نمی گفتم که تنهایم،نمی گفتی که تنهایی
نمی گفتم که دریایی،اسیرلمس شنهایی
نمی گفتم که بی تابم،نمی گفتی که بی تابی
نمی گفتم نمی دانی،هنوزم غرقه در خوابی
نمی گفتم که در اوجم،نمی گفتم که در اوجی
نمی گفتم ز آن بالا،اسیر نبض یک موجی
نمی گفتم که مغرورم،نمی گفتی که مغروری
نمی گفتم که بیچاره م،تو نیزازعشق من دوری
نمی گفتم رهایم کن،نمی گفتی ز آزادی
نمی گفتم که از بنیان تمام عمر بر بادی
نمی گفتم صدایم کن،نمی گفتی سزاواری
نمی گفتم ز بیدادت،نمی گفتم وفاداری؟
نمی گفتم نمی دانم،نمی گفتم نمی دانی
نمی گفتم که بی تابم،به سان نبض طوفانی
نمی گفتم که می میرم،نمی گفتی که دلگیرم
نمی گفتم که بی یادت،ز این و آن و دل ، سیرم
نمی گفتم سزاواری،نمی گفتی سزاوارم
نمی گفتم که تنهایم! در این دنیا تو را دارم
نمی گفتم نمی گفتم،نمی گفتی نمی گفتی
نمی گفتم که می ترسی زدل دادن به چاه افتی؟
نمی گفتم زدل دادن،نمی گفتی زدل بردن
نمی گفتم نمی ترسم، به تاوانش من از مردن
دمی با آتشی از دل،فرو افتاده صد مشکل
نباید گفتنی گفتن ، که این پیکار بی حاصل
ومی خواهم بگویم من ،توراسوگند!
به آلام شبا نگاهی که عاشق ها نمی گویند
از آن حرفی ، مبادا بشنود دلدار دل سنگی
فرو افتد ز دل سنگی و رو آرد به یکرنگی
از آن دم کار دنیایی ، شود میلی اهورایی
بماند یاردر حسرت بدون اشکِ کارایی
برون خواهم نمود از سر، فروغ شعله جانسوز
و خواهی سوخت ازحسرت، چوروزی می رسد کان
نمی گویم که زیبایی،نخواهی گفت زیبایم!!!
نمی گویم که افسوسا ! به آن ایام زیبایم