دست‌نوشته‌ها

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
آدما نياز دارن كه محبت كنن،نياز دارن كه مورد محبت قرار ديگران قرار بگيرن.....همه،هر كسي به يه نوعي...
خيلي سعي كردم اين احساس رو تو خودم بكشم..خيلي سعي كردم...فاصله ها رو بيشتر كردم...كمرنگ مي شد ولي از بين نمي رفت....از بين نرفت...تمام تلاشمو كردم....لعنتي...تا حالا انقدر خودمو ضعيف نديده بودم....
 

n_h_1365

عضو جدید
امشب دلم خیلی گرفته .
تنهایی خداحافظی کرد ...
هیچوقت خداحافظی رو دوست نداشتم .
همیشه وقت خداحافظی دلم می خواد گریه کنم ...گریه...گریه..گریه
اما اونی که خداحافظی می کنه همیشه میره ...
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امشب دلم خیلی گرفته .
تنهایی خداحافظی کرد ...
هیچوقت خداحافظی رو دوست نداشتم .
همیشه وقت خداحافظی دلم می خواد گریه کنم ...گریه...گریه..گریه
اما اونی که خداحافظی می کنه همیشه میره ...

اما بعضی وقت ها واسه بیشتر ماندن باید رفت:(
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
عاشق باش و بمیر
چرا همه میگن عاشق شدن یعنی وصال
اون چیزی که تو عاشقی هست تو وصال به دست نمیاد
همیشه جدا بمون تا بفهمی
اونی که عاشقه
شادیه عشقش واسش مهمه
ولی وقتی ادعای عاشقی میکنی میخوای اونو به دست بیاری
اگه عاشق واقعی باشی همیشه به این فکر میکنی که اگه اونو به دست بیاری شاید وجود تو واسش یه زندون سرد و تاریک باشه
پس ادعای عاشقی نکنیم
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
دوست عزیز من
مهربان!!!
مهربانیت را فراموش نمیکنم
من از خداحافظی متنفرم
حتی با بهترین دوستانم خداحافظی نمیکنم
همیشه میگم به امید دیدار
ولی گاه به یه حدی میرسی که باید بری و رفتنت بودن است
خاطرات باشگاه در دلم میماند و با او زندگی میکنم
و مطمئنم چراغه سبزی بود برای ادامه جستجوهایم
برای لحظه به دست آوردنم
برای اینکه بتوانم پیدایش کنم
شادی و غم را با دست نوشته هایم گفتم
گاه باعث رنجیدن شد و گاه باعث تمسخر دیگران
ولی باز نوشتم در حالی که نوشتن را دوست نداشتم چون اثری از من به جا می ماند
و باعث ناراحتی دیگران میشد
و این را دوست ندارم ..
دوست دارم چون همیشه تنها باشم
تنهاترین تنها
میگیم تنهاییم ولی دروغ میگوییم
ادعای تنهایی میکنیم
ولی کسی هست که بفهمد ما تنها نیستیم
چون کسی را داریم که هیچ وقت تنهایمان نمیگذارد
هیچ وقته هیچ وقت
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بگذار تا بگریم همچو ابر در بهاران

کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای بی مرام روزگار....
ببین چه عین برق و باد می گذره ها...:crying2:
لامصب...:w06:
انگار همین دیروز بود که دنبال مقاله سرچ زدم و اومدم باشگاه.... وای .... یه معلمی داشتیم راهنمایی می گفت :" زمان می دود " الان می فهمم چی می گفت!
عجیب اینه هرچی بزرگتر می شی زودتر می گذره!:w05:
وای وای...
چه روزایی چه ساعتایی....
حالا خدا رو شکر هنوز آلزایمر نگرفتم خاطرات رو فراموش نکردم! وگرنه...:w04:
واقعا دم هوشنگ ابتهاج گرم و سرش سلامت که معجزه می کنه با کلماتش.....
باید برم اون آهنگو دوباره گوش بدم:

این عمر سبک سایه ی ما بسته به آهیست!
دودی ز سر شمع پرید و نفسی رفت!



پیوست: الان که خوندم پستو دوباره دیدم عین بابابزرگا نوشتمش....:surprised:


 
آخرین ویرایش:

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
چشمهایم را بسته ام
گوش هایم را گرفته ام
اصلا نمیخواهم ببینم و بشنوم
کاش از اول شماها را نداشتم
کاش نبودید
چون معنی عاشق شدن را نمیفهمیدم
زدست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیش زایمان
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
آه........
ولی نه خوشحالم که شماهارا دارم
چون با وجود شما زیبایی های خدا را و صدای عبادات بندگانش را میشنوم
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
سعی میان گذشته و آینده

سعی میان گذشته و آینده

توی باغ من سر شیلنگ رو توی بشکه سم نگه داشته بودم و بابا داشت درختها رو سم پاشی می کرد!!عاشق باغبونیه!شلوار کوتاه بپوشه و کلاه بذاره و باغبانی کنه:lol:

روی شلنگ یه حشره ی خیلی خیلی ریز خوش رنگ سبز بود.خیلی ناز بود!قلنبه!!نمی دونم چی بود ولی توجه من رو به خودش جلب کرد!پیش خودم می گفتم یعنی میدونه زیر پاش یه شلنگه که توش سمه؟!می دونه زیر شلنگ یه بشکه ست پره سم مهلک که به ثانیه نمی کشه که بکشدش؟با نگرانی نگاش کردم که چی کار می کنه؟خیلی وقتها با نگاه کردن به موجودات خیلی از سوال هام در مورد جهان بینی حل میشه.حشره به سمتی رفت که سر شلنگ توی سم می رفت.من با نگرانی نگاش کردم و توی دلم بهش التماس می کردم که اون ور نره!!بعد ناگهان ایستاد!!احتمالا بوی سم رو حس کرد!تغییر مسیر داد و برگشت به سمت درست!!امن به اندازه یه کلازیوم تشویقش می کردم تو دلم!اما!!!دوباره تردید کرد!برگشت!دوباره !دوباره!من میمردم و زنده میشدم!!چرا پس نمی رفت؟؟خب اینور که معلومه سمه!چرا از اون ور نمی ره؟؟
که ناگهان تو فاصله چشم به هم زدن من دیگه نبود!رفته بود؟!من بهت زده چشمام رو هم می زدم و تلاش داشتم بفهمم کجا رفت که بالاخره آگاهی سراغم اومد!!بابا کارش تموم شده بود و شلنگ رو انداخته بود تو بشکه!:cry:
چقدر نگاش کرده بودم؟نیم ساعت؟یک ساعت؟دوساعت ؟نمی دونم!!تا وقتی که بابام با صبر و حوصله همه ی درختای عزیزش رو سمپاشی کرده بود! ومن اونقدر غرق حشره م بودم که حتی نزدیک شدنش رو ندیده بودم!
حالا من توی شوک، عزادار حشره م بودم.
اما ...ناگهان.... چشمام باز شد!!!!!! زندگی ما هم همین می تونه باشه!!میتونیم بعد از فهمیدن یک راه غلط دلمون رو مطمئن کنیم و بریم!یا می تونیم درجا بزنیم تا مرگ بیاد سراغمون!
می تونیم نذاریم زندگیمون سعیی باشه میان گذشته و آینده مون!:gol:
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بسیار زیبا:gol::gol::smile:

ما حال و به خاطر گذشته و آینده از دست می دیم:(
 

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
*چيزايي كه نوشتم اين بار در اوج بي حوصلگي نوشته شده.نه طنزه و نه تلخند..چيه خودمم نمي دونم....به بزرگي خودتون ببخشين!

:w33::w31::w14::w42:

مباركه!!!! مباركه!!!!!!!!! همه دست دست دست! شما كه اون پشتي! دست بزن ديگه! آ ماشالله!
دستا بالا! آ ماشاالله! بيا رو ميز! يكي منو اخذ كنه! چرا اين كمرم داره گشتاور ايجاد مي كنه؟؟؟
ما را بسي خوشحاليست!امروز روزمون بود خبرمون! روز وزين،عظيم،شريف و ... دانشجو!

جشن بزرگانه،ايشالله مباركش باد
عروسي شاهانه،ايشالله مباركش باد
همه اش مال خودمانه،ايشالله مباركش باد....

ما كماكان در جو مي باشيم..وارد دانشگاه مي شويم و يكي پيدا نميشه كه يه بسته چغندر بارمون كنه به خاطر اين روز عزيز! انگار نه انگار...البته خوب حق هم دارن..ميان ترم رياضي1 مهم تر از اين حرفاست! ما هم بي خيال مي شيم،زنده باد انتگرال جزءبه جزء! گور باباي روز دانشجو!
پاي تلويزيون نشستن مي كنيم! اخبار با افتخار تمام ميگه كه دانشجويان دانشگاه تهران در اين روز خجسته،در عين همبستگي و اتحاد ملي و باقي قضايا،مشت محكمي بر دهان ياوه گويان و دشمنان كوفتند،طوري كه دو تا از دندوناشون شكست... ما هر چي دقت مي كنيم،هر چي با انگشتاي دست و پامون محاسبات مي كنيم مي بينيم كه قبلنا تعداد دانشجوهاي دانشگاه تهران بيشتر بود... من خودم شخصا از 7 روز هفته 4 روزشو اونجام..به جان خودم بچه هاي دانشگاه تهرانيه ريزه بيشتر از اين حرفا بودناا! يه چيز ديگه اي هم كه به مخيله ناقص ما رجوع مي كنه اينه كه چرا همه اين دوستان كانهو لشگر زره پوش يه شكلن؟ بابا دمتون گرم! شما كه اتحاد و انسجام رو تركوندين كه!
ايران با اكوادر روابط حسنه برقرار مي كند.ايران و اكوادر براي همديگه ماچ و گل و سفير مي فرستند..خب چقدر خوب! فقط براي من يه سواله كه چرا ماها همش بايد با گدا گشنه ها سلام عليك داشته باشيم؟ اين هم لابد از ناقصي ذهن ماست!
درآمد نفتي ايران گويا حدود 61 ميليارد دلار شده.خوشحال مي شويم و دست در جيب مي كنيم.فقط نمي دانيم كه چرا چيزي جز ساس و مگس چيزي گيرمون نمياد....
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته


دستهایم طاقت نوشتن نداره

دیگه نمیتونم بنویسم
قلبم درد عجیبی داره
صدایی نمیشنوم
هیچ صدایی
انگار سکوتی سنگی گوشهایم را نوازش میکند
و نسیم با ریختن برگهای درخت توی باغچه به من میفهمونه وقت این رسیده که تو هم باید بری
انگار باید روی برگهای خشک توی خیابون تنهایی قدم بزنم
و با خودم نجوایی داشته باشم
کاش همینجا روی همین برگها بدرود میگفتم و با نسیم که با دست نوازشی که بر سر همه میکشه اینجا رو ترک میکردم
کاش بتوانم گمنام باشم
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام تازه وارد خوش اومدی


حال که محکومیم به زندگی پس آدمیت را فراموش نکنیم.
 

n_h_1365

عضو جدید
چند دقیقه ، فقط چند دقیقه فکر کن چشماتو روی هم بزار ،
نپرس به چی ،
فقط فکر کن ،
به چی فکر کردی ؟
اولین چیزی که به ذهنت اومد چی بود ؟
خوشی ها ؟
تلخی ها ؟
من ؟ من به چی فکر کردم ؟
به تو .
باور کردی ؟
باور نکن ، چون دروغه ،
همیشه آدما اول به خودشون فکر میکنن ، اولین چیزی که میاد توی ذهنشون خودشونن ، تو فقط قستمی از زندگی اونا هستی ،
اونا وقتی به فکر خودشون میفتن ناخودآگاه به تو فکر میکنن ،
به خوشی هایی که با هم داشتین ،
به تلخی هاتون،
خلاصه اینکه اگه کسی بهت گفت اولین چیزی که میاد تو ذهنم تویی باور نکن !
چون بهت دروغ گفته ...

http://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon_gol.gif http://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon_gol.gif http://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon_gol.gif http://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon_gol.gif
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چند دقیقه ، فقط چند دقیقه فکر کن چشماتو روی هم بزار ،
نپرس به چی ،
فقط فکر کن ،
به چی فکر کردی ؟
اولین چیزی که به ذهنت اومد چی بود ؟
خوشی ها ؟
تلخی ها ؟
من ؟ من به چی فکر کردم ؟
به تو .
باور کردی ؟
باور نکن ، چون دروغه ،
همیشه آدما اول به خودشون فکر میکنن ، اولین چیزی که میاد توی ذهنشون خودشونن ، تو فقط قستمی از زندگی اونا هستی ،
اونا وقتی به فکر خودشون میفتن ناخودآگاه به تو فکر میکنن ،
به خوشی هایی که با هم داشتین ،
به تلخی هاتون،
خلاصه اینکه اگه کسی بهت گفت اولین چیزی که میاد تو ذهنم تویی باور نکن !
چون بهت دروغ گفته ...

http://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon_gol.gif http://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon_gol.gif http://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon_gol.gif http://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon_gol.gif

زیباست:gol::gol::gol::gol::gol::gol:
 

solar flare

مدیر بازنشسته
امشب داشتم براي گذشته ام تن پوش مي بافتم
خداياااااااااااااااااااااا من دارم ميتركم
اين گذشته لعنتي چرا دست از سرم برنميداره
گناه من چيه؟
دستام !چه قدر لاغر شدن از بس براي گذشته هايم گور كندم
واي خداي من
خيلي تنهام خيلي دلم گرفته
چرا اينقدر بدي تو اين دنيا هست
چطور ميتونن قسم دروغ بخورن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خدايا امشب شب عرفه است
دستامو به طرف آسمان ميگيرم
ازت ميخوام تهمت رو بي جواب نذاري
خدايا تو شاهدي
آره فقط تو ميدوني همه چيزي كه من در مورد اونها بيگناهم
كاش ميتونستم جوابتو بشنوم
اما باشه من كه دير يا زود ميبينم اون جوابي كه تو به آدماي بد ميدي
 

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
دوشنبه -11 آذر
دانشگاه،كلاسهاي پشت سر هم،و داشجويان طالب علم. همه جا حرف از رياضي1 است و امتحان ميان ترم.بگذريم كه امتحانهاي دروس ديگر هم روي دانشجويان سايه انداخته.هيچ حرفي از از روز شنبه نيست،اگر هم هست همه حول امتحان مي چرخد.اينكه آيا سوالها سخت خواهند بود يا آسان و اينكه استاد از قدرت قلمش در چه جهتي بهره مي جويد... همه حرفها و حديث ها بر سر اين است،نه تنها در بين دانشجويان..بلكه بين مسئولين دانشگاه نيز حرفي از روز مهمي كه در پيش است نيست... بي خيال! شايد هنوز واسه فكر كردن بهش زود باشه،هنوز 4 روز مونده.برمي گردم به انتگرال و باقي قضايا....

چهارشنبه-13 آذر
جزوه ها كپي مي شوند-نمونه سوالها دست به دست مي گردند.تمرين است كه حل مي شود.چه كاغذ هايي كه سياه مي شوند.كم كم كتابخانه هم پر مي شود.هنوز حرفي نيست.در بين هيچ كدام: دانش آموز يا آموزگار.
باز هم رژه نمودار هيپربوليك روي مغز...

جمعه-15 آذر
نمي دانم. شايد بايد منتظر سورپريز بود.شايد... فعلا عشق است انتگرال جزء به جزء...عجالتا!

شنبه-16 آذر.ساعت 9:00
روز،روز موعود است.به خيال مقادير متنابهي تحويل گيري وارد ساحت مقدس دانشگاه مي شويم.ولي زهي خيال باطل. حرف هنوز بر سر تغيير متغيري است كه بايد گرفته شود،بر سر نموداري است كه بايد رسم شود و شايد هم بر سر تقلبي است كه بايد نوشته شود.در كتابخانه جاي سوزن انداختن هم نيست.عده اي حسابي خوانده اند و باقي وقت را به تمرين بيشتر براي كسب بهترين نمره مي پردازند.عده اي هم تازه يادشان آمده كه امتحاني هم هست و تازه لاي جزوه هاي دست نخورده شان را هم باز مي كنند و تا در ساعت هاي باقي مانده شايد بتوانند جبران تقريبا سه ماه اهمال را بكنند.

شنبه-16 اذر.ساعت 12:30
حالا فقط بحث از شكم است و غذاهاي رويايي سلف سرويس.جمعيت است كه به سمت سلف سرازير مي شود.بعد غذا هم كه خواب مي چسبد....

شنبه-16 اذر.ساعت 16:15
آخرين تلاش ها.آخرين زور زدنها براي فهم قضيه بنيادي حساب ديفرانسيل.آخرين هماهنگي ها براي وقتي كه سر جلسه پيش هم نشستند.آخرين مثال ها.و من هنوز اميدوارم.شايد هنوز دير نشده باشد...

شنبه-16 آذر.ساعت 17:15
حركت به سوي دانشكده ها.هر چند كه هنوز،آخرين وفاداران به فرمولهاي آدامز در كتابخانه به چشم مي خورند.شايد در اين چند دقيقه فرجي شد..شايد...
شنبه-16 آذر.ساعت 17:30
بوي الرحمان مي آيد
.برگه ها توضيع مي شوند.ديگر مهم نيست كه امروز چه روزي بوده..مهم انتگرالي است كه بايد حل شود.مهم اين است كه
Lim (Ln X چند مي شود.مهم شاگرد زرنگ كلاس است و برگه پيش رويش...مهم نيست كه امروز چه روزي بوده....
 
آخرین ویرایش:

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
در حال برگشتن از ساحت مقدس دانشگاه هستيم كه چشممان به يك دكه روزنامه فروشي مي افتد.با وجود اينكه از ساعت 8 تا 12 ظهر مشغول متر كردن كل محوطه دانشگاه بوديم(بي خودي شكل علامت سوال نشينى! نقشه برداري داشتيم امروز.)و از خستگي در حالت موت،با اين حال باز به فريضه وزين مفت خواني مي پردازيم!

"رفسنجاني:چه كم داريم كه جزء مرفه ترين مردم دنيا نيستيم؟" بله! تكبير! من غلط بكنم در اين باره بخوام طنز بنويسم! كماكان سخن شما متين!


"در جابجايي بار و مسافر و افزايش رضايت مسافران «هما» به مقام اول رسيد!" يكي به من بگه اين آمار وارقام از كجا در مي آد آخه؟ عزيز دل برادر،درسته كه ما كمي خنگ و كودن هستيم ولي ديگه حمار كه نيستيم قربونت برم! ده چي بگم آخه؟؟؟


اعتماد ملي تيتر نموده اند كه:"كروبي:برخورد با دانشجويان نبايد امنيتي باشد" بله! اصولا ما هر چي مي كشيم از دست اين لغت«بايد گردد» هستش! از زمان برادر خاتمي هي اين لغتو كوبيدن در سر ما! فقط من موندم اين بايد گردد كي تبديل به شد مي شه؟ نه مرگ من! يه دقيقه بي خيال طنز و اين حرفا شين! آخه دانشجو مگه كيسه بوكسه؟ نبايد برخورد شود،هان؟ ديروز عمه بنده داشت با باتوم....؟؟ آخه چي بنويسم؟نه مي خوام اخراج شم از باشگاه! نه مي خوام دوستان در اين صفحه و خدايي نكرده كل باشگاه رو ملات سيماني بگيرن!......(خودتون سه نقطه رو تكميل كنين!)


"طرح شوراي شهر براي حفظ و احياي اماكن تاريخي ايران" به به! چه شود! دوستان انقده از مقبره كوروش وچغازنبيل و تخت جمشيد و باقي آثار تاريخيمون خوب محافظت كردن كه حالا مي خوان اين طرح رو در مورد همين دوتا ساختمون باقي مونده تو تهران هم اجرا كنن! چه شود!


"آزمايش موفق موشكي سطح به سطح نصر-1" تا تو نگاه مي كني كار من آه كردن است.اي فداي چشم تو اين چه نگاه كردن است....


جناب رفسنجاني يك صحبتي فرموده اند كه بنده رو حس غرور گرفت شديدا!!
"اين شجره مقدس(دانشگاه آزاد)آنچنان شاخه هايي در خون و آسمان دارد كه هيچ كس نمي تواند آن را از پاي درآورد"
مگه شما به فكر ما باشي حاج آقا! البته شما گويا شاخه پول رو هم فراموش كردين! كه خب حتما بدليل مشغله زياده!
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
هنوز این غروب خزان زده ی پاییزی مرا به سمت آوازهای تو می کشاند!
به سمت گفتگوی صمیمیمان آن سوی علاقه ی ساده همان شنبه ارغوانی رنگ!
هنوز می توانم بنویسم!

گاهی وقتا فکر می کنم اگه همین الان یه کاغذ دم دستم نباشه با یه مداد و اون چیزی که هی تو مغزم وول می خوره رو ننویسم در آن واحد دیوانه خواهم شد!:w01:
جالب اینجاس که عادت کردم با مداد بنویسم هیچ وقت از خودکار استفاده نمی کنم حتی برای انتقال دلنوشته ها به دفتر اصلی خودشون!
آخه وقتی با مداد می نویسی می تونی راحت پاکش کنی....خیلی راحت! اما سطرای دفتر زندگی رو حیف نمی تونم با مداد بنویسم...:w05:
هرچند خوشحالم که چیزی که در این سطرها آفریده می شه پاک نمی شه.... و می تونم بعد مرورش بگم یادش بخیر!

با تو هستم که هنوز دلتنگ دقایق رفته ی خاطراتت هستی!
هنوز می تونی توی کوچه پس کوچه ی شهر رویاهای مغزت قدم بزنی و نفس عمیق بکشی!
 
آخرین ویرایش:

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
بعد از مدت ها باز به سويت برگشتم! يادت باشد! من برگشتم،نه تو!
آخ كه چقدر دلم براي صدايت تنگ شده بود..براي خنده هايت،براي ناز كردن هايت..براي بي توجهي هايت و براي خودت....
حس خوبي بود و حيف كه پوچي لعنتي باز رهايم نكرد! مي دانم! چيزي تغيير نكرده! من همينم و تو همان!باز بايد بدوم و بدوم برايت،...بازبايد حرفهايم را در قلب سياه و تاريكم مدفون كنم ...آي كه چقدر دلم مي خواست اين بار قضيه فرق مي كرد! حرفهايمان كه تمام شد باز برگشتم به همان حال سابق! نمي دانم چه حالي بود و چرا برگشت! ولي مي دانم كه برگشت...
باز هم همان روزمرگي مزخرف! همان چيزهايي كه ازش فرار كردم...نمي دانم چرا برگشتم..ولي خب،مهم اين است كه برگشته ام!فعلا خوبم! شايد بعدا بدتر شوم ولي الان عجالتا خوبم...
 

peiman_eng

عضو جدید
دلم می خواست جای دیگری می بودم. نمی گویم هرجایی به جز اینجا. جایی متفاوت که روشنی باشد طراوت ، زندگی ، آسایش. جایی که بتوان عاشق شد و عاشق ماند.
جایی که دروغ نباشد حقیقت و حقیقت و حقیقت. جایی که همه از سر صدق مهربان باشند. دلم جایی را می خواهد که بتوانم در آنجا بمانم و دیگر رفتنی در کار نباشد ، نه دل شکستنی باشد نه دروغی و نه از این قبیل که روح آدمی را به درد می آورد.
کاش بود یا حداقل کاش می شد همین جا ساختش. آدمی که اینقدر ساختن را دوست دارد و شهرها ساخته ، جزیره های مصنوعی ، در دل صحرا کاخ های مجلل بنا کرده اما هرگز نتوانسته پی آن مدینه ی فاضله را بنیان بگذارد و چقدر ضعف بزرگی ست این نتوانستن..!!
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام به تمامی دوستان و عزیزانم
توی این مدت که در کنارتون بودم خیلی چیزها ازتون یاد گرفتم و لحظات خوبی با شما داشتم.

اگه چیزی گفتم و باعث ناراحتی شما عزیزان شدم معذرت می خوام:cry: و حلالیت می خوام.

انشالله همواره شاد و پیروز باشید در انتها یک درخواست ازتون دارم :


هر گاه خواستید دلی را بدست بیارین قبلش خوب فکر کنین اگه حتی یک صدم اون دل و می شکنید تو رو خدا به دستش نیارین چون دل شکسته با هیچ چیز خوب نمی شه

یا حق.:gol:
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
حديث من

حديث من

گويا در تاريخ گم شده‌ام! در ميان ازدحامي از اسلاف و اجدادم که نام و مرامشان را نمي‌دانم و نشاني از ايشان نمي‌يابم. به راستي کيست که نام پدر پدر پدربزرگش را بداند، نيز حال و روزش را و حوادث و قيل و قال آن روزش را.
...
گويا براي نسل‌هاي آينده که گذشته و اسلاف ايشانم، ناشناخته و گم‌شده‌ام. نه نام و مرامم را مي‌دانند و نه نشاني از من مي‌يابند...
...
من در کهکشان پر ازدحامي از آدميان، در ميان آسمان تاريخ ستاره‌اي بي‌نشان و تنهاي‌ام! تنها من هستم و مي‌مانم، تنها خود من... من بنا به جبري خود را گم‌شده و تنها مي‌دانم...
ادامه دارد...
 

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
اعتماد ملي تيتر زده:"نخستين جدال لفظي ايران و اوباما"
واي كه چه جدال خفني! جسارتا دوستان بگن بچه هاي دروازه غار هم موقع اين دعواي بيان! خيلي بدرد لفظ قلم صحبت كردن مي خورناااا!

"قدرداني نمايندگان مجلس از شهردار تهران" از يكي پرسيدن شاهدت كيه،گفت دمم!

"دادگاههاي مفاسد اقتصادي علني برگزار مي شود." خب كه چي؟ حالا انتظار داري ما احساس خوشحالي بهمون دست بده؟ دوستان كماكان آي كيوي ما رو از آي كيوي اسب آبي هم كمتر مي دونن گويا!

گويا قراره در كنار تئاتر شهر يه مسجد هم زده بشه! من بخوام در اين باره دهنمو باز كنم كمتر از فحش همشيره والده نمي تونم بگم! عجالتا دوستان يه تپه رو گل كاري نشده باقي بزارن بد نيستااا!

"رئيس دانشگاه آزاد:دولت توانايي توسعه دانشگاه هاي دولتي را ندارد." جسارتا اين دولت عزيز ما چه توانايي هايي دارد؟البته به جز....منظورمه ها!!

رفسنجاني:اوباما سخنان بوش را تكرار مي كند." رسما جرات شوخي با سخنان ايشون رو ندارم! كماكان تكبير!

سلف دانشگاه ما كماكان داره تلفات ميده! زمين رو گاز بگيريم ضررش كمتره به خدا! اينو محض اطلاع مردم شريفمون گفتم و محض اطلاع برادر موسي خاني(دكتر موسي خاني سابق!)
 
بالا