داستان پیمانکاران دنیا

"The moon"

عضو جدید
کاربر ممتاز
داستان پیمانکاران دنیا

یه زمانی ، ما که پیمانکار بودیم ، با خدا پیمان بستیم که پروژه ی خوبی و دانایی و نیکویی رو در 60 سال تموم میکنیم و برمیگردیم پیشت تا حقوقمونو بگیریم ، خدا عشق رو در وجود ما قرار داد و گفت این وسایل کار توئه ، بدون عشق کارت کج و کوله در میاد ، گفتیم باشه ، بار و بندیل که بستیم بیاییم روی زمین کارمونو شروع کنیم ، در راه ، یکی یقمونو گرفت ، گفت با خدا چند قرارداد بستی که براش کار کنی؟ گفتیم یه بهشت + دیدار دوبارش ، اون طرف گفت من یه پیشنهاد خوب برات دارم و نقد هم پرداخت میکنم.....
از اینجا به بعد دو دسته شدیم ، یه عده گفتن نه من با خدا قراردادمو بستم دیگه زیرش نمیزنم ، یه قولی در الست دادیم همونم کار میکنیم تحویل میدیم. این پیمانکارا فامیلیشون مخلص بود.
یه عده دیگه هم گفتن حالا چقدی میدی؟ همینطوری شد که سر صحبت باز شد و از پروژه ی خدا غافل شدن...
حالا شما در دنیای امروز هر دوی این افراد رو می بینید ، یه عده که "تقوموا لله کردن" و برای خدا کار میکنن و آخر سر تسویه میکنن. این افراد سر موعد کارشونو تموم میکنن و تحویل میدن...
یه عده هم برای شیطان کار میکنن و نقد میگیرن ، این افراد دیگه به اون پروژه ی اصلی نمیتونن برسن و بد حق حساب برمیگردن پیش خدا با کلی قرض و قوله و بدهی و سفته...
یه عده ی دیگه ای هم هستن که وقتی کم میارن ، میرن پیش شیطون یه خورده پول تو جیبی میگیرن و بر میگردن سر پروژه ی اصلی... این افراد آخرش یه کارایی انجام میدن ، ولی پروژه ناقص میمونه و اون حقوقی که باید طرف میگرفت تا حال کنه ، کمتر میگیره ، پس کمترم حال میکنه...
 

Similar threads

بالا