتور اميد آذري. نويسنده: آرتور اميد آذري:thumbsdown:
 

rose_1988sh

عضو جدید
کاربر ممتاز
روز خانوم اینجا اکثرا در انتظار نتایجن..عذر خواهیمان را بپذیر:gol::w16:
ممنون :w27:

ولی آخه اسم تاپیک کارشناسی ناپیوستس:w05:
نه کاردانی :cry:
فکر کردم شاید 2 تا کارشناسیم توش پیدا بشن که نبوووووووود :wallbash::wallbash:
راستی من شیما هستم http://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/wink.gif
برم بخوابم که صبح برا اتخاب واحد بیدار شم :cry:
شب بخیر http://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon_gol.gif
 

meddler

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنون :w27:

ولی آخه اسم تاپیک کارشناسی ناپیوستس:w05:
نه کاردانی :cry:
فکر کردم شاید 2 تا کارشناسیم توش پیدا بشن که نبوووووووود :wallbash::wallbash:
راستی من شیما هستم http://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/wink.gif
برم بخوابم که صبح برا اتخاب واحد بیدار شم :cry:
شب بخیر http://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon_gol.gif


شب بخیر شیما
بای بای شیما
خدا نییدار شیما:w11:
 

The_Last_Samurai

عضو جدید
ممنون :w27:

ولی آخه اسم تاپیک کارشناسی ناپیوستس:w05:
نه کاردانی :cry:
فکر کردم شاید 2 تا کارشناسیم توش پیدا بشن که نبوووووووود :wallbash::wallbash:
راستی من شیما هستم http://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/wink.gif
برم بخوابم که صبح برا اتخاب واحد بیدار شم :cry:
شب بخیر http://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon_gol.gif
هستن..سعید..فرزاد..سحر..ولی الان خوابن کوشولوواا:D
خوشبختم;)
شب خوش.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا