دکترعلی شریعتی

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
خنده بر لب می زنم تا کس نداند راز من
ورنه این دنیا که ما دیدیم خندیدن نداشت
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه دشوار شده است دم زدن !
در این جا که هر درختی مرا قامت تفنگی است
و صدای هرگامی غمم !
 

ehsantomcat

عضو جدید
(مارتين لوتر‌كينگ)

(مارتين لوتر‌كينگ)

نبودن هرگز به تلخی از دست دادن یک بودن نیست.بودنت را از دست مده


ساعت ها را بگذارید بخوابند، بیهوده زیستن را نیازی به شمردن نیست..........!


باطل میتواند فتح کند، تسخیر کند، بکشد. اما نمیتواند پیروز شود.....................!


چه هراس انگیز است چراغی برافروختن در آنجا که جز زشتی هیچ نیست.....!

« دکتر علی شریعتی»
 
آخرین ویرایش:

ehsantomcat

عضو جدید
نه در حالت بمان نه در جايت
همواره روحي مهاجر باش
به سوي مبداء
به سوي آنجا كه مي‌تواني انسان باشي
به سوي آنجايي كه مي‌تواني جهاد كني
به سوي آنجايي كه مي‌تواني از آنچه
هستي و هستند
فاصله بگيري
-------------------------------------
زیبایی اندام یک مرد در داشتن کمری است که سرش می رود ولی خم نمی شود (شریعتی)
 

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر دیگر نگذاشتند زندگی را ببینم ،
گفته ام که نثرهایم را به چاپخانه بدهند تا چاپ کنند
اما شعرهایم را
که از دستبرد هر چشمی پنهان کرده ام،
بردارند و بی آن که بخوانند ،
همه را ببرند و در شکافته ی کوه ساکت تنهایی ام
صومعه ای هست کوچک و زیبا
و روحانی و مجهول ،
به آن جا بسپارند .
چه در همین صومعه است که من
از وحشت تنهایی در انبوه دیگران می گریختم
و به درون آن پناه می بردم.
همین جا بود که شب ها و روزهای سیاه و خفه و دردناک را به نیایش می گذراندم
در برابر سر در آن که به رنگ دعاست ،
گرم ترین و پرخلوص ترین سروهاهای عاشقانه ام را
خاموش زمزمه می کردم.
و نغمه ی مناجات من ،
از چشم های پر اسرار مناره ای باریک و بلند آن
در آستانه ی هر سحرگاه و در دل هر شامگاه
و در بهت غمگین و اندوهبار هر غروب
در آن کوهستان خلوت و ساکت و مغرور تنهایی من می پیچید.
و همواره انعکاس طنین آن در این دره ،
گرداگرد دیوارهای بلند و سنگی و عظیم کوهستان ، می گردد و می پیچد و می خواند.
حتی اگر برای همیشه خاموش شوم،
حتی دیگر نگذارند فردا برگردم ،
و باز آوای محزون تنهایی سنگین و رنج آلود روح تنهایم را
در زیر رواق بلند و زیبای صومعه ام زمزمه کنم ،
آری
حتی اگر فردا دیگر نگذاشتند که برگردم ،
حتی اگر دیگر نتوانستم آواز بخوانم ،
طنین آوای من که از درون صومعه بر می خاست ،
همواره در این کوهستان خواهد پیچید !
 

rm_arch

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بودن یا نبودن از منظر دکتر
دسته اول ؛ آناني که وقتي هستند هستند، وقتي که نيستند هم نيستند

عمده آدم‌ها حضورشان مبتني به فيزيک است. تنها با لمس ابعاد جسماني آن‌هاست که قابل فهم مي‌شوند. بنابراين اينان تنها هويت جسمي دارند.
??
دسته دوم ؛ آناني که وقتي هستند نيستند، وقتي که نيستند هم نيستند
مردگاني متحرک در جهان. خود فروختگاني که هويت شان را به ازاي چيزي فاني واگذاشته‌اند. بي‌شخصيت‌اند و بي‌اعتبار. هرگز به چشم نمي‌آيند. مرده و زنده‌شان يکي است.
??
دسته سوم ؛ آناني که وقتي هستند هستند، وقتي که نيستند هم هستند
آدم‌هاي معتبر و با شخصيت. کساني که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثيرشان را مي‌گذارند. کساني که همواره به خاطر ما مي‌مانند. دوستشان داريم و برايشان ارزش و احترام قائليم.
??
دسته چهارم ؛ آناني که وقتي هستند نيستند، وقتي که نيستند هستند
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
اتوبیوگرافی !
در باغ « بی برگی » زادم
و در ثروت « فقر » غنی گشتم.
و از چشمه « ایمان » سیراب شدم.
و در هوای « دوست داشتن » ، دم زدم.
و در آرزوی « آزادی » سر بر داشتم.
و در بالای « غرور » ، قامت کشیدم.
و از « دانش » ، طعامم دادند.
و از « شعر » ، شرابم نوشاندند.
و از « مهر » نوازشم کردند.
و « حقیقت » دینم شد و راه رفتنم.
و « خیر » حیاتم شد و کار ماندنم.
و « زیبایی » عشقم شد و بهانه زیستنم.
«دکتر علی شریعتی»
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوشبختي ما در سه جمله است

تجربه از ديروز، استفاده از امروز، اميد به فردا
ولي ما با سه جمله ديگر زندگي مان را تباه مي کنيم

حسرت ديروز، اتلاف امروز، ترس از فردا

دكتر علي شريعتي
 
آخرین ویرایش:

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم . این زندگی من است ....
 

m.ashuri

عضو جدید
مراکسی نساخت

مراکسی نساخت

نمی دانم پس از مرکم چه خواهد شد،نمی خوهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد ،گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ وبازیگوش و اویکریز وپی در پی دم گرم خوشش را بر گلو یم سخت بفشارد وخواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد بدینسان بشکند در من سکوت مرگبارم را
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
فاطمه فاطمه است

فاطمه فاطمه است

نمیدانم از او چه بگویم؟ چگونه بگویم؟
خواستم از «بوسوئه» تقلید کنم ، خطیب نامور فرانسه که روزی درمجلسی با حضور لوئی ، از «مریم» سخن میگفت.
گفت: هزار و هفتصد سال است که همه سخنوران عالم دربارهمریمداد سخن داده اند.
هزار و هفتصد سال است که همه فیلسوفان و متفکران ملت ها در شرق وغرب ، ارزشهایمریمرا بیان کرده اند.
هزار و هفتصد سال است که شاعران جهان در ستایشمریمهمه ذوق و قدرت خلاقه شان را بکار گرفته اند.
هزار و هفتصد سال است که همه هنرمندان ،چهره نگاران ،پیکره سازانبشر ، در نشان دادن سیما و حالاتمریمهنرمندی های اعجازگر کردهاند.
اما مجموعه گفته ها و اندیشه ها و کوششها و هنرمندیهای همه در طولاین قرنهای بسیار ، به اندازه این یک کلمه نتوانسته اند عظمت هایمریمرا بازگویند که:

«مریم مادر عیسی است»

و من خواستم با چنین شیوه ای از فاطمهبگویم.
باز درماندم:
خواستم بگویم که:

فاطمهدخترخدیجهبزرگ است.

دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که:

فاطمهدخترمحمد(ص) است.

دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که:

فاطمههمسرعلیاست.

دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که:

فاطمهمادرحسیناست.

دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که:

فاطمهمادرزینباست.

باز دیدم که فاطمه نیست.
نه ، اینها همه هست و این همه فاطمهنیست.

«فاطمه،فاطمه است»

دکتر علی شریعتی
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا سحر اي شمع بر بالين من
امشب از بهر خدا بيدار باش
سايه غم ناگهان بر دل نشست
رحم کن امشب مرا غمخوار باش
کام اميدم بخون آغشته شد
تيرهاي غم چنان بر دل نشست
کاندرين درياي مست زندگي
کشتي اميد من بر گل نشست
آه ، اي ياران به فريادم رسيد
ورنه مرگ امشب به فريادم رسد
ترسم آن شيرين تر از جانم ز راه
چون به دام مرگ افتادم ، رسد
گريه و فرياد بس کن شمع من
بر دل ريشم نمک، ديگر مپاش
قصه بيتابي دل پيش من
بيش از اين ديگر مگو خاموش باش
جز تو ام اي مونس شب هاي تار
در جهان ، ديگر مرا ياري نماند
زآن همه ياران بجز ديدار مرگ
با کسي اميد ديداري نماند
همدم من، مونس من، شمع من
جز توام در اين جهان غمخوار کو؟
وندرين صحراي وحشت زاي مرگ
واي بر من ، واي بر من،يار کو؟
اندرين زندان ، امشب شمع من
دست خواهم شستن ازاين زندگي
تا که فردا همچو شيران بشکنند
ملتم زنجير هاي بندگي !
 

ehsantomcat

عضو جدید
انسان نمی تواند
به آسمان نیندیشد ،چگونه می تواند؟
مگر انسان هایی که عمررا بی چرا ،
به چریدن مشغولند
و
سر به زمین فرو برده اند و پوزه در خاکدارند
و
غرق در آب و علف اند

اینها که ((گوشفندان)) دوپایند
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز

هی با خود فکر می کنم ، چگونه است که ما ، در این سر دنیا ، عرق می ریزیم و وضع مان این است و آنها ، در آن سر دنیا ، عرق می خورند و وضع شان آن است!
نمی دانم ، مشکل در نوع عرق است یا در نوع ریختن و خوردن ...
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو هرچه مي خواهي باش ، اما ... آدم باش !!!

چقدر نشنيدن ها و نشناختن ها و نفهميدن ها است كه به اين مردم،

آسايش و خوشبختي بخشيده است !!!

مگر نمي داني بزرگ ترين دشمن آدمي فهم اوست؟

پس تا مي تواني خر باش تا خوش باشي.

امروز گرسنگي فكر ، از گرسنگي نان فاجعه انگيزتر است .

براي خوشبخت بودن ، به هيچ چيز نياز نيست جز به نفهميدن
 

tebyan

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
«و ديدم که تمدن يعني دشنام يعني کينه،نفرت يعني آثار ستم هزاران سال برگرده و کشته اجداد من»ديوار چين،ديدم خويشاوندان من نيز در ديوار چين مدفون شده اند انجا که بردگان بايد کار ميکردند و هر برده اي که نمي توانست بار سنگين اين سنگها را بکشد بلافاصله فرمان مي آمد،براي جنازه او که در جلد اين ديوار بگذارند و رويش را ماله کنند و اين چنين ديوار عظيم چين ساخته شد و همه تمدن ها و همه ديوارها و بناهاي عظيم بشري... - دکتر شریعتی/آری برادر چنین بود.
 

amin 1991

عضو جدید
خدایا
به هرکه دوست میداری بیاموز که
عشق از زندگی کردن بهتر است
وبه هرکه دوست تر میداری بچشان که
دوست داشتن از عشق برتر
دکتر شریعتی​
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند
پرهایش سفید می ماند
ولی قلبش سیاه میشود
دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست
اسراف محبت است
 

paprika

عضو جدید
خداوندا...چه دشوار است انسان بودن و ماندن!
چه زجري ميكشد آنكس كه انسان است و از احساس سرشار است! "دكتر شريعتي"
 

paprika

عضو جدید
چه رنجي است لذتها را تنها بردن و چه زشت است زيبايي ها را تنها ديدن و چه بدبختي آزار دهنده ايي است تنها خوشبخت بودن!
تنها 2 جاست كه هر كس خودش است,بستر مرگ و سلول زندان! "دكتر شريعتي"
 
بالا