داستان زندگی : من یه دخترم یه دختر که تمام عشق و احساسشو به پای کسی ریخت ولی...

وضعیت
موضوع بسته شده است.

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
با سلام به همه کاربران گرامی


مجموعه ای که در این تاپیک قرار میدهم خاطرات ودوران یک رابطه می باشد


بیان تک تک لحاظات رابطه دودانشجو که در یک دیدار با هم اشنا می شوند می باشد


وسرانجام فقط یک جمله باقی میماند

من یه دخترم
یه دختر که تمام عشق و احساسشو به پای کسی ریخت ولی...
میخوام بگم
از نامردی ها
از سنگدلی ها
از اینکه حلالش نمیکنم...




این مجموعه تقریبا در 100قسمت قرار داده می شود


امیدوارم با خواندن این مطلب خودتان قضاوت صحیح کنید ودرس عبرتی باشد بر همگان

با ذکر این مطلب که تمام محتویات تاپیک از منبعی ذکر شده است



 
آخرین ویرایش:

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] قسمت اول:
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آخرای ترم بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]امتحانارو داده بودمو برای دیدن نمره ها به دانشگاه میرفتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه روز که به دانشگاه رفتم همه ی دوستام برای دیدن نمره هاشون اومده بودن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یکی دو ساعتی که گذشت همه رفتن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اتوبوسای دانشگاه دیر به دیر میومدن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منم مشغول کاری بودم و نتونستم با دوستام برم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فقط من موند مو یکی ازپسرای کلاس که با خواهرش اومده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کارم تقریبا تموم شده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خواهر همکلاسیم بهم گفت ما داریم با یه ماشین میریم دم در دانشگاه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو هم اگه میخوای بیا تا معطل اتوبوسا نشی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]قبول کردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی باهاش به طرف ماشین رفتم دیدم ماشین (همون پسری که یک بار خوابش را دیدم )[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه لحظه وایسادم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نمیدونستم سوار ماشین بشم یا نه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فرصت برای تصمیم گیری خیلی کم بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] سوار ماشین شدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون پسر داشت با موبایل حرف میزد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعد از اینکه حرفش تموم شد عینکشو به چشمش گذاشت و با همکلاسی من گرم صحبت شد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اونا همدیگه رو میشناختن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و اون پسر دا شت در مورد خودش با همکلاسیم صحبت میکرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] این وسط منم کم و بیش به حرفاشون گوش میدادم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به دم در دانشگاه که رسیدیم با گفتن یه تشکر ساده از ماشینش پیاده شدم[/FONT]
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]قسمت دوم:
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به این موضوع و به اون پسر خیلی کم فکر میکردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وسطای تابستون بود که یه بار میخواستم برای کاری برم دانشگاه [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو دانشگاه ما کسی تابستونا کلاس نداشت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهتره بگم اصلا کلاسی ارایه نمیشد اگر هم میشد خیلی کم و محدود بود و مربوط به رشته های دیگه بود نه رشته ی من[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من اهل شرط کردن با خدا بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نمیدوم کارم درسته یا نه ولی اون روزا زیاد این کارو انجام میدادم.شاید هم از نظرخیلی ها این کارم مسخره باشه [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی به شدت بهش اعتقاد داشتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون روز هم وقتی میخواستم برم دانشگاه به خدا گفتم خدایا اگه واقعا این وسط یه احساس درستی وجود داره امروز تو دانشگاه ببینمش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی این شرطو با خدا کردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ته دلم خندیدم که آخه وسط تابستون کی میاد دانشگاه؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی به دانشگاه رسیدم دانشگاه خلوت بود.از هم رشته ای های خودم دو سه نفری بیشتر تو دانشگاه نبودن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] چند دقیقه ای بیشتر نگذشته بود که دیدمش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اولش اصلا یادم نبود که چه شرطی با خدا کردم ولی بعد از یکی دو ساعت تو راه برگشت به خونه که بودم یادم افتاد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]عجیبه!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چرا من باید اصلا همچین شرطی را با خدا کنم؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چرا باید اونو وسط تابستون تو دانشگاه ببینمش!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یعنی واقعا این وسط احساس درستی وجود داره؟[/FONT]
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]قسمت سوم:
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تابستون تموم شد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ترم 3 بودم و اونو کم وبیش تو دانشگاه میدیدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون روزا عروسی خواهرم بود و بیشتر ذهنم درگیر عروسی بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعد از عروسی خواهرم بیشتر بهش فکر میکردم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و دوستام با چند تا از پسرای کلاس و پسرای ترم بالایی دور هم جمع میشدیم و اشکالات درسیمونو برطرف میکردیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پسرای ترم بالایی هم خیلی بهمون کمک میکردن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من اون پسرو با همین پسرایی که تو اشکالات درسی به من و دوستام کمک میکردن دیده بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اونا با هم دوست بودن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دلم میخواست بیشتر با اون پسر آشنا بشم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شنیده بودم درسش هم خوبه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دوستام هم که از قضیه خبردار شده بودن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهم پیشنهاد میدادن که به بهونه ی سوال درسی باهاش حرف بزنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی هیچ وقت جور نشد! آخه اون همیشه با چند تا از دوستاش با هم بودن و من روم نمیشد برم و ازش سوال بپرسم اون هم که منو نمیشاخت [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پس به قول خودمون هم ضایع بود هم تابلو![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]این راه فایده ای نداشت!
[/FONT]
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به فکرم رسید که برای کلاس رفع اشکال درسی دعوتش کنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای اینکه نخوام دروغ بگم ودر ضمن کارم هم جلوی پسرایی که برای رفع اشکال میومدن تابلو نباشه [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]پیش یکی از استادامون رفتم و ازش خواستم اسم چندتا از ترم بالایی ها که درسشون خوبه را بهم معرفی کنه میدونستم اسم اونو هم بهم میگه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون هم اسم چندتا دختر رو گفت و فقط اسم یه پسر که اونم همون کسی بود که مدنظر من بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به یکی از پسرای ترم بالایی که برای رفع اشکالاتمون میومد گفتم که فلان استاد فلان شخصو به ما معرفی کرده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مثل اینکه ایشون هم دوست شماست میشه بهشون بگید ایشون هم سر کلاس بیان؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون پسر هم از حرف من استقبال کرد و گفت باشه دوست خودمه بهش میگم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]جلسه بعد که شد ازش پرسیدم به فلانی گفتین؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]قبول کردن که بیان؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون پسر هم گفت : نه ایشون بهم گفتن که مطالب سالهای قبل یادشون رفته و نمیان[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یکی دیگه از پسرایی که میومد سر کلاس رفع اشکال و ظاهرا دل خوشی از اون پسر که مدنظر من بود نداشت گفت: ایشون دیگه آخرای درسشونه و وقتشونو برای این جور چیزا نمیذارن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] این راه هم به نتیجه نرسید![/FONT]
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
قسمت پنچم

قسمت پنچم

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پسرایی که سر کلاس رفع اشکال میومدن یه سال از ما بزرگتر بودن ولی اون پسر ظاهرا ترم آخرش بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه روز تو دانشگاه بودم اسمشو تو برد به عنوان شاگرد اول دیدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من درسم نسبتا خوب بود ولی ترم 1 و 2 رتبه نیاوردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تصمیم گرفتم منم مثل اون رتبه بیارم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آخه اون با22 واحد درس شاگرد اول شده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] وقتی به این فکر میکردم که اون دیگه سال آخرشه و ممکنه دیگه نبینمش هول برم میداشت [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به دیدنش کم وبیش عادت کرده بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتایی که میدونستم کلاس داره دور و بر کلاسش وایمیسادم تا ببینمش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه شب سرد منتظر بودم که کلاسش تموم بشه و ببینمش [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]داشتم تو سرما یخ میزدم .کلاسش خیلی طول کشید. وقتی کلاسش تموم شد دیدم داره وضو میگیره یه نیم ساعتی بود که اذان گفته بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میشد نتیجه بگیرن که اهل نماز اول وقته[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از یکی از دوستای ترم بالاییم در موردش پرسیدم گفت پسر خوبیه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه ظاهر معمولی و ساده داشت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دخترا زیاد دور و برش بودن ولی رابطش با دخترا معمولی بود نه خشک ونه صمیمی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کم کم فهمیدم که خیلی روش حساب میکنن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پسر زرنگیه و میتونه گلیم خودشو از آب بیرون بکشه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به همون نسبتی که شناخته بودمش برام ایده ال بود [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کم کم به این فکر افتادم که براش یه نامه بنویسم و خودم پا پیش بذارم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه روز که تو کتابخونه داشتم درس میخوندم یکی از دوستام یه کتاب فال حافظ اورد و منم برای نوشتن نامه نیت کردمو فال گرفتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یادم نمیاد چه شعری اومد فقط یادمه که معنیش این بود که کاریو که تو فکرشی زودتر انجام بده داره دیر میشه...[/FONT]
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
قسمت ششم

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از اون شب که فال گرفتم تصمیمم برای نوشتن نامه جدی شد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون روزا تو فرجه ها بودیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شبا که از کتابخونه برمیگشتم هر چی به ذهنم میرسید رو کاغذ مینوشتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نمیدونستم از کجا شروع کنم و چی بنویسم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چند شبی مشغول نوشتن نامه بودم تا یه نامه ی نسبتا خوب از بین اون همه چک نویس در اومد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی نامه تموم شد خیلی میترسیدم از عاقبت کار [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از اینکه نکنه به رسوایی بکشه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا حالا با قرآن استخاره نکرده بودم ولی اون روزا برای اینکه از خدا کمک بخوام به قران پناه بردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو فاصله ی یکی دو روز3بار استخاره کردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آیه هایی که تو این 3بار استخاره اومد همش آیه هایی بود که از قدرت خدا حرف میزد و اینکه سرانجام همه ی کارها به دست خداست و اینکه ما انسانها هرچه کنیم باز هم عاقبت امور به دست اوست[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی این آیه ها میومد خیالم راحت میشد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دیگه ترسی نداشتم همه چیزو به خدا سپردم...[/FONT]
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
قسمت هفتم

[FONT=arial, helvetica, sans-serif] موضوع را با یکی از دوستای صمیمیم به اسم مهناز که هم رشته ایم نبود ولی تو دانشگاه خودمون درس میخوند درمیون گذاشتم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهم گفت با شناختی که ازت دارم مطمئنم بی دلیل و بی فکردست به این کار نزدی [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] ولی مطمئنی تصمیمت درسته؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نمیخوا ی بیشتر فکر کنی؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم نه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تصمیممو گرفتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میخوام تو نامه را به دستش برسونی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آخه من دو تا دوست صمیمی هم داشتم که هم رشته ایم بودن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اونا هم درجریان کارای من بودن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی از اونجایی که منودوست های صمیمی ام همیشه تو دانشگاه با هم بودیم و بچه ها ما رو به شکل سه نفری میشناختن نمیخواستم نامه را اونا به دستش برسونن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چون ریسک بود که نامه را کسی به دستش برسونه که همیشه با منه و ممکنه با شناختی که اون از واسطه یا همون نامه بر پیدا میکنه نسبت به دوستای صمیمی واسطه حساس بشه و به اونا شک کنه [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و دوست صمیمی واسطه کسی جز من بود [/FONT]
ومن نمیخواستم در صورت جواب منفی اون شناخته بشم
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی در مورد نامه با دوستام حرف میزدم فکر نمیکردن تصمیمم جدی باشه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فکر میکردن حتی لحظه ی آخر هم که شده پشیمون میشم و این کارو نمیکنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی من تصمیممو گرفته بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شنبه بود [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رفته بودم کتابخونه دانشگاه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میدونستم که اون هم برای درس خوندن میاد دانشکاه [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه روز سرد وسط دیماه بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهناز قرار بود ساعت 2 بیاد کتابخونه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی اومد با هم روی نیمکتای بیرون کتابخونه نشستیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هوا خیلی سرد بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]داشتیم از سرما یخ میزدیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یکی دو تا از پسرای کلاس اومدن از جلوی ما رد شدن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و مات و مبهوت به ما نگاه میکردن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] که تو این سرما؟روی نیمکتا؟!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همیشه دور وبر ساعتای 2 و 3 که میشد از کتابخونه میومد بیرون[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی اون روز خیلی طول کشید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نیومد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از اول صبح تو دلم دعا میکردم و با خدا شرط میکردم که خدایا اگه قراره نامه را به دستش برسونم و بعد اتفاق بدی مثل همون رسوایی برام پیش بیاد کاری کن که امروز نتونم نامه را به دستش برسوم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به قولی تو کارم چپ بیفته[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ساعت از 3 هم گذشت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] مهناز بهم گفت که دیگه نمیتونه بمونه و باید بره [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم باشه طوری نیست برو شاید صلاحم نبود که نامه به دستش برسه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نامه را از دستش گرفتم و ازش خداحافظی کردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چند قدمی که ازم دور شد دیدم دوستام بدو بدو از کتابخونه اومدن بیرون و گفتن چی شد؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نامه را بهش دادین؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم نه ندیدیمش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتن اون که الان تو کتابخونس [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]داشت میومد بیرون[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهنازو صدا زدم و نامه را بهش دادم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مشخصاتو هم قبلا بهش داده بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم داره از کتابخونه میاد بیرون[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و خودم با عجله ازش دور شدم...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
قسمت هشتم


[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من ودوستام هرکدوم یه گوشه ای وایساده بودیمو داشتیم به مهناز نگاه میکردیم که چطور نامه را بهش میده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتگوی مهناز با اون کمتر از۱ دقیقه طول کشید و مهناز وقتی نامه را بهش داد ازش دور شد و رفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]داشتم بهش نگاه میکردم که قیافه ای تعجب زده داشت و با دوستش به سمت ماشینش میرفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی سوار ماشین شد و رفت [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و دوستام به طرف هم رفتیم و هر سه تاییمون باورمون نمیشد که بالاخره نامه به دستش رسید!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون روزا مهناز هنوز موبایل نداشت و من نمیتونستم بهش زنگ بزنم و بببینم چی بینشون رد و بدل شده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مجبور بودم صبر کم تا شب که میره خونشون زنگش بزنم و ازش بپرسم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با دوستام روی نیمکتا نشستیم و شروع به تحلیل و تفسیر کردیم که چه اتفاقی میافته؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهشون گفتم شما توکتابخونه داشتید درس میخوندید چطور شد که یه دفعه اومدید بیرون؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آخه کتابخونه دانشگاه 2 تا سالن مطالعه داشت که مخصوص دخترا و پسرا بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و یه سالن نسبتا بزرگ اصلی که مخصوص امانات کتاب بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دوستانم گفتن ما داشتیم تو سالن مطالعه درس میخوندیم که یه دفعه تصمیم گرفتیم بیاییم بیرون و بینیم شما چیکار کردین[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی از سالن مطالعه اومدیم بیرون اونو دیدیم که با دوستش وایسادن تو سالن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فکر کردیم نامه را بهش دادین[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اومدیم بیرون کتابخونه که یه دفعه تو را دیدیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شاید اگه دوستانم از سالن مطالعه بیرون نمیومدن و اونو نمیدیدن و به من خبر نمیدادن مهناز میرفت و من نمیتونستم نامه را بهش برسونم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آخه فاصله ی کتابخونه تا ماشین اون حدود 1 دقیقه بیشتر نبود و اگه دوستانم بهم خبر نداده بودن مهناز ازم دور میشد و من نمیتونستم در عرض 1 دقیقه خودمو به مهناز برسونم و بعد مهناز هم خودشو به اون برسونه [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون وقت دیگه شاید هیچ وقت نامه به دستش نمیرسید [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چون من به خدا گفته بودم اگه صلاحم نیست تو کارم گره بنداز تا نامه امروز به دستش نرسه!!!!
ولی نامه به دستش رسید و من که یه چک نویس نامه دستم بود روی نیمکتا نشسته بودم و داشتم نامه ی خودمو میخوندم...
[/FONT]
 
آخرین ویرایش:

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
قشمت نهم


[FONT=arial, helvetica, sans-serif]این یه قسمتایی از نامه اس:[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هو المحبوب[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میخواهم چیزی را بنویسم که مدتهاست برای نوشتنش فکر میکنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میخواهم چیزی را بنویسم که از سر احساس نیست بلکه به حکم عقل است [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من میدانم عقل عشق را نمیپسندد ولی من عاقلانه عاشق شده ام[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آشنایی من با شما به یک خواب بر میگردد...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نمیدانستم این خواب را به پای تقدیر بگذارم و برایش فلسفه ببافم یا اینکه آن را صرفا اتفاقی بدانم که هیچ فلسفه ای ندارد![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من در زندگی باور کرده ام تقدیر چیزی است که من میخواهم! [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تقدیر چیزی است که دستهای من میسازد! [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پس خواب را نمیتوان تقدیر دانست![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی خواب این اتفاق ساده که هر شب میبینم مرا نسبت به آن چیزی که این بار دیده بودم کنجکاو کرد...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در این میان اتفاقی که نباید میفتاد افتاد...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هر کس در زندگی به دنبال ایده ال میرود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] من نیز به دنبال ایده ال هستم و شما را به هما[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]ن نسبتی که میشناسم ایده ال میبینم و به همان نسبتی که نمیشناسم در موردتان تردید دارم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من این نامه را [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینویسم چون میخواهم تردید را از میان بردارم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چون گمان میکنم شما همان ایده الی هستید که برای به دست آوردنش میتوان غرور را شکست! [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]عرف را زیر پا گذاشت و سنت را نادیده گرفت![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همان ایده الی که به خاطرش میتوان خلاف قاعده حرکت کرد![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پیشنهاد من به شما آشنایی با همدیگر است[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آشنایی برای زندگی ای که چند سال دیگر شکل بگیرد...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اگر جوابتان منفی بود دلیل قاطعانه بیاورید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] دلیلی که منطق آن را بپذیرد و عشق در مقابلش سر تسلیم فرو آورد![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]این جواب شما برای من آنقدر محترم است که به خودم اجازه نمیدهم که دوباره نامه ای بنویسم و خواسته ام را تکرار کنم...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در آخر حرفهایم را با جمله ای تمام میکنم که امیدوارم وقتی آن را میخوانید منصفانه تصمیم بگیرید:[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در زندگی به دنبال کسی نباش که بتوانی با او زندگی کنی بلکه به دنبال کسی باش که بدون او نتوانی زندگی کنی!...[/FONT]
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
قسمت دهم


[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با دوستام از روی نیمکتا بلند شدیم و به سمت کتابخونه رفتیم تا درس بخونیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شب که رفتم خونه به مهناز زنگ زدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم چی بهت گفت؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت خیلی تعجب کرد و گفت این چیه؟ از کیه؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منم بهش گفتم من وظیفه دارم اینو به دست شما برسونم وقتی خودتون بخونیین متوجه میشین[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]3روز بهش فرصت داده بودم که فکراشو کنه و بهم جواب بده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]قرار بود روز سه شنبه ساعت 5 تو کتابخونه جواب نامه را به مهناز بده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شنبه تموم شد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یکشنبه و دوشنبه هم رفت و من این چند روز با حواس نه چندان جمع درسامو میخوندم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سعی میکردم از فرجه ها استفاده کنم چون هفته ی دیگه امتحانا شروع میشد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میدونستم تو بد موقعیتی دارم بهش نامه میدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ترم آخرش بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم اگه الان نامه را بهش ندم شاید دیگه بعد از امتحانا نبینمش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]البته تو نامه این موضوع را گفته بودم و ازش معذرت خواهی کرده بودم که تو این شرایط دارم اقدام میکنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سه شنبه رسید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ازصبح که از خواب بلند شدم استرس داشتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو خونه هوله میرفتم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا وقت بگذره[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ساعت 4 بود که رفتم دانشگاه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دوستم هم اومده بود رفتم تو کتابخونه پیشش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعد از یه کم نشستن تصمیم گرفتیم بیاییم بیرون و یه چیزی از تریا بگیریم و بخوریم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دوستم بهم گفت؟به نظرت سر قرار میاد؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم: نمیدونم!هیچی نمیدونم !هیچ حدسی نمیتونم بزنم ![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فقط اینکه اگه قرار باشه بهم جوابی بده بدترین حالت ممکنو در نظر گرفتم که تو یه کاغذ یه نه بزرگ بنویسه و به مهناز بده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رو نیمکتا نشسته بودیم و با هم حرف میزدیم که یه دفعه دیدیم اونم با ماشین اومد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با دوستاش با هم بودن [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون و دوستاش هم رفتن تریا [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چایی به دست از تریا اومد بیرون و به سمتش ماشینش رفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و مینا از روی نیمکتا بلند شدیم و داشتیم [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]با فاصله ی نه چندان دور از کنارش رد میشدیم تا به سمت کتابخونه بریم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه دفعهیکی از دوستام مثل برق گرفته ها گفت؟دیدی؟دیدی؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم چیو؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت داشت به ساعتش نگاه میکرد![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ساعت یه ربع به 5 بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تقریبا مطمئن شدم که میخواد سر قرار بیاد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من ویک از دوستام رفتیم سالن مطالعه [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهناز هم اومده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم خودتو آماده کن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]باید کم کم بری[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون اومده و فکر کنم تا چند دقیقه دیگه بیاد تو کتابخونه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون روزیکی از دوستام نیومده بود [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی گفته بود تمام اتفاقاتو ریز به ریز براش تو پیام بفرستیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هممون اون روز استرس داشتیم که چه اتفاقی می افته؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]قسمت یازدهم
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ساعت 5 شد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهناز رفت تا جواب نامه را ازش بگیره[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چند لحظه بعد برگشت تو سالن مطالعه و بهم گفت میخواد ببینتت![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میخواد خودش باهات حرف بزنه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ضربان قلبم تند شده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم آخه جوابش چیه؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چی میخواد بهم بگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهناز گفت اون فقط میخواد با خودت حرف بزنه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به من هیچی نگفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به مهناز گفتم من روم نمیشه باهاش حرف بزنم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهناز گفت اتفاقا منم بهش گفتم دوست من به خاطر نجابت وشرم وحیاش خودش مستقیم نیومد بگه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حالا شما میخواین مستقیم با خودش حرف بزنین؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اونم بهم جواب داد که بله کاملا از طرز نگارش نامشون معلوم بود که دختر با شرم و حیایین[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی من میخوام با خودشون حرف بزنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نمیدونستم چیکار کنم؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]زنگ زدم به دوستم و ازش مشورت خواستم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهم گفت استرس نداشته باش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برو باهاش حرف بزن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا و مهناز هم همینو بهم گفتن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون روز کتابخونه شلوغ بود و چندتا از دوستای اون هم تو سالن وایساده بودن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ترسیده بودم از اینکه مبادا به دوستاش گفته باشه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و اونا هم منتظر باشن ببینن کی بهش نامه داده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به مهناز گفتم برو بهش بگو بره بیرون از کتابخونه یه جای دیگه تا من بیام[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهناز هم رفت بهش گفت [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی اون به مهناز گفت بهشون بگین بیان همین جا تو کتابخونه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مشکلی نیست[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چند باری از سالن مطالعه رفتم بیرون تا برم باهاش حرف بزنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی دور و برش شلوغ بود [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ساعت 5:30 شد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از سالن مطالعه رفتم بیرون[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کتابخونه خلوت شده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه جا وایساده بود و داشت به چند تا عکس نگاه میکرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رفتم روبه روش وایسادم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش سلام کردم و سرم پایین انداختم...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
قسمت دوازدهم


[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی بهش سلام کردم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]متوجه ی من شد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]روشو به طرفم کرد و با گرمی جواب سلاممو داد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شروع به احوالپرسی کرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همینطور که سرمو پایین انداخته بودم در جوابش فقط میگفتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیلی ممنون لطف دارید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعد از احوالپرسی بهم گفت خب شروع کنید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سرمو بلند کردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش نگاه کردم و گفتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من که حرفامو زدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شما بگین[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شروع کرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از خودش گفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از اعتقاداتش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از توقعاتش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از خصوصیات اخلاقیش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از خانوادش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از این که میخواد همسرش چه خصوصیاتی داشته باشه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت به نماز و روزه شکی ندارم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به این اعتقاد دارم که اگه گناهی کنم خیلی زود تو همین دنیا چوبشو میخورم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت کوه رفتنو خیلی دوست دارم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دلم میخواد همسرم هم پایه باشه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای طبیعت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای کوه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای مسافرت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای زیر بارون رفتن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت نمیخوام همسرم از این دخترای تیتیش مامانی باشه که وقتی بهش میگم بیا بریم زیر بارون[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بگه نه نمیام خیس میشم!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت دلم میخواد همسرم چادری باشه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای چادر ارزش زیادی قائلم و اونو مقدس میدونم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مادر و خواهرام هم چادری هستن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت وضع مالی متوسطی داریم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بابام کارمند بازنشستس[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نه اونقدر داریم که برای به دست اوردن پول به خودمون زحمت ندیم نه اونقدر نداریم که به نون شب محتاج باشیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت خصوصیات اخلاقی عجیب و غریبی دارم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شایدهر کسی نتونه باهام زندگی کنه[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از من پرسید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فامیلمو[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از اینکه ترم چندمم؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از نامه گفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت که این چند روز چطور بهش گذشته[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت اون روز که نامه را دوستتون بهم داد داشتم با دوستم میرفتم استخر[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اونقدر ذهنم مشغول شد که تو استخر یادم میرفت دست و پا بزنم!!!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت با دوستم شروع به تحلیل و تفسیر کردیم که کسی که این نامه را داده کی بوده؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ترم چند بوده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت فهمیدم چون ترم قبل سر کلاس کنفرانس منو دیده پس ترم یکی نبوده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] ترم 5 یا 7 هم نبوده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چون من با بچه های ترم 5 و 7 دائما کلاس دارم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وفهمیدم کسی که هم ترم یا همکلاسی دائم منه این نامه رانداده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت فهمیدم باید ترم 3 باشین[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت خیالتون از بابت نامه راحت باشه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من به کسی حرفی نمیزنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت من نامه را فقط برای یکی از دوستام که دانشجوی یه دانشگاه دیگس خوندم چون میخواستم باهاش مشورت کنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]این موضوع را هم فقط اون در جریانه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت اون دوستم هم که اون روز با من بود و با هم رفتیم استخر چیز زیادی نمیدونه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]امروز هم میخواست با من بیاد کتابخونه ولی من یه جا دکش کردم!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت دیشب هم که میخواستم بخوابم یه بار دیگه نامه را خوندم و خوابیدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت ترم آخرم نیست و هنوز یه ترم دیگه کلاس دارم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی این حرفارو ازش شنیدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] یه نفس راحت کشیدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیالم راحت شد که در موردش اشتباه نکردم و این موضوع تو دانشگاه پخش نمیشه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به روم نیاوردم ولی خیلی خوشحال شدم که هنوز فرصت دیدنشو دارم...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی رو به روم وایساده بود [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه شال گردن قهوه ای و یه اورکت مشکی پوشیده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیلی ساده و صمیمی حرف میزد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بضی وقتا شوخی میکرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعضی وقتا تو حرفاش به تناسب از آیه های قرآن واز شعر کمک میگرفت:[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیر الامور اوسطها[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هر کسی کو دور ماند از اصل خویش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]باز جوید روزگار وصل خویش[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تن آدمی شریف است به جان آدمیت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نه همین لباس زیباست نشان آدمیت[/FONT]


[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هنوز باورم نمیشد روبه روش وایسادم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]انگار تو خواب و خیال بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بیشتر شنونده بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]واون بود که حرف میزد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یک ساعتی با هم حرف زدیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو این مدت یکی از پسرای همکلاسیم مدام از سالن مطالعه میومد بیرون [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه نگاه به ما میکرد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میرفت بیرون از کتابخونه [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و بعد برمیگشت تو[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اونقدر این حرکتو تکرار کرد که آخر سر مهدی گفت این همکلاسی شماست؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم آره[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت فکر کنم بهمون شک کرده!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی با خیلی از پسرای همکلاسی من دوست بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]البته بیشتر از اینکه مهدی اونا را بشناسه اونا مهدی رو میشناختن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]این پسر همکلاسی من هم که مدام میومد رد میشد جز یکی از همونا بود که مهدی زیاد اونو نمیشناخت ولی اون مهدی رو حسابی میشناخت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ساعت 6:30 بود که ازهم خداحافظی کردیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به طرف سالن مطالعه رفتم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهناز داشت از سالن میومد بیرون تا بره خونه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا منو دید برگشت توسالن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی رفتم تو سالن مینا هم اومد پیشم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هر دو تاشون هیجان زده گفتن چی شد؟؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم با هم حرف زدیم ولی به نتیجه ی خاصی نرسیدیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با مهناز و مینا از کتابخونه اومدیم بیرون و با هم راهی خونه هامون شدیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مسیرمون یکی بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو اتوبوس با هم حرف میزدیم و این موضوع را تحلیل و تفسیر میکردیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ان دوستم هم بهم زنگ زد و پرسید چی شد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو اتوبوس نمیتونستم زیاد بهش توضیح بدم که بینمون چه حرفایی رد و بدل شده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شب شده بود [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و من با یه کوله بار از خاطره رسیدم خونه[/FONT]


[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سه شنبه 19 دی 1385[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای من یکی از هیجان انگیزترین روزای زندگیم بود...[/FONT]
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
قسمت چهاردهم




[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه هم گذشت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]این چند روز خیلی به حرفای مهدی فکر میکردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از اینکه خیلی براش مهم بود همسرش آدم پایه ای باشه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و فکر میکرد پایه بودن بیش ازحد خودش عجیب و غریبه و به همین دلیل شاید هر کسی نتونه باهاش زندگی کنه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من دختر تیتیش مامانی ای نبودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]روزایی که میخواستم برای کنکور درس بخونم یک ماه تو یه روستای کویری زندگی کردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دوری از خونه برام سخت بود ولی برای اینکه تمام وقت یه جای ساکت و خلوت بتونم درس بخونم سختی های روستا رو تحمل میکردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آسمان کویرو دکتر شریعتی خیلی قشنگ توصیف میکنه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو روستا وقتی شب میشد تو حیاط خونه راه میرفتم و حرفای دکتر شریعتیو برای خودم زمزمه میکردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه جمله از دکتر شریعتی همیشه تو ذهنم هست که میگه:[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]"گل زیر انگشتهای تشریح می پژمرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ازدور باید دید [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آه که عقل اینها را نمیفهمد"[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو روستا بیشتر وقتا توباغ یا لب چشمه درس میخوندم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همیشه زیر بارون رفتنو دوست داشتم و اصلا برام مهم نبود خیس میشم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خلاصه منم آدم پایه ای بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بین خانواده ی من و مهدی هم شباهتایی وجود داشت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بابای منم کارمند بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از لحاظ مالی در یه سطح بودیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از لحاظ مذهبی درسته که چادری نبودم ولی همیشه حجابمو حفظ میکردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خانوادم هم پای بند به مسائل مذهبی بودن [/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]روزسه شنبه که با مهدی حرف زدم ترجیح میدادم بیشتر شنونده باشم تا گوینده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چون استرس روبه رو شدن با مهدی نمیذاشت خوب حرف بزنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به خاطر همین حرفام تو دلم موند[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]شنبه امتحان داشتم[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]راهی دانشگاه شدم[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو اتوبوس کتابمو باز کرده بودم و داشتم درس میخوندم که یه خانمی برای برادرش از من خواستگاری کرد[/FONT][/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]از اونجایی که من از این جور خواستگاری کردن خیلی بدم میومد[/FONT][/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]قصد ازدواج ندارم[/FONT][/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]در ضمن دوست نداشتم به کسی جز مهدی فکر کنم[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]یکشنبه رسید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]امتحان داشتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به خدا گفتم اگه امروزکه میریم دانشگاه ببینمش بهش میگم خصوصیات اخلاقیش برای من عجیب و غریب نیست چون منم آدم پایه ای هستم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]راهی دانشگاه شدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به دانشگاه که رسیدم رفتم کتابخونه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا امتحان چند ساعتی باقی مونده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه بار از سالن مطالعه اومدم بیرون تا یه کتاب از بخش امانت بگیرم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منتظر بودم که کتابو برام بیارن که یه دفعه دیدم مهدی از سالن مطالعه اومد بیرون[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خوشحال بودم ازاینکه وقتی میبینمش دیگه فقط من نیستم که اونو میشناسم بلکه اون هم منو میشناسه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اینکه میتونستم از این به بعد بهش سلام کنم برام یه دنیا ارزش داشت [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نزدیکم که رسید به هم سلام کردیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم چند لحظه ای باهاتون کار دارم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رفتیم دقیقا همون جایی که روز سه شنبه با هم حرف زده بودیم وایسادیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ده دقیقه با هم حرف زدیم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم خصوصیت اخلاقیش برام عجیب و غریب نیست [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چون خودمم آدم پایه ای هستم[/FONT]
براش جالب بود که منم مثل خودش هستم
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی حرفامو زدم بهم گفت راستش تا یادم نرفته یه چیزی را باید بهتون بگم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون روز که با هم حرف زدیم و همکلاسیتون ما را دید [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]منکه رفتم تو سالن مطالعه اومد به شوخی یقه منو گرفت و گفت [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با دختره همکلاسی ما چیکار داشتی؟؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]این دختری نبود که وایسه این همه وقت با یه پسر حرف بزنه!!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چیکارش داشتی؟؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی گفت من در جوابش با بی اعتنایی فقط گفتم آشنامونه [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]الان هم اون فکر میکنه ما آشنای هم هستیم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهتون گفتم که در جریان باشید [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی گفت وقتی من و شما همو بشناسیم میشیم آشنای همدیگه [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به همکلاسیتون گفتم آشنای هم هستیم که دروغ نگفته باشم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی فکر کنم باورش نشد!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و مهدی از هم خداحافظی کردیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رومو که برگردوندم به سمت سالن مطالعه برم یه دفعه دیدم یکی از پسرای کلاس (که اتفاقا دوست صمیمی همون پسری بود که روز سه شنبه ما را زیر نظر داشت) داره بهم نگاه میکنه و پوزخند میزنه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حالا خر بیارو باقالی بار کن... [/FONT]
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
قسمت پانزدهم



[FONT=arial, helvetica, sans-serif]امتحان که تموم شد با [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]دوستانم [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif] رفتیم تریا تا یه چیزی بخوریم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یا به عبارتی خستگی امتحانو در کنیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون پسری که روز سه شنبه من و مهدی رو دیده بود و پسری که امروز قبل ازامتحان منو دید و داشت پوزخند میزد به همراه پسری که اون روز تو ماشین مهدی با خواهرش با هم بودیم و یکی دیگه از پسرای کلاس که جمعا 4 نفر میشدن با هم دوست بودن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رو دخترای کلاس مخصوصا من و [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]دوستانم [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیلی حساسیت نشون میدادن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی میدیدن ما با پسرا مخصوصا پسرای ترم بالایی حرف میزنیم خیلی نگاه میکردن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شاید غیرتی میشدن[/FONT]
شاید فضولیشون گل میکرد
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شاید هم از اونجایی که ما زیاد به این 4 نفر محل نمیذاشتیم حسودیشون میشد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]البته بدون اغراق باید بگم پسرای خیلی خوبی بودن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و مینا و ریحانه که رفتیم تریا چند دقیقه ای نگذشته بود که سر و کله ی این 4 نفر پیدا شد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ما چند دقیقه بعد از تریا اومدیم بیرون و به سمت کتابخونه رفتیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نگاه که پشت سرم کردم دیدم 4 تاییشون دارن میان دنبالمون[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کارشون خیلی تابلو بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حدس زدم دارن تعقیبمون میکنن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شاید فکر میکردن دوباره میخوام با مهدی حرف بزنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]دوستانم [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]وارد کتابخونه شدیم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پسرا هم اومدن تو کتابخونه و یه گوشه وایسادن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هیچ کاری نمیکردن [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فقط به گوشه ای که من ومهدی روزسه شنبه وایساده بودیم و حرف میزدیم زل زده بودن و با هم حرف میزدن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ما رفتیم سراغ سیستمای کتابخونه تا یه کم شیطونی کنیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعضی وقتا که بیکاربودیم میرفتیم شماره دانشجویی بچه های کلاسو میزدیم تا ببینیم چه کتابی گرفتن [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همیشه تو سیستما با زدن دکمه ی back میشد ببینن نفر قبلی دنبال چه کتابی میگشته[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مخصوصا اینکه اگه قبلش طرفو دیده بودی که پشت سیستم نشسته و طرف آشنا بود فضولیت گل میکرد که ببینی طرف چه کتابی گرفته[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از اونجایی که من و مینا و ریحانه حدس میزدیم بعد از رفتن ما پسرا سراغ سیستم میان و فضولیشون گل میکنه و دکمه ی بکو میزنن تو سیستمای کتابخونه تو کادر جست و جوی [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کتاب نوشتیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مگه فضولی؟؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به توچه!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو سالن امانات یه کم هوله رفتیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پسرا همچنان وایساده بودن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رفتیم تو سالن مطالعه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یکی دوباری من از سالن مطالعه اومدم بیرون[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دیدم پسرا هنوز همون جا وایسادن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میدونستم بهم شک کردن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خواستم اذیتشون کنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]موبایل به دست یه جور میومدمو میرفتم که انگار با کسی قرار دارم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تقریبا 20 دقیقه ای تو کتابخونه بودیم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اصلا حوصله ی درس خوندن نداشتیم با دوستانم ازکتابخونه اومدیم بیرون[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چند قدم بیشتر از کتابخونه دور نشده بودیم که دیدیم پسرا هم اومدن بیرون و دنبال ما راه افتادن!!!!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به دوستانم گفتم اینا کارشون خیلی ضایعس[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای اینکه ما بهشون شک نکنیم الان به بهونه ی جزوه میان سراغمون!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا این حرفو زدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یکی از پسرا با عبارت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]"ببخشین خانوما"[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ما را صدا زد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهمون نزدیک شد و گفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ببخشین شما جزوه ی درس فلان استادو دارید؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دوستانم با شنیدن این حرف سرشونو پایین انداختن و شروع به خندیدن کردن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منم که صورتم سرخ شده بود به هر مکافاتی بود جلوی انفجار خندمو گرفتمو گفتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بله داریم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بیچاره ها مونده بودن که ما به چی میخندیم؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]جزوه را بهشون دادم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ازمون دور شدن تا برن جزوه زیراکس کنن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چند لحظ بعد خودمم رفتم پیششون تا برای مینا جزوه زیراکس کنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]جزوه را که زیراکس کردن بهم دادن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تشکر کردن و به سمت کتابخونه رفتن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ما هم رفتیم خونه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]الله اعلم...[/FONT]
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]قسمت شانزدهم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]امتحانا یکی یکی داشت تموم میشد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هفته ی اول امتحانا گذشت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هفته ی دوم روز چهارشنبه من و مهدی هر دو امتحان داشتیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو این دو هفته اتفاق خاصی نیفتاد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]روز چهارشنبه اون امتحان آخریش بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی من یه امتحان دیگه داشتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]امتحان مهدی بعد از امتحان من بود [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منتظر شدم تا امتحانش تموم بشه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میخواستم ببینمش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فقط ببینمش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دلم براش تنگ شده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رفتم یه جایی روبه روی ماشینش ماشینمو پارک کردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و مهدی بعضی وقتا با ماشین میرفتیم دانشگاه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون روز هم از اتفاق هر دو تامون با ماشین اومده بودیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با مینا با هم بودیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو ماشین نشستیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعد از اینکه امتحانش تموم شد کلی وقت با استاد حرف زد[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حرفاش که تموم شد [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]به سمت ماشینش رفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سوار ماشین شد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و مینا همون لحظه از ماشین پیاده شدیم و یه جور وانمود کردیم که اصلا اونو ندیدیم [/FONT]
راهی کتابخونه شدیم
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی ما رادید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]راه افتاد و رفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به پشت سرم که نگاه کردم دیدم داره دور میزنه که برگرده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با سرعت دور زد وبرگشت و ماشینشو سر جای قبلی گذاشت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با عجله دنبال ما اومد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و مینا قبل از اینکه به کتابخونه برسیم یه چند لحظه به یه بهونه ای تو راه وایسادیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی اومد و ازکنارمون رد شد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اصلا محل نذاشت!!!!!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برام عجیب بود!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نه به اون سرعت دور زدنو و با عجله برگشتن نه به این محل نذاشتن!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به مینا گفتم شاید برای اینکه تو با منی و اون نمیدونه تو همه ی ماجرا را میدونی محل نذاشت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی رفت کتابخونه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ما هم رفتیم کتابخونه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چند لحظه ای اونجا خودمونو [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]معطل کردیم که یعنی کار داریم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به مینا گفتم تو برو تو ماشین[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شاید واقعا میخواد چیزی بگه ولی به خاطر حضور تو نمیاد جلو[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا رفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من پشت سیستما نشستم و خودمو مثلا مشغول جست و جوی کتاب نشون دادم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نمیدونستم چه کتابی بگیرم؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه کتاب که دقیقا همونو تو خونه داشتم از کتابخونه گرفتم!!!!!!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو مدت زمانی که منتظر بودم تا کتابو برام بیارن مهدی پشت سیستم نشسته بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یکی از دخترای کلاسشون اومده بود پییشش و ازش یه کتاب میخواست [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی هم که پشت سیستم نشسته بود بدون اینکه سرشو بلند کنه در جوابش گفت هفته ی دیگه سه شنبه چهارشنبه احتمالا میخوام برم مسافرت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اگه نرفتم براتون میارم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من کتابو گرفتم و از کتابخونه اومدم بیرون[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خودمم بهش محل نذاشتم!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه جوری وانمود میکردم که انگار اصلا ندیدمش!!!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سوار ماشین شدم و رفتم در دانشگاه وایسادم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منتظر شدم تا مهدی هم بیاد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی هر چی صبر کردم نیومد[/FONT]
راهی خونه شدم
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حالم خوب نبود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سرمای بدی خورده بودم و حسابی تب داشتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به سختی رانندگی میکردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا رو سرکوچشون پیاده کردم و خودمو رسوندم خونه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در سالنو که باز کردم افتادم رو زمین [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پنج شنبه و جمعه تو رختخواب درس میخوندم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شنبه امتحان داشتم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو دانشگاه مهدی را از دور دیدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]امتحان آخرو هم دادم و برگشتم خونه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه هفته ای استراحت داشتیم تا کلاسا دوباره شروع بشه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون روزا با بچه ها عادت داشتیم همش بریم دانشگاه و نمره هامونو ببینیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یکشنبه رفتم دانشگاه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رفته بودم تو اتاق کارشناس گروهمون[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی هم همون دور و برا بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو اتاق که بودم یه لحظه احساس کردم یکی میخواد بیاد تو اتاق[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رومو که برگردوندم دیدم مهدیه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا همو دیدیم هر دوتامون هل کردیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من رومو ازش برگردودم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی هم از تو اتاق اومدن منصرف شد...[/FONT]
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]قسمت 17[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون روزا تو دهه ی اول محرم بودیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ناراحت بودم که نتونسته بودم نصیبی از دهه ببرم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]جمعه بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شب شام غریبان غمگین تو اتاقم نشسته بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه دفعه یه صدایی از بیرون شنیدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رفتم لب پنجره[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دیدم یه گروه زن و مرد شمع به دست دارن نوحه میخونن و عزاداری میکنن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اینجور عزاداریو خیلی دوست داشتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]لباسمو پوشیدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]عادت داشتم تو این جور مراسما چادر سرم کنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دنبالشون راه افتادم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیلی آروم و قشنگ عزاداری میکردن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یکی دو ساعتی تو خیابونای محله راه رفتیم وعزاداری کردیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعد از عزاداری رفتیم تو خیمه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مداح خیمه خیلی قشنگ داشت عزاداری میکرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منم با اینکه معمولا دیر اشکم در میومد ولی اون شب حسابی گریه کردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تلافی کل دهه رو یه شبه در اوردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از بچگی همیشه دلم میخواست چادر سرم کنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی از این میترسیدم که نتونم درست و حسابی جمعش کنم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اونوقت به جای اینکه یه حجاب برتر داشته باشم [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]حجابم بدتر از قبل میشد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از اینکه چادرو شلخته سرم کنم بدم میومد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چند باری تصمیم به چادری شدن گرفته بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی به خاطر همین چیزا منصرف میشدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در ضمن همیشه فکر میکردم چادر برام محدودیت میاره[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آدم شیطونی بودم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از رو جوب پریدن هام[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بالا درخت رفتن هام[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فکر میکردم با وجود چادر باید همه ی این چیزارو بذارم کنار[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همیشه وقتی تو خیابون یه عبارتایی رو در و دیوارا در مورد چادر و حجاب برتر میدیدم عذاب وجدان میگرفتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چادری شدن همیشه یکی از دغدغه های ذهن من بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بیشتر دوستام هم یا چادری بودن یا یه مانتویی مثل خودم که مواظب حجابشون بودن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دوستام هم چادری بودن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من با یکیشون از سال دوم دبیرستان دوست بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه بار تو دبیرستان بهم گفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چرا چادری نمیشی؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منم به خاطر همون مسایلی که ازش میترسیدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم مانتویی بودن خودموبیشتر دوست دارم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو دانشگاه ترم اول مینا هم به جمع من و ریحانه پیوست [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به جز اون یه بار کهیکی از دوستام بهم گفت چرا چادری نمیشی دیگه هیچ وقت در مورد چادر چیزی بهم نگفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا هم هیچ وقت منو به چادری شدن نصیحت نمیکرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی دو تا دوست چادری که چادراشون همیشه مرتب وار سرشونه خواه نخواه رو آدم تاثیر میذارن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تابستون 85 قبل از اینکه با مهدی حرف بزنم و بفهمم دلش میخواد همسرش چادری باشه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رو چادری شدن خودم حسابی فکر کرده بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تصمیممو برای چادری شدن گرفته بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی فقط یه کمی به تاخیر انداخته بودمش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حرفای مهدی و ارزشی که برای چادر قائل بود منو یه بار دیگه به فکر فرو برد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یادم انداخت که قرار بود چادری بشم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه تنلگر به من زد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون شب که رفتم عزاداری به خاطر گناهام خیلی گریه کردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مخصوصا گناهایی که شاید از بابت مانتویی بودن و جلب توجه ی دیگران مرتکب شده بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تصمیمو گرفتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شنبه شد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]باید میرفتم دانشگاه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کلاسا شروع شده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]لباسمو پوشیدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چادرمو سرم کردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مامانم با اینکه خودش چادری بود ولی مات و مبهوت داشت بهم نگاه میکرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهم گفت:[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چرا با چادر؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم میخوام از این به بعد چادر سرم کنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت نکنه دیشب که چادر سرت کردی کسی بهت گفته چقدر چادر بهت میاد حالا تو هم جو گیر شدی؟؟!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم نه مامان اصلا قضیه اینطور نیست!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به این نتیجه رسیدم که چادر برام بهتره[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مامانم گفت خوبه که به این نتیجه رسیدی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سوار ماشین شدم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رفتم دنبال مینا[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا که سوار ماشین شد اصلا متوجه ی چادر سر کردن من نشد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چند لحظه ای که گذشت بهش گفتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو تغییری تو من نمیبینی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه ذره نگام کرد و گفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]واااااااااااااااای چادر!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم آره دیگه چادری شدم!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت حتما به خاطر حرفای مهدی چادری شدی؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم نه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میتونم قسم بخورم که حتی یه درصد هم به خاطر اون نبوده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رسیدیم دانشگاه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با اینکه به خاطر مهدی چادری نشدم ولی [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیلی دوست داشتم اون روز مهدی منو ببینه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دوست داشتم جز اولین کسایی باشه که منو با چادر میبینه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]درسته که اگه منو میدید فکر میکرد به خاطر حرفاش چادری شدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی برام مهم نبود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]معمولا وقتی یه دختر چادری میشه اولین چیزی که به ذهن همه میرسه اینه که دختره کسیو دوست داره و طرف اهل چادره!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به خاطر همین دختره چادری شده!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]درمورد منم خیلیا این فکروکردن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]درسته که خیلیشون به زبون نمی اوردن [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی از طرز رفتارشون بعضی وقتا هم نیش و کنایه هاشون معلوم بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میدونستم با چاری شدنم باید یه چند وقتی جواب پس بدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خودمو برای سین جین شدن آماده کرده بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهم نبود دیگران چه فکری در مورد من میکنن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهم عقیده ی من بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی اون روز تو کتابخونه به دختر همکلاسیشون گفت که احتمالا میخواد بره مسافرت [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای همین احتمال میدادم تو دانشگاه نبینمش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با دوستانم رفته بودیم نمره هامونو ببینیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چند لحظه ای نگذشته بود که مهدی هم اومد [/FONT]
خیلی خوشحال شدم
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منو دید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه چند دقیقه بعد رفتم سراغ ماشینم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی هم پشت سرم راه افتاد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سرعتمو تند کردم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نمیدونم چرا از روبه رو شدن باهاش واهمه داشتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]قلبم داشت تند میزد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیلی سریع خودمو به ماشین رسوندم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سوار ماشین شدم و سرمو گذاشتم رو فرمون[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ماشین دوست مهدی دقیقا پشت سر ماشین من پارک شده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی اومد تا از ماشین دوستش کیفشو برداره[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سرمو که از روی فرمون بلند کردم دیدم داره کیف به دست ازم دور میشه...[/FONT]
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]

قسمت 18
ترم جدید شروع شده بود
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با کمک خدا تونستم ترم 3 رتبه سوم بشم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برام خیلی مهم بود که تو این شرایطی که پیش اومده رتبه بیارم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چون من بین بچه ها به تمرکز زیاد و سرعت بالای خوندن معروف بودم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]جریان مهدی درسته که تا حدودی ذهنمو مشغول کرده بود ولی سرعت بالای درس خوندنم وقتایی را که به مهدی فکر میکردم جبران میکرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به مهدی هم گفته بودم که این مسایلی که پیش اومده باعث نمیشه من درسمو نخونم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رتبه 3 من که تو بورد زده شد باعث شد خودمو به مهدی ثابت کنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و مهدی به جز همون کلاسی که ترم 2 با هم داشتیم دیگه هیچ کلاسی با هم نداشتیم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من اون کلاسو به پیشنهاد کارشناس گروهمون گرفته بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یادمه خیلی برای حذف کردنش تلاش کردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آخه مینا و ریحانه سر اون کلاس نبودن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بیشتر بچه های اون کلاس ترم بالایی بودن ومنم چون ترم 2 بودم وزیاد بچه ها را نمیشناختم برام سخت بود سر اون کلاس برم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همیشه برای سر اون کلاس رفتن خیلی عذاب میکشیدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میخواستم کلاسو حذف کنم و با دوستانم کلاس بگیرم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی ساعت کلاسی که میخواستم با دوستانم بگیرم با یکی دیگه از کلاسام تداخل داشت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ترم 1 خود دانشگاه برامون انتخاب واحد کرده بود [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منم که ترم 2 تازه برای اولین بار میخواستم انتخاب واحد کنم زیاد از طریقه ی حذف کردن ها و[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]حذف اضطراری کردن ها سر در نمی اوردم و به خاطر همین تلاشام برای حذف کردن به نتیجه ای نرسید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خلاصه رفتم سر اون کلاس[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و اون کلاس منجر به آشنایی من با مهدی شد...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از بار دوم که من و مهدی با هم حرف زدیم دیگه با هم حرف نزده بودیم حتی به هم سلام هم نکرده بودیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا اینکه یه روز دم مسجد دانشگاه خیلی اتفاقی از روبه روی هم در اومدیم و به هم سلام کردیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]این اولین سلام بعد از اون هل کردن ها و روبرگردوندنها بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]این اولین سلام ترم4 بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من مهدی رو ترم 4 معمولا سه شنبه و چهارشنبه ها میدیدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعضی وقتا ساعت کلاسامون با هم بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای همین قبل و بعد از کلاس همو میدیدیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ترم 4 هیجان انگیز ترین ترم من بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای دیدن مهدی!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای سر کلاس مدام به ساعت نگاه کردن!!!!!!!![/FONT]
برای انتظار روزای سه شنبه و چهارشنبه!!!!!!!!!!!
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]روزای سه شنبه بعد از ظهرها ساعت 2 تا4 و 4تا 6 کلاس داشتم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی هم ساعت 4 تا6 کلاس داشت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و مهدی ساعت 4تا6 تو یه ساختمون کلاس داشتیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی کلاس 2 تا4 من ساختمونش با کلاس 4 تا6 فرق داشت [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کلاس که تموم میشد بدو بدو خودمو به ساختمون کلاس 4 تا6 میرسوندم تا ببینمش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیلی وقتا تو این دویدن ها یا تند رفتن ها نفسم میگرفت و با آخرین رمق خودمو به ساختمون میرسوندم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعضی وقتا تو یه روز میشد 5 یا6 بار همو میدیدیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعضی وقتاش اتفاقی بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعضی وقتا هم به خاطر هماهنگی های من بود که از روبه روش در میومدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]عادت داشت هر بار که منو میدید سلام میکرد!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چندهفته ای از کلاسا گذشته بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه روزسه شنبه ساعت 4که من و مهدی هر دو کلاس داشتیم چند دقیقه ای قبل از ساعت 4 داشتم دور و بر کلاسش هوله میرفتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دانشکده ی ما یه ساختمون دو طبقه ی کوچیک بود که[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بچه ها همگی عادت داشتن تو دانشکده زیاد هوله برن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و مینا رفته بودیم دور و برکلاس مهدی تو یه کلاس خالی نشسته بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از جلوی در کلاس که رد شد منو دید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اشاره کرد که چند لحظه ای باهام کار داره[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نزدیکش رفتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعد از سلام و احوالپرسی گفت میخوام باهاتون حرف بزنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم خوب بفرمایید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت الا نه بعد از کلاس تو کتابخونه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم باشه و ازش خداحافظی کردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]موضوع را به ریحانه و مینا گفتم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اونا خیلی هیجان زده شده بودن که مهدی چی میخواد بهم بگه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی خودم انگار یه غمی رو دلم سنگینی میکرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اضطراب داشتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]احساس میکردم قراره اتفاق بدی بیفته[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کلاس اون روز خیلی کند و به سختی گذشت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کلاس که تموم شد خودمو به کتابخونه رسوندم...[/FONT]
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
قسمت 19


[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی تو کتابخونه بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رفتیم یه گوشه ای وایسادیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعد از سلام و احوالپرسی دست کرد توی جیب اورکتش و یه پاکت در اورد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نامه ی خودم بود که بهش داده بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت من نامتونو خیلی دوست داشتم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیلی قشنگ نوشته بودید [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی هر چی فکر کردم دیدم اگه این پیش خودتون باشه خیالتون راحت تره[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بالاخره منم یه آدمم ممکنه اشتباه کنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پس اگه نامه دست خودتون باشه خیال هر دوتاییمون راحت تره[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی نامه را به طرفم دراز کرد که بگیرم انگار یه آوار رو سرم خراب شد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نامه را ازش گرفتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دیگه نفهمیدم داره چی بهم میگه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فقط داشتم به یه چیز فکر میکردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]"گیرم که نام من زلبت محو گشت و مرد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یاد مرا چگونه فراموش میکنی؟؟؟؟؟"[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه بار که داشتم این شعرو برای مینا میخوندم بهم گفت همونطور که نامتو فراموش میکنه یادتم هم فراموش میکنه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به مینا گفتم مهدی هیچ وقت نمیتونه یاد منو فراموش کنه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چون یه نامه از من دستشه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا گفت راست میگیا خوبه حداقل یه چیزی دستش داری که هر وقت بهش نگاه کنه یادت بیفته[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی نامه را بهم برگردوند فهمیدم یادمم فراموش میکنه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بغض کرده بودم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از روز اولی که با مهدی حرف زدم تو یه جور بلاتکلیفی بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی با پس دادن نامه احساس کردم قراره همه چیز تموم بشه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چند دقیقه بعد از اینکه نامه را بهم برگردوند تونستم حواسمو جمع کنم و به حرفاش توجه کنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهم گفت [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه سوال دارم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چرا چادری شدین؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نمیخوام فکر کنید به خاطرشما و حرفای شما چادری شدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من چادرو به خاطر اعتقادات خودم سرکردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چون وقتی چیزیو با فکر و اندیشه انتخاب میکنم بیشتر بهش پای بند هستم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی سری تکون داد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از رفتارش معلوم بود که حرفمو قبول کرده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی گفت یه بار که پیش یکی از پسرای همکلاسیتون بودم(یکی از همون اکیپ 4 نفره)بهش گفتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]این فامیل ما ندیده بودم چادر سرش کنه!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از کی تاحالا چادری شده؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همکلاسیتون گفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کیو میگی؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم خانم...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت مگه فامیل شماست؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم آره فامیلیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت آره ما هم ندیده بودیم چادر سرش کنه ولی مثل اینکه تازگیا چادری شده!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یکی از دوستای مهدی هم که دیده بود ما با هم حرف میزنیم به مهدی گفته بود [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]این کیه؟؟؟ با تو چیکار داره؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی هم گفته بود این فامیلمونه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه مشکلی براش پیش اومده برای همین با هم حرف میزنیم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif](تقریبا ازهمون روزا بود که تو دانشگاه همه فکر کردن ما با هم فامیلیم!!!!!!)[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی بعد شروع کرد از شرایط خودش گفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت من تکلیفم اصلا معلوم نیست[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تکلیف درسم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]امتحان ارشد که هنوز تصمیم نگرفتم چه گرایشی شرکت کنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اصلا معلوم نیست ارشد قبول بشم یا نه!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تکلیف سربازیم و اینکه معلوم نیست سربازیم کجا باشه؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تکلیف کارم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهم گفت همه ی این شرایطو در نظر بگیرید و خودتون انتخاب کنید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم من که گفته بودم تصمیمم برای چند سال دیگس [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من با صبر کردن مشکلی ندارم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی داشت شرایطو یه جوری میگفت که خود من بهش جواب نه بدم و وقتی من در جواب بهش میگفتم این مشکلات با گذرزمان حل میشه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دوباره شروع میکرد و از مشکلات میگفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم دارین شرایطو سخت میگیرین[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]این مشکلات لاینحلی نیست[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی اون میگفت این مشکلات معلوم نیست تا چند سال دیگه حل بشه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت مثلا حاضری 10 سال برام صبر کنی؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم نه حداکثر 5 سال[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میخواست یه جوری جواب نه رو از زبون خودم بشنوه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهم گفت بذارین خیالم راحت باشه چون میخوام همین چند روز تصمیمو برای امتحان ارشد بگیرم و از روز شنبه شروع به درس خوندن کنم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت این موضوع خیلی ذهنمو مشغول کرده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مثلا امروز سر کلاس یه سوال از استاد پرسیدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]استاد برگشت بهم گفت تو دیگه چرا؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از تو بعیده یه همچین سوالی بپرسی!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت میخوام نه را از زبون شما بشنوم که هیچ وقت خودمو به خاطر این موضوع سرزنش نکنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میخوام اگه یه روزی پشیمون شدم با خودم بگم شما جواب منفی دادید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم دارین خودتونو گول میزنین[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی اگه شما میخواین این طور باشه من اصراری نمیتوم کنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اگه شما این طوری میخواین [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]باشه حرفی نیست من میگم نه!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شما هم تو خیالات خودتون همیشه فکر کنید من جواب منفی دادم!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
قسمت 20


[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حرفای من و مهدی تقریبا تموم شده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یک ساعتی با هم حرف زدیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ساعت 7 بود که از هم خداحافظی کردیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اصلا حال خوبی نداشتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دوستانم منتظر بودن تا ببینن چه اتفاقی افتاده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منو که دیدن گفتن چی شد؟؟؟ [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم بهم گفت نه [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دوستام گفتن چی بهم گفتید؟چرا گفت نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو جواب بهشون گفتم نمیخوام حرف بزنم!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نمیخوام چیزی بگم!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و دوستانم سوار اتوبوس شدیم و خودمونو به در دانشگاه رسوندیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی هم تو اتوبوس دانشگاه بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]داشتم بهش نگاه میکردم و به مینا و ریحانه میگفتم تورو خداچیزی بهم نگید!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بذارید تو حال خودم باشم!!!!!!!![/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو مسیر خونه با مینا با هم بودیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هر چی بهم گفت حرف بزن شاید آروم بشی [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش میگفتم نمیخوام چیزی بگم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فقط میخوام فکر کنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به این فکر میکردم که اگه مهدی به خاطر شرایطش به من گفت نه پس اصلا چرا خواست منو ببینه؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همیشه از این میترسیدم که وقتی بهش نامه میدم برای اینکه ببینه کی بهش نامه داده اول بیاد باهام حرف بزنه بعد هم بگه ببخشید شرایطشو ندارم!!!!!!!! [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی اون به مهناز گفت میخواد با من حرف بزنه احساس کردم از طرف اون مشکلی وجود نداره و میخواد با من حرف بزنه و منو بشناسه و بعد تصمیم بگیره[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی چیزی که ازش میترسیدم اتفاق افتاد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دلیل نه گفتنش برام زجر آور بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اگه بهم میگفت دوسم نداره اگه میگفت از من خوشش نمیاد یا هر چیز دیگه راحت تر میتونستم قبول کنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شوکه شده بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رفتم خونه و فقط فکر میکردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی دقیقا همون آدمی بود که من میخواستم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یادمه یه بار قبل از اینکه مهدی رو بشناسم [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]سر نماز دعا کردم و گفتم خدایا دلم میخواد با کسی ازدواج کنم که به این اعتقاد داشته باشه که اگه کار بدی کنه خیلی زود تو همین دنیا چوبشو میخوره [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مخصوصا در رابطه با پدر و مادر[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خودم هم به این موضوع خیلی اعتقاد داشتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]روزایی که برای کنکور درس میخوندم اگه مامانم ازم کاری میخواست که انجام بدم و به بهونه ی درس انجام نمیدادم یه مشکلی برام پیش میومد که دیگه نمیتونستم درس بخونم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی اگه اون کارو برای مامانم انجام میدادم [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]با این که وقتمو برای اون کار گذاشته بودم ولی شرایطی پیش میومد که میتونستم اون مقدار درسیو که نخونده بودم جبران کنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]موقع امتحانا اگه به مامانم کمک میکردم حتی اگه زیاد درس نخونده بودم نمره هام خوب میشد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بچه ها قبل از امتحان ازم میپرسیدن چقدر خوندی؟؟و من در جواب میگفتم زیاد نتونستم بخونم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعد که نمره ام خوب میشد فکرمیکردن بهشون دروغ گفتم!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی وقتایی که مامان ازم کمک میخواست و انجام نمیدادم حتی اگه کتابو زیر و رو کرده بودم و چند دور خونده بودم نمره ام بد میشد!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دلم میخواست با کسی ازدواج کنم که برای پدر و مادرش ارزش زیادی قائل باشه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و مهدی دقیقا همون شخص بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]روز اولی که با مهدی حرف زدم و بهم گفت به این مسائل اعتقاد داره خوشحال بودم که تو انتخابش اشتباه نکردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فکر میکردم مهدی همون کسیه که از خدا خواستمش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حالا چطور میتونستم فراموشش کنم؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون شب گذشت و فردا صبح من مثل آدمایی که تازه از شوک بیرون اومده باشن وفهمیده باشن چه بلایی سرشون اومده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بغضم ترکید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آهنگ "به سوی تو به شوق روی تو"[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از مهران زاهدی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif](همین آهنگی که الان تو وبلاگه) تو موبایلم بود [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اونو گذاشتم و زار زار گریه کردم...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من دو تا خواهر دارم و یه برادر که همگی ازدواج کردن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خونه ی ما یه خونه ی ساکت و خلوته[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خوبی خونه ی ما اینه که وقتی در اتاقمو میبندم و میشینم زار زار گریه میکنم کسی نمی بینه!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کسی مدام تو اتاق نمیاد!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کسی سوال پیچم نمیکنه که برای چی گریه میکنی؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برا همین میتونم راحت گریه کنم!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فقط وقتی گریه هام تموم میشه و میخوام از اتاق بیرون برم نمیدونم با چشمای قرمز و پف کرده چی کار باید کنم؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون روز وقتی حسابی گریه کردم برای اینکه مامانم منو نبینه سریع از تو اتاقم اومدم بیرون و رفتم تو حمام [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من آدمی نبودم که خودمو ببازم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بالاخره تو مشکلات یه راه حلی پیدا میکردم و خودمو از مخمصه نجات میدادم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون روز هم امید تنها راه نجات من بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با خودم گفتم دنیا که به آخر نرسیده!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از کجا معلوم پشیمون نشه!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از کجا معلوم برنگرده!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هنوز تا آخر ترم و فارغ التحصیلیش چند ماه باقی مونده !!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پس میتونم امیدوار باشم که پشیمون میشه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ساعت 11با یه دل شاد از حمام بیرون اومدم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]لباسمو پوشیم و راهی دانشگاه شدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو ایستگاه اتوبوس با مینا قرار گذاشته بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیلی شاد و شنگول به مینا سلام کردم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا وقتی منو دید ماتش برده بود که چرا اینقدر [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خوشحالم؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهم گفت فکر میکردم وقتی امروز میبینمت دمق و کسلی!!!!!!!!!!ولی انگار خیلی خوشحالی!!!!!! چی شده؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم به این نتیجه رسیدم که هنوز میشه امیدوار بود!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شاید برگرده!!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا از خوش خیالی من تعجب کرده بود!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شاید هم تو دلش داشت به خوش خیالی من میخندید!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی من بعد از 16 ساعت تو شوک بودن و بعد هم گریه کردن به این نتیجه رسیده بودم که نباید امیدمو از دست بدم!!!!!![/FONT]
خیلی حرفا تو دلم مونده بود که دلم میخواست به مهدی بگم
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو اتوبوس به مینا گفتم کاش تو یا ریحانه میرفتید باهاش حرف میزدید [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]البته یه جوری که فکر نکنه من شما را فرستادم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعد که بیشتر فکر کردم دیدم اگه مینا یا ریحانه برن باهاش حرف بزنن فکر میکنه اومدن منت کشی [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون وقت عزت من از بین میره[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به خاطر همین به مینا گفتم نمیخواد برید باهاش حرف بزنید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به دانشگاه رسیدیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون روز بچه ها امتحان ارشد داشتن و دانشگاه تق و لق بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و مینا و ریحانه وقتی فهمیدیم کلاسا تشکیل نمیشه رفتیم جایی که حوزه ی امتحانی پسرا بود [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی هم اون روز امتحان ارشد آزمایشی داشت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه جا منتظر شدم تا ببینمش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بودن چند تا دختر نزدیک حوزه ی امتحانی پسرا اصلا صورت خوشی نداشت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی من دوسش داشتم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برام مهم نبود کجا وایسادم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ساعت 2 امتحان داشت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من تو یکی از ایستگاه اتوبوسای دانشگاه که نزدیک حوزه ی امتحانی بود نشسته بودم و داشتم با یکی از بچه ها که اومده بود ازم جزوه بگیره حرف میزدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ساعت ۱ و نیم بود که اومد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی دیدمش بهش نگاه کردم ولی خیلی زود رومو ازش برگردوندم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون هم منو دید و با فاصله ی چند متری از من رد شد و رفت [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من ومیناو ریحانه از دانشگاه رفتیم بیرون [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میخواستیم بریم کتابفروشی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو راه کتابفروشی فیلم دوباره یاد هندستون کرده بود وبغض کرده بودم!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ریحانه هم حسابی از دست مهدی عصبانی بود و[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میگفت دلم میخواد برم خفش کنم!!!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعد از اینکه کارمون تو کتاب فروشی تموم شد خیلی سریع دوباره خودمونو به دانشگاه رسوندیم و دم در دانشگاه وایسادیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]امتحان تموم شده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیلی وقت صبر کردم تا اومد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سوار ماشین دوستش بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بدون اینکه منو ببینه رفت...[/FONT]
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
قسمت22
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من دو تا خواهر دارم و یه برادر که همگی ازدواج کردن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خونه ی ما یه خونه ی ساکت و خلوته[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خوبی خونه ی ما اینه که وقتی در اتاقمو میبندم و میشینم زار زار گریه میکنم کسی نمی بینه!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کسی مدام تو اتاق نمیاد!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کسی سوال پیچم نمیکنه که برای چی گریه میکنی؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برا همین میتونم راحت گریه کنم!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فقط وقتی گریه هام تموم میشه و میخوام از اتاق بیرون برم نمیدونم با چشمای قرمز و پف کرده چی کار باید کنم؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون روز وقتی حسابی گریه کردم برای اینکه مامانم منو نبینه سریع از تو اتاقم اومدم بیرون و رفتم تو حمام [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من آدمی نبودم که خودمو ببازم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بالاخره تو مشکلات یه راه حلی پیدا میکردم و خودمو از مخمصه نجات میدادم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون روز هم امید تنها راه نجات من بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با خودم گفتم دنیا که به آخر نرسیده!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از کجا معلوم پشیمون نشه!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از کجا معلوم برنگرده!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هنوز تا آخر ترم و فارغ التحصیلیش چند ماه باقی مونده !!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پس میتونم امیدوار باشم که پشیمون میشه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ساعت 11با یه دل شاد از حمام بیرون اومدم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]لباسمو پوشیم و راهی دانشگاه شدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو ایستگاه اتوبوس با مینا قرار گذاشته بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیلی شاد و شنگول به مینا سلام کردم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا وقتی منو دید ماتش برده بود که چرا اینقدر [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خوشحالم؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهم گفت فکر میکردم وقتی امروز میبینمت دمق و کسلی!!!!!!!!!!ولی انگار خیلی خوشحالی!!!!!! چی شده؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم به این نتیجه رسیدم که هنوز میشه امیدوار بود!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شاید برگرده!!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا از خوش خیالی من تعجب کرده بود!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شاید هم تو دلش داشت به خوش خیالی من میخندید!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی من بعد از 16 ساعت تو شوک بودن و بعد هم گریه کردن به این نتیجه رسیده بودم که نباید امیدمو از دست بدم!!!!!![/FONT]
خیلی حرفا تو دلم مونده بود که دلم میخواست به مهدی بگم
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو اتوبوس به مینا گفتم کاش تو یا ریحانه میرفتید باهاش حرف میزدید [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]البته یه جوری که فکر نکنه من شما را فرستادم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعد که بیشتر فکر کردم دیدم اگه مینا یا ریحانه برن باهاش حرف بزنن فکر میکنه اومدن منت کشی [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون وقت عزت من از بین میره[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به خاطر همین به مینا گفتم نمیخواد برید باهاش حرف بزنید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به دانشگاه رسیدیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون روز بچه ها امتحان ارشد داشتن و دانشگاه تق و لق بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و مینا و ریحانه وقتی فهمیدیم کلاسا تشکیل نمیشه رفتیم جایی که حوزه ی امتحانی پسرا بود [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی هم اون روز امتحان ارشد آزمایشی داشت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه جا منتظر شدم تا ببینمش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بودن چند تا دختر نزدیک حوزه ی امتحانی پسرا اصلا صورت خوشی نداشت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی من دوسش داشتم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برام مهم نبود کجا وایسادم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ساعت 2 امتحان داشت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من تو یکی از ایستگاه اتوبوسای دانشگاه که نزدیک حوزه ی امتحانی بود نشسته بودم و داشتم با یکی از بچه ها که اومده بود ازم جزوه بگیره حرف میزدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ساعت ۱ و نیم بود که اومد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی دیدمش بهش نگاه کردم ولی خیلی زود رومو ازش برگردوندم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون هم منو دید و با فاصله ی چند متری از من رد شد و رفت [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من ومیناو ریحانه از دانشگاه رفتیم بیرون [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میخواستیم بریم کتابفروشی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو راه کتابفروشی فیلم دوباره یاد هندستون کرده بود وبغض کرده بودم!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ریحانه هم حسابی از دست مهدی عصبانی بود و[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میگفت دلم میخواد برم خفش کنم!!!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعد از اینکه کارمون تو کتاب فروشی تموم شد خیلی سریع دوباره خودمونو به دانشگاه رسوندیم و دم در دانشگاه وایسادیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]امتحان تموم شده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیلی وقت صبر کردم تا اومد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سوار ماشین دوستش بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بدون اینکه منو ببینه رفت...[/FONT]
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
23

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چهارشنبه تموم شد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پنج شنبه و جمعه هم گذشت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دلم میخواست برم با مهدی حرف بزنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دلم میخواست همه ی اون چیزایی که تو دلم مونده بودو بهش بگم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تصمیم گرفتم باهاش حرف بزنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]البته یه جور احساساتی حرف بزنم که در عین حال که خودمو کوچیک نمیکنم و عزت خودمو حفظ میکنم برجکاشو بزنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی میترسیدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میترسیدم از اینکه فکر کنه [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]میخوام پاپیچش بشم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای همین باخدا شرط کردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شنبه ها هیچوقت تو دانشگاه نمیدیدمش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شنبه که رفتم دانشگاه به خدا گفتم خدایا اگه حرف زدنم باهاش به صلاحه امروز یه نشونه ای برام قرار بده و اون هم اینکه امروز ببینمش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رفتم دانشگاه [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی نبود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ندیدمش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با مینا و ریحانه از دانشگاه بیرون اومدیم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ریحانه میخواست بره تو کتابفروشی ای که بیرون دانشگاه بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ساعت نزدیک 7 بود [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ما هروقت میرفتیم تو کتابفروشی خیلی وقت اونجا بودیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میرفتیم سراغ کتابا[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعضی صفحاتشو میخوندیم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به خاطر همین اون روز به ریحانه گفتم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بی خیال کتابفروشی شو[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من حالشو ندارم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بذار یه وقت دیگه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ریحانه گفت زیاد طول نمیکشه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]زود بر میگردیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]قبول کردم و با هم رفتیم کتابفروشی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در کتابفروشی رو که باز کردم دیدم مهدی و دوستش [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رو به روم وایسادن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ماتم برده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دوستش که منو میشناخت و چند قدمی جلوتر از مهدی [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]وایساده بود به من سلام کرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منم با یه سلام خشک جوابشو دادم و [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]رفتم سراغ قفسه ی کتابا[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به مهدی محل ندادم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیلی زود از کتابفروشی بیرون اومدیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وبا مینا سوار اتوبوس شدیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو اتوبوس به این فکر میکردم شرطی که با خدا کرده بودم عملی شده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هنوز از حرف زدن با مهدی واهمه داشتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یکشنبه رسید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]روزای یکشنبه بعضی وقتا مهدی رو میدیدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از خدا خواستم یه نشونه ی دیگه برام قرار بده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و اون نشونه این بود که تو دانشگاه ببینمش و شرایط جوری باشه که بتونم بهش بگم میخوام باهاش حرف بزنم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آخه مهدی بیشتر وقتا با دوستاش با هم بودن و من اینجور وقتا نمیخواستم طرفش برم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چون میدونستم دوستاش حساس میشن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای همین ترجیح میدادم اگه باهاش کار دارم وقتایی که تنهاست برم و بهش بگم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یکشنبه مهدی رو تو دانشگاه دیدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اتفاقا شرایط جوری بود که میتونستم برم و باهاش حرف بزنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی نرفتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دوشنبه هم اومد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به خدا گفتم خدایا امروز شرط آخرمه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دوشنبه ها من تا حالا مهدی رو تو دانشگاه ندیدم ولی [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]اگه امروز ببینمش دیگه مطمئن میشم که باید باهاش حرف بزنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از اتفاق اون روز هم مهدی رو دیدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سه تا نشونه از خدا خواسته بودم که هر سه تاش اتفاق افتاده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سه شنبه رسید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نمیدونم چرا همه چیز همیشه سه شنبه ها اتفاق می افتاد!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سه شنبه چند بار دیدمش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی هر بار با دوستاش بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بالاخره یه بار که تنها بود رفتم پیشش و بهش گفتم میخوام باهاتون حرف بزنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اگه ممکنه بعد از کلاس بیاین کتابخونه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]قبول کرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]او روز هم اضطراب داشتم ولی دیگه ناراحت نبودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با یه شیطونی خاصی قرار بود برم برجکاشو بزنم!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا وریحانه هم توصیه میکردن از طریق احساسی وارد شو!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حرفای احساسی بزن!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برجکاشو بزن!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کلاس تموم شد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رفتم کتابخونه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه جا وایسادم و به چند تا کتاب و بروشور نگاه کردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی هم تو کتابخونه بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]داشت از قسمت امانات کتاب میگرفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی کارش تموم شد از کتابخونه رفت بیرون[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من بیرون رفتنشا ندیدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا و ریحانه که همون دور وبرا بودن اومدن به من گفتن این که رفت بیرون!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پس چرا نیومد حرف بزنه؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم نمیدونم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شاید منو ندیده!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتن برو دنبالش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رفتم بیرون از کتابخونه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همین طور که داشتم با عجله خودمو بهش میرسوندم [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]دیدم وایساد و به ماه نگاه کرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تقریبا نزدیکای غروب بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نزدیکش شدم وصداش کردم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]قرار بود بعد از کلاس بیاید کتابخونه [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من تو کتابخونه منتظرتون بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهم گفت باشه شما برید منم تا چند لحظه دیگه میام[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من برگشتم تو کتابخونه [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و منتظر مهدی شدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یکی از پسرای کلاس به اسم احسان که جلوی در کتابخونه وایساده بود شاهد همه ی اتفاقات بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یادمه وقتی ترم 2 تموم شد یه بار که با مینا رفته بودیم دانشگاه تا نمره هامونو ببینیم احسان هم اومده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اومد پیش من ومینا و روکرد به من و گفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خانم... من خیلی خوشحالم که با شما همکلاس شدم!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیلی خوشحالم که همکلاسی خوبی مثل شما دارم!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من که از حرفای احسان حسابی شاخ در اورده بودم درجوابش گفتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیلی ممنون[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]لطف دارید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]احسان خداحافظی کرد و رفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا لجش گرفته بود از اینکه احسان اصلا به اون محل نداده و فقط طرف صحبتش من بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با خنده بهم گفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منم که بوق !!!!!!!!! [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]احسان ترم 3 سر کلاس رفع اشکال درسی میومد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همیشه از بس خودکار و مداد و کتابش رو زمین می افتاد ما بهش می خندیدیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خودکارشو که برمیداشت مدادش رو زمین می افتاد مدادشو که برمیداشت کتابش می افتاد کتابشو که برمیداشت دوباره خودکارش می افتاد و...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رابطه ی من با احسان خیلی کم و بیشتر در حد یک سلام بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از اون روز که من و مهدی رو با هم دید رفتارش با من عوض شد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بی محلی میکرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]البته اصلا برام مهم نبود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چون همیشه نمیشه همه ی آدما را راضی نگه داشت!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی اومد تو کتابخونه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]روبه روی هم قرار گرفتیم و شروع به حرف زدن کردیم... [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
24

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعد از سلام واحوالپرسی بهش گفتم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چرا از کتابخونه رفتین بیرون ؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من که تو کتابخونه بودم!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت من شما راندیدم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فکر کردم نیومدید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به خاطر همین رفتم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی اومدید صدام زدید داشتم به ماه نگاه میکردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]داشتم فکر میکردم برم خونه یه کم درس بخونم و بعد برم کوه [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی گفت این چند روزبرام خیلی سخت گذشت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فکر نکنید خیلی راحت تصمیم گرفتم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من تا حالا به کسی علاقه نداشتم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دوستام بعضی وقتا برای مسخره بازی یه چیزایی بهم میگن ولی خودم تا حالا به کسی علاقه مند نشدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از وقتی با شما صحبت کردم [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]علاقه به وجود اومد ولی نمیخواستم بیشتر بشه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نمیخواستم ادامه پیدا کنه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چون شرایطشو ندارم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اگه علاقه بیشتر میشد اون وقت نمیدونستم چیکارکنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای همین سعی کردم جلوشو بگیرم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت از روزی که بهم نامه دادید اونقدر ذهنم مشغول شد که میخواستم این ترم آخریو انتقالی بگیرم و برم یه شهر دیگه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی بیشترکه فکر کردم دیدم ترم آخری حیفه با دوستام نباشم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در ضمن برای درخواست انتقالی دیر شده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای منم سخت بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با اینکه احساس میکنم تفکراتمون احساساتمون به هم نزدیکه ولی عاشق واقعی کسیه که به معشوقش حق انتخاب بده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منم به شما حق انتخاب دادم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نمیخوام اصرار کنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نمیتونم اصرار کنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم یه بار یکی از دوستام (مینا) ازم پرسید اگه یه بار دیگه یه ایده ال پیدا کنی حاضری پا پیش بذاری؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم نه من فقط یه بار این حقو به خودم دادم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دیگه حاضر نیستم این کارو کنم!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif](ارزش این کار وقتی معلوم میشه که آدم یه بار این حقو به خودش بده نه همیشه [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]درضمن نمیخوام اگه کسی موضوع رو فهمید فکر کنه من آدم هرزه و اینکاره ای هستم )[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به مهدی گفتم تو زندگی یه بار این حقو به خودم دادم و اون هم در مورد شما بود و درسته که این قضیه این طور تموم شد ولی من هیچ وقت از کاری که کردم پشیمون نمیشم!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو مغز آدم ها جایگاه عشق و نفرت خیلی به هم نزدیکه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی عشق از بین میره خیلی زود نفرت جاشو پر میکنه!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم امیدوارم هیچ وقت این عشق از بین نره که نفرت بخواد جاشو پر کنه ![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهم گفت شما وقتی منو می بینید اونقدر بد به من نگاه میکنید که احساس میکنم میخواین یه چاقو از زیر چادرتون در بیارید و منو بکشید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از حرفش خندم گرفته بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم خب من طرز نگاه کردنم اینطوریه![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در ضمن وقتایی که شما با دوستاتون هستین انتظار نداشته باشید من بیام با خنده بهتون بگم:[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سلام !!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خوبی؟؟؟؟؟؟ [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه فکری کرد و گفت آره راست میگین[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همون بهتر که وقتی با دوستام هستم مثل قبل رفتار کنید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت نمیخوام هیچ وقت ازمن بدتون بیاد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نمیخوام وقتی منو مبینید روتونو برگردونید و تو دلتون بگید [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اه دوباره اینو دیدم!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت میخوام وقتی همو می بینیم رفتارمون مثل دو تا دوست باشه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت من برای شما ارزش و احترام زیادی قائلم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif](مهدی خودش همیشه خیلی بد نگاه میکرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و مینا و ریحانه همیشه میگفتیم مهدی مثل این طلبکارا نگاه میکنه)[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به مهدی گفتم شما خودتون خیلی بد نگاه میکنید!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آدم وقتی می بینتتون میترسه!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مثلا همین امروز تو ماشین دوستتون بودید اومدید از جلوی ما رد شدید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیلی هم بد نگاه کردید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت امروز!!!!!!!!!! [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کی؟؟؟؟؟؟؟؟ کجا؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
با هم چشم تو چشم شدیم؟؟؟؟؟؟؟
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم دم مسجد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت آخه امروز دوستم از یه دختر خواستگاری کرده بود [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دختره بهش جواب منفی داده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دوست منم ناراحت بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منم که نمیتونستم با وجود ناراحتی دوستم تو ماشین بگم و بخندم!!!!!!! [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم خب امروز نمیتونستید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتای دیگه پس چی؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت من طرز نگاه کردنم این طوریه [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو جمع دوستام میگم و میخندم ولی وقتای دیگه بد نگاه میکنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به مهدی گفتم حلالمون کنید همیشه در موردتون میگیم مثل طلبکار نگاه میکنه!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت من وشما بعد از این بازهم همو میبنیم پس دلم میخواد وقتی منو میبیند یه خاطره ی خوب از من تو ذهنتون باشه و تو دلتون بگید یادش به خیر...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت خیلی دلم میخواد برای ارشد دوباره همین جا قبول شم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من این جا را خیلی دوست دارم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]زندگی و خانواده و همه چیزمن اینجاست[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هر رتبه ای که بیارم بازم همین جا رو میزنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای گرایش ارشد تصمیمتونو گرفتید؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت آره [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]امیدوارم برای ارشد هردوتاییمون دوباره همین جا قبول شیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در حال گفتن همین حرفا بودیم که حراست کتابخونه اومد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه نگاه به هر دوتامون کرد وبه مهدی گفت شما با هم نسبتی دارید؟؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی گفت همکلاسی هستیم!!!!!!!! [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]داریم با هم حرف میزنیم!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حراست یه نگاه از صد تا فحش بدتر به هر دوتامون کرد ورفت!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم میخوام برای خداحافظی یه شعر براتون بخونم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت بخونید میشنوم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شروع کردم به خوندن این شعر از حسین منزوی:[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وماه راز بلندایش به روی خاک کشیدن بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پلنگ من دل مغرورم پرید و پنجه به خالی زد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]که عشق ماه بلند من ورای دست رسیدن بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گل شکفته خداحافظ اگر چه لحظه ی دیدارت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شروع وسوسه ای در من به نام دیدن و چیدن بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و تو آن دو خطیم آری موازیان به ناچاری[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]که هر دو باورمان زآغاز به یکدگر نرسیدن بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فریبکار دغل پیشه بهانه اش نشنیدن بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چه سرنوشت غم انگیزی که کرم کوچک ابریشم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تمام عمر قفس میبافت ولی به فکر پریدن بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کتابخونه ساکت و خلوت بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]صدای شعر خوندن من تو کتابخونه پیچیده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی داشتم شعرو برای مهدی میخوندم سرشو به دیوارتکیه داده بود و اشک تو چشماش جمع شده بود!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شعر که تموم شد گفت من زیاد شعر بلد نیستم ولی الان فقط میتونم این شعر حافظو بخونم که میگه:[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت حیف شد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حیف شد که نشد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم امروز که داشتید به ماه نگاه میکردید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مطمئن باشید از این به بعد وقتی به ماه نگاه میکنم یادتون می افتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همیشه وقتی به ماه نگاه میکردم شعرفریدون مشیری تو ذهنم میومد که میگه:[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نغمه ی خاطرنواز مرغ شب [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کاروان ماه را همراه بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نیمه شب ها آسمان را عالمی است[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آه اگر این آسمان بی ماه بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]این شعرو برای مهدی خوندم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیلی خوشش اومد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]این شعرو برام بنویسید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میخوام داشته باشمش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم همین الان؟؟؟؟؟؟ آخه این طوری؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وایسادنی؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت آره دیگه برام بنویسد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دفترمو در اوردم که براش بنویسم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت این شعر تو کدوم کتاباشه؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم همون گزیده ی اشعارش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت همونکه عکس خودش روش کشیده شده؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم آره[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت اون کتابو دارم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نمیخواد بنویسید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میرم میخونمش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا و ریحانه تو کتابخونه بودن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]داشتن یه چیز بهم میگفتن و میخندیدن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]صدای خندشون تو کتابخونه پیچیده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به مهدی گفتم یه چند لحظه صبر کنید من برم به دوستام بگم یه کم آروم ترحرف بزنن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رفم به مینا و ریحانه گفتم خداوکیلی یه ذره یواشتر بخندید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]صدای خندتون تو کتابخونه پیچیده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهم گفتن تورو خدا زود باش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دیرشده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم باشه زود میام[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دوباره اومدم پیش مهدی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی گفت اینا دوستای شمان؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم آره[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت صبر کنید من یه نگاه خشن بهشون کنم بترسن برن!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی مثلا داشت خشن به مینا و ریحانه نگاه کرد!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من حسابی از طرز نگاه کردنش خندم گرفته بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا و ریحانه هم به جای اینکه از طرز نگاه کردن مهدی بترسن خندشون گرفته بود!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی گفت نظر دوستاتون در رابطه با من و این اتفاقی که افتاد چیه؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم راستشو بگم؟؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت آره[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم یکیشون هست میخواد خفتون کنه!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت کدومشون؟؟؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم چه فرقی داره؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یکی از این دو نفر!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت آره یکیشون هست خیلی بد بهم نگاه میکنه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فکر کنم همونه که میخواد خفم کنه!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif](ریحانه همیشه به همه بد نگاه میکرد!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از جمله به مهدی!!!!!)[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و مهدی حرفامون تموم شده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]قرار شد از این به بعد وقتی همو میبینیم بهتر رفتار کنیم و قشنگتر بهم سلام کنیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ساعت 8 شب بود که ازش خداحافظی کردم...[/FONT]
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
26


[FONT=arial, helvetica, sans-serif]"ببین چه دلخوشی ساده ای همینم بس [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]که یاد من به هر اندازه مختصر باشی"[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]روزها یکی یکی داشت میگذشت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و مینا بعضی وقتا تو راه برگشت به خونه یه کم از مسیرو پیاده روی میکردیم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو راه یه داستان تخیلی ساخته بودیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا یکی از پسرای ترم بالایی به اسم محسن رو دوست داشت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی و محسن هم با هم دوست بودن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]توداستان تخیلی قراربود من و مهدی با هم ازدواج کنیم و بعد من مینا را به خونه دعوت کنم ومهدی هم محسنو دعوت کنه و مثلا اتفاقی این دو تا همو ببینن و مهدی به محسن بگه مینا دختره خوبیه و مخ محسنو بزنه و خلاصه محسن بیاد خواستگاری مینا و...!!!!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]این داستانو هر شب یه قسمتیشو برای خودمون میگفتیم و تو خیالات خودمون خوش بودیم!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هر وقت که من با مهدی یا مینا با محسن چشم تو چشم میشدیم به جای گفتن چشم تو چشم و یا فیس تو فیس از عبارت "طوفان شد" استفاده میکردیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آخه یه شعر هست که میگه:[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]"آمده م تا که نگاهم کنی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]عاشق آن لحظه ی طوفانی ام"[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هروقت که من مهدی رو میدیدم و به مینا و ریحانه میگفتم که اونو دیدم اولین چیزی که ازم میپرسیدن این بود:[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]طوفان شد یانه؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دیدن مهدی برام قشنگ بود ولی قشنگتر وقتی بود که هردوتامون همو میدیدیم!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتایی که میدونستم مهدی رو فرداش میبینم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]این شعرو برای مینا میخوندم:[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]"دیگر نیارم طاقت دلتنگی دور ازتو بودن را [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آری همین فردا همین فردا تو را دیدار خواهم کرد"[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا هر وقت این شعرو برای محسن میخوند[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فرداش محسن نمیومد!!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا هم که حسابی تو ذوقش میخورد میگفت این شعره نحسی داره!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]البته نحسی شعره چند باری هم منو گرفت!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من شماره دانشجویی مهدی رو بلد بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از اون روز که اسمشو تو برد به عنوان شاگرد اول زدن شماره دانشجوییشو دیدم و حفظ کردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هر وقت میرفتم تو کتابخونه میرفتم سراغ سیستم و کتابایی که گرفته بودو چک میکردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه چند روز بعد از اینکه برای بار اول باهم حرف زدیم برای اولین بار شمارشو تو سیستم زدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دیدم کتاب ازدواج در اسلامو گرفته[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فکر کردم به خاطر موضوعی که پیش اومده داره کتاب میخونه تا بیشتر و بهتر فکر کنه [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی بعد فهمیدم که کتابو قبلا از نامه دادن من گرفته و چند بار تمدیدش کرده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آخرای ترم هم چند تا کتاب دیگه در مورد ازدواج و شناخت شخصیت زن و مرد گرفته بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعدا فهمیدم موضوع یکی از تحقیقای درسیش بوده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]روزها میگذشت [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ذهنم خیلی مشغول مهدی بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه بار اونقدر فکرم مشغول بود که تو اتوبوس بلیط تو دستم بود [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از در جلو و از کنار راننده پیاده شدم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی بلیطو به راننده ندادم!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه چند قدم که از اتوبوس دور شدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دیدم بلیط تو دستمه!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به مینا که گفتم خندید و گفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آره دیگه یکی یادش میره تو استخر دست و پا بزنه!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یکی هم یادش میره بلیط بده!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]عجب وضعیه!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من شماره ی پلاک ماشین مهدی رو هم حفظ بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هر وقت که ماشینی شبیه ماشین اون میدیدم به پلاکش نگاه میکردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از دور نمیشد راننده را تشخیص داد ولی شماره پلاک ماشینو میشد دید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتایی هم که ماشینشو یه جا پارک میکرد میفهمیدم مثلا سلفه یا کتابخونس یا...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اونقدر به نگاه کردن به پلاکای ماشینا عادت کرده بودم که حتی وقتایی که مطمئن بودم مهدی با ماشین نیومده بازم اگه ماشینی شبیه ماشینش میدیدم به پلاکش نگاه میکردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خودمم که رانندگی میکردم حواسم به پلاک ماشینا بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بیرون دانشگاه هم همین طور بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مدام به پلاکا نگاه میکردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا و ریحانه هم تقریبا شماره پلاکو حفظ بودن وهر وقت ماشین مهدی رو میدیدن به من خبر میدادن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و مینا و ریحانه هر وقت همو میدیدیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اولین سوالی که از هم میپرسیدیم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]این بود:[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آشنا ندیدی؟؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و منظورمون از آشنا کسایی مثل مهدی بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیلی دوست داشتم بدونم مهدی خونشون کجاست[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه بارکه از دانشگاه اومدیم بیرون مهدی و دوستش هم پشت سر ما بودن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من ومینا رفتیم تو ایستگاه اتوبوس تا بریم خونه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی و دوستش هم رفتن تو کتابفروشی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همون لحظه من مهنازو دیدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به مهناز گفتم مهدی الان تو کتابفروشیه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برو دنبالش ببین کجا میره!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مسیر خونشون از کدوم طرفه؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی دو بار در حد چند دقیقه مهنازو دیده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای همین اونقدرها نمیشناختش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هوا هم تاریک بود و این بهترین فرصت بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهناز رفت دنبال مهدی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و من و میناهم رفتیم خونه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چند ساعت بعد به مهناز زنگ زدم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم کدوم طرفی رفت؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت با دوستش ازهم خداحافظی کردن ولی بعد دوباره با هم رفتن [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]معلوم بود میخواد با دوستش جایی بره و مسیرشون خونه نیست [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سوار فلان اتوبوس هم شدن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه چند روز بعد از این ماجرا من تو یکی از خیابونای نزدیک خونمون ماشینی شبیه ماشین مهدی رو دیدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شماره پلاکشو که نگاه کردم دیدم همون ماشینه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نگاه به رانندش کردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه پسر پشت فرمون بود [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فهمیدم داداششه!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به مهناز که گفتم بهم گفت من مطمئنم خونشون همون دور و براس که داداششو دیدی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آخرای اردیبهشت بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه شب با مینا از دانشگاه بیرون اومدیم تا سوار اتوبوس بشیم و بریم خونه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی اتوبوس اومد دیدم مهدی سوار اتوبوسه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی رفته بود ایستگاه اول (ایستگاه قبل از دانشگاه )سوار شده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مات و مبهوت بهش نگاه میکردم!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]باورم نمیشد هم مسیر باشیم!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آخه هیچ وقت اونو تو این اتوبوسا ندیده بودم!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هر ایستگاهی که اتوبوس وایمیساد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و مینا میگفتیم:[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]الان پیاده میشه!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]الان پیاده میشه!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی پیاده نمیشد!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و میناچند تا ایستگاه مونده به آخر پیاده میشدیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ایستگاهامون یکی نبود ولی معمولا با هم پیاده میشدیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون شب آخر سر به ایستگاه خونه ی مینا که رسیدیم مهدی هم همون جا پیاده شد!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و مینا هم پیاده شدیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی ما را دید![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی من یه جوری خودمو به کوچه علی چپ زدم که یعنی اصلا ندیدمش!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی رفت اون طرف خیابون[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و مینا هم داشتیم این طرف خیابون بهش نگاه میکردیم که کجا میره؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از خیابون که رد شد رفت تو یه کوچه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]باورم نمیشد خونشون اونجا باشه!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نزدیکای خونه ی خودمون!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه چند دقیقه بعد به مینا گفتم اینجا چند تا کوچه هست که شبیه هم دیگس کاش برای کوچشون یه نشونه گذاشته بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا گفت من حواسم بود سر کوچشون یه میوه فروشیه!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بالاخره اون شب کوچشونو کشف کردیم...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
27

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ریحانه یکی از پسرای کلاس به اسم محمود رو دوست داشت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خونه ی محمود هم مسیر خونه ی ما بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و مینا خیلی وقت ها تو اتوبوس محمود رو میدیدم و میدونستیم کدوم ایستگاه پیاده میشه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ریحانه میخواست بدونه خونه ی محمود کجاست؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای همین یه بار که من با ماشین رفته بودم دانشگاه کلاس که تموم شد رفتیم تعقیب محمود![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]محمود که سوار اتوبوسای خونه شد ما رفتیم و دم همون ایستگاهی که پیاده میشد وایسادیم و منتظر شدیم اتوبوس بیاد![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اتوبوس که رسید محمود ازش پیاده شد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ریحانه هم از ماشین پیاده شد و با فاصله نسبتا زیاد شروع به تعقیب کردن محمود کرد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و مینا هم دم ایستگاه اتوبوس تو ماشین نشستیم و ومنتظرریحانه شدیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هوا تاریک بود و تو کوچه و پس کوچه هایی که محمود میرفت ریحانه محمودوگم کرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ریحانه برگشت و گفت که محمودو گم کرده![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون شب تعقیب کردن محمود به نتیجه ای نرسید![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای همین یه بار دیگه که هوا روشن بود رفتیم دم ایستگاه اتوبوس وایسادیم و منتظر محمود شدیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]محمود که از اتوبوس پیاده شد با ماشین تعقیبش کردیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای اینکه این بار محمودو گم نکنیم دو گروه شدیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ریحانه پیاده محمودو تعقیب میکرد و من و مینا با ماشین بودیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]محمود با اینکه خونشون یه راه مستقیم داشت ولی عادت داشت خودشو از کوچه پس کوچه به خونه میرسوند[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و مینا با فاصله ی کمی داشتیم محمودو تعقیب میکردیم [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]و ریحانه هم پشت سر ما بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]محمود مدام از این کوچه به اون کوچه میرفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وسط یکی از کوچه ها دو تا کوچه ی دیگه بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه کوچه سمت راست و یه کوچه سمت چپ [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]محمود وارد کوچه ی سمت راست شد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ما هم با خیا ل راحت دنبالش بودیم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه دفعه نزدیک کوچه ی سمت راست که رسیدیم دیدیم محمود داره از کوچه میاد بیرون!!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا با دیدن محمود گفت " یا فاطمه ی زهرا" و [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]خودشو خم کرد تا محمود اونو نبینه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منم که مثلا راننده بودم خودمو خم کردم تا دیده نشم!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کنترل ماشین از دستم خارج شده بود وماشین داشت برای خودش میرفت!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و مینا روی صندلی خم شده بودیم و داشتیم میخندیدیم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعد از چند لحظه سرمونو بالا اوردیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]محمود وارد کوچه ی سمت چپی شد [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]و ما هم با استرس زیاد تعقیبش کردیم تا بالاخره خونشونو کشف کردیم!!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نمیدونم محمود اون روز متوجه تعقیب کردن ما شد یا نه ولی رنگ ماشین و وجود 3 تا دخترهمگی تابلو بود!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون روز تعقیب کردن محمود برامون یه خاطره شد!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه خاطره ی سرشار از هیجان!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا هم که محسنو دوست داشت خیلی دلش میخواست بدونه خونشون کجاست؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مسیر خونه ی محسن کاملا با ما متفاوت بود و ما اون مسیرو اصلا بلد نبودیم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه چند باری با ماشین یا پیاده خواستیم محسنو تعقیب کنیم ولی همیشه همون اول کار گمش میکردیم!!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]محسن عادت داشت خیلی به دور و برش نگاه کنه برای همین تعقیب کردنش سخت بود!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه بارمحسن از دانشگاه بیرون اومد و چند قدم جلوتر با دوستش وایساد و شروع به حرف زدن کرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و مینا و ریحانه هم که نمیخواستیم محسن ما را ببینه رفتیم اون طرف خیابون و پشت یه اتوبوس قائم شدیم و شروع به سرک کشیدن کردیم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه دفعه به خودمون اومدیدم و دیدیم اتوبوس رفته!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همون لحظه همگی رومونو برگردوندیم و پشت به خیابون وایسادیم و به یه دیوارنگاه کردیم و با همون حالت خودمونو به یه اتوبوس دیگه رسوندیم و پشت اون قائم شدیم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون روز هم نتونستیم محسنو تعقیب کنیم و خونه ی محسن برای همیشه مجهول باقی موند!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منم دلم میخواست بدونم خونه ی مهدی کجاست؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]درسته کوچشونو کشف کرده بودم ولی دلم میخواست خونشونو هم یاد بگیرم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]امتحانا شروع شده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی همیشه تا دیر وقت کتابخونه میموند و من نمیتونستم تعقیبش کنم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه روز صبح امتحان داشتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا بعد از ظهر تو دانشگاه موندم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا رفته بود بیرون از دانشگاه تا کتاب بخره و قرار بود بیاد دم در دانشگاه تا با هم برگردیم خونه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی اومد بهم گفت [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی و دوستشو دیدم که داشتن میرفتن تو ایستگاه اتوبوس تا برن خونه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی همیشه میرفت ایستگاه قبل از ایستگاه دانشگاه سوار اتوبوس میشد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من ماشینو یه جا پارک کردم وبا مینا رفتیم تو ایستگاه اتوبوس بیرون دانشگاه وایسادیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هر اتوبوسی که میومد نگاه میکردیم ببینیم مهدی سوارش هست یا نه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بالاخره بعد از کلی وقت مهدیو تو اتوبوس دیدیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با عجله خودمونو به ماشین رسوندیم و همراه اتوبوس رفتیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چند تا ایستگاه با اتوبوس همراهی کردیم [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی اتوبوس خیلی یواش میومد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تصمیم گرفتیم بریم سر کوچشون وایسیم و منتظر بشیم تا مهدی بیاد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و مینا رفتیم سر کوچه و[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]تقریبا بعد از نیم ساعت مهدی اومد و رفت تو کوچه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و مینا هم با ماشین دنبالش راه افتادیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی بعد از چند لحظه تو یه کوچه ی فرعی رفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و مینا هم که خاطره ی تعقیب محمود تو ذهنمون بود و به خیال اینکه مهدی قراره از کوچه پس کوچه بره با یه سرعت خیلی کم از سر کوچه ی فرعی ردشدیم وهر دو به کوچه نگاه کردیم تا ببینیم مسیر بعدی مهدی کجاست؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی به داخل کوچه نگاه کردیم دیدیم مهدی همون اول کوچه وایساده و داره کلید تو در میکنه!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و مینا با تعجب به مهدی نگاه کردیم و مهدی هم به ما نگاه کرد!!!!!!![/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از شانس بد اون روز من برا ی اولین بار یه مقنعه ی سبز سرم کرده بودم و مهدی هم منو با اون[/FONT]
!!!!!!مقنعه تو دانشگاه دیده بود
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مقنعه ی سبز من و رنگ ماشین خیلی تابلو بود!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میترسیدم از اینکه مهدی در مورد من فکر بدی کنه و با خودش بگه:[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دختره ی پررو !!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش جواب منفی دادم حالا میاد منو تعقیب میکنه!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به مینا گفتم اگه یه وقت عصبانی بشه و بهم بگه برای چی منو تعقیب کردی بهش چی بگم؟؟؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا گفت بی خیال بابا!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دیوار حاشا بلنده!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی یه کم چشماش ضعیف بود[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعضی وقتا عینک میزد ولی اون روزعینک نزده بود[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای همین امیدوار بودم که من و مینا را نشناخته باشه!!!!![/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تصمیم گرفتم تا وقتی مهدی فارغ التحصیل نشده دیگه هیچ وقت اون مقنعه ی سبزو سرم نکنم!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بالاخره خونشونو هم کشف کردیم...[/FONT]
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
28


[FONT=arial, helvetica, sans-serif]"ما به اندازه ی هم سهم ز دریا بردیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هیچ کس مثل تو و من به تفاهم نرسید"[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]روزها داشت میگذشت و من خاطرات مهدی رو مرور میکردم:[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همون باری که مهدی ازم پرسید چرا چادری شدی ب[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]هم گفت [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چون چادرو خیلی دوست دارم به طرز چادر سر کردن توجه میکنم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت من تو دانشگاه بین دخترای چادری فقط از طرز چادر سر کردن 2 نفر خوشم اومده![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یکی شما و یکی هم یه دختر دیگه که چند باری تو دانشگاه دیدمش! [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برام جالب بود که از طرز چادر سر کردنم خوشش اومده!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی که چادری شدم به مینا و ریحانه گفتم برام دعا کنید هیچ وقت از چادر خسته نشم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برام دعا کنید اونقدر قشنگ چادر سرم کنم که همیشه از طرز چادر سر کردنم لذت ببرم نه اینکه با خودم بگم کاش هیچ وقت چادری نمیشدم!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی به مینا و ریحانه گفتم که مهدی از طرز چادر سر کردن من خوشش اومده اول لجشون گرفت![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتن یعنی چادر سر کردن ما قشنگ نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعد از چند لحظه خندیدن و گفتن این همون قضیه ی علف باید به دهن بزی شیرین بیاده!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و مثل اینکه شیرین اومده!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی بهم گفته بود من نمیدونم چرا اینقدر شما را میبینم؟ [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت اینقدر که شما را میبینم دوستای صمیمیو نمیبینم!!!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همین که زیاد همو میبینیم باعث میشه بیشتر وابسته بشیم و این اصلا خوب نیست! [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]روم نمیشد بهش بگم این دیدن بیش از حد ما به خاطر هماهنگی های منه!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به خاطر همین تو جواب مثل آدمای از همه جا بی خبر بهش گفتم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آره واقعا چرا این جوریه؟؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چرا ما اینقدر همو میبینیم؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی میگفت هر وقت میام تو کتابخونه به همون جایی که وایمیسادیم و حرف میزدیم نگاه میکنم و یاد حرفامون می افتم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میگفت کتابخونه برام شده یه جایی پر از خاطره![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کتابخونه برای منم خاطره بود![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مخصوصا اینکه همیشه یاد صحنه ای می افتادم که برای مهدی شعر میخوندم و مهدی سرشو به دیوار تکیه داده بود و اشک تو چشماش جمع شده بود![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یکی از دخترای هم کلاسی مهدی کم بینا بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه بار ترم 3 موقع امتحانا که بود مهدی رفته بود سر جلسه ی امتحان[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و مینا هم داشتم به سمت کتابخونه میرفتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون دختر کم بینا به ما رسید و گفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ببخشید خانوما من الان امتحان دارم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خودم نمیتونم بنویسم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همیشه یه نفر همراهم میومد و برام مینوشت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی امروز نیومده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میشه یکی از شما با من بیاید و برام بنویسه؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و مینا یه نگاه به هم کردیم و من از خدا خواسته قبول کردم و دنبالش رفتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]امتحان هنوز شروع نشده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی تو سالن دم در یه کلاس روی صندلی نشسته بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خدا خدا کردم دختره بره تو همون کلاس بشینه!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اتفاقا دختره هم رفت تو همون کلاس!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منم دنبالش رفتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو اون کلاس جز من و اون دختر کسی نبود![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چند بار برای گرفتن برگه ی سوالو و برگه ی پاسخ نامه وبرگه ی حضور و غیاب مجبور شدم برم از کلاس بیرون[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی که دم در کلاس نشسته بود مجبور بود برای رد شدن من پاهاشو کاملا جمع کنه تا من بتونم رد شم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یکی دوباری که این کارو کرد آخر سر بلند شد و صندلیشو عقب کشید تا هم خودش راحت تر باشه هم من!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]امتحان اون روز مهدی نوزده و هفتاد و پنج شد![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فکر کنم اون25 صدم هم به خاطر رفت و آمدای من بود که حواسشو پرت میکردم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تمام نمراتشو میرفتم میدیدم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همه نمره هاش خوب بود![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو کلاس ما همه ی بچه ها عادت داشتن نمرهای همدیگه رو میدیدن![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بیشتر وقتا نمره ها را با اسم میزدن نه با شماره دانشجویی و برای همین فضولی نمره های دیگران کار راحتی بود!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یادمه همون کلاسی هم که ترم 2 با مهدی داشتم نمرش 20 شد![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه بار دم در دانشگاه با مینا با هم دیدیمش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تازه اومده بود دانشگاه [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای امتحان ارشد آزمایشی میخواست بره کارت بگیره[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیلی تند میرفت![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و مینا هم با فاصله زیاد دنبالش رفتیم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه دفعه دیدیم غیبش زد!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هر چی به دور و بر نگاه کردیم نتونستیم پیداش کنیم!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیلی ضایع داشتیم دنبالش میگشتیم!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه دفعه دیدیم تو ماشین دوستش نشسته و داره نگاه میکنه!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و مینا هم با شرمندگی تمام سرمونو پایین انداختیم و از کنار ماشین رد شدیم!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کارای تابلو زیاد میکردیم!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وهمش به خاطر دوست داشتنش بود!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به خاطر دیدنش بود!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی بهم گفته بود اگه با هم ازدواج کنیم و خودش مثلا یه روز فلج شه یا تمام بدنش بسوزه بازم حاضرم باهاش زندگی کنم؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیلی براش مهم بود زنش همراه همیشگیش باشه![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حتی در بدترین شرایط![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سوالای سختی میپرسید![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم واقعا نمیدونم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آدم باید تو اون شرایط قرار بگیره تا بتونه تصمیم بگیره![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شاید من الان بگم تا ابد پیشت میمونم ولی وقتی همچین اتفاقی میقته ترکت کنم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شاید هم الان بگم ترکت میکنم ولی اون روز پیشت بمونم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم اگه این عشق و علاقه تا اون روز وجود داشته باشه حتما میمونم! [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم یه چیزی که برام مهمه اینه که تو شرایطی که پیش اومده آدم مقاومی باشی و خودتو نبازی تا من هم ترکت نکنم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ترم 4 با بچه ها 2بار رفتیم کوهنوردی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شرایط کوه خیلی سخت بود![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بضی جاهاش صخره میشد و باید خیلی حواستو جمع میکردی تا نیفتی![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سعی میکردم بین بچه ها جز اولین کسایی باشم که از کوه بالا میرم وبعد دست بچه ها را بگیرم تا اونا هم بالا بیان[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مدام تو کوه به مهدی فکر میکردم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی کوهنورد خیلی خوبی بود و من هم باید مثل اون میشدم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یادمه قبل از اینکه با مهدی آشنا بشم یه بار با خانواده ی خودم رفته بودیم یه آبشار که راه خیلی بدی داشت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آبشار تو یه کوه خیلی بزرگ بود [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وراه کوه خیلی سخت و خطرناک[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مثلا یه جا برای ردشدن باید از روی یه تنه ی درخت رد میشدیم که زیر پامون پر آب بود و هر لحظه ممکن بود بیفتیم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خواهرای من و مامانم وسط راه وایسادن و گفتن ما دیگه نمیتونیم بیایم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی من و داداشم و شوهر خواهرم رفتیم بالای کوه![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی به بالای کوه رسیدیم همه اونجا مرد بودن به جز من و یه نفر دیگه!!!!!!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به بالای کوه که رسیدیم دیدیم تازه راه صخره نوردی شروع میشه!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من خواستم از صخره ها بالا برم ولی بقیه مانع من شدن![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]والبته حسرتش همیشه تو دلم موند![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من کوهنورد خوبی بودم ولی باید بهتر میشدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]درست مثل مهدی![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آخرای ترم انتخابات انجمن علمی بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منم کاندید شدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای رای گیری مهدی مسئول صندوق بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بچه های کاندید خیلی دم صندوق میرفتن تا هر کی میاد بهش بگن اسمشونو بنویسه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من به خاطر حضور مهدی روم نمیشد برم پای صندوق بایستم ![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی بعضی وقتا که مهدی از دم صندوق میرفت و یکی دیگه را جای خودش میگذاشت از نبودنش سو استفاده میکردم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]انتخابات تموم شد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و چند تا دیگه از بچه ها برای شمارش آرا رفتیم توی یکی از کلاسای خالی دانشکده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی تو ساعتی که ما داشتیم شمارش آرا میکردیم کلاس داشت [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعضی وقتا میومد سر میزد و میرفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه بار که اومد تو کلاس برای بیرون رفتن خیلی محکم دستگیره ی درو گرفت تا درو باز کنه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به جای اینکه در باز بشه دستگیره از جاش کنده شد!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ما با دیدن این صحنه همگی زدیم زیر خنده!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی هم با یه خنده ای گفت آخه میدونید چیه؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]زورم زیاده!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعد دستگیره را سر جاش گذاشت و از کلاس بیرون رفت!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو انتخابات انجمن به خاطر شیطونی بعضی ازبچه ها و تقلبی که کردن من رای نیاوردم و این موضوع برام گرون تموم شد![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مخصوصا جلوی مهدی نمیخواستم این طوری بشه که رای نیارم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی به هر حال اتفاقی بود که افتاد![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]روزها میگذشت[/FONT]
و همه ی خاطرات مهدی برام مرور میشد!
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا درصداش برای برگشتن مهدی به 90 و چند درصد رسیده بود![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ومن برای برگشتن مهدی امیدوار بودم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دعا میکردم اگه صلاحمون به هم رسیدنه برگرده! [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]امتحانا یکی یکی تموم شد و نوبت به آخرین امتحان رسید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شب قبل از آخرین امتحان با خودم گفتم اگه بخواد واقعا برگرده فردا که آخرین امتحانه میاد سراغم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]امیدوارانه رفتم سراغ کتاب حافظ و فال گرفتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]این شعر اومد:[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]"سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به دست مرحمت یارم در امیدواران زد"[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی این شعرو خوندم مطمئن شدم که بر میگرده...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
29

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]"بگذار تاببینمش اکنون که میرود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ای اشک از چه راه تماشا گرفته ای؟"[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چهارشنبه بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]روز آخرین امتحان من و مهدی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی ساعت 2 امتحان داشت و من ساعت4[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]امتحانش که تموم شد از دانشکده اومد بیرون[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با مینا دم دانشکده بودیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]داشتیم با فاصله از کنارش رد میشدم که یه دفعه صدام زد!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا رفت!!!!!!!! [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من وایسادم و رومو برگردوندم و بهش نگاه کردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]قلبم تند میزد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خدایا یعنی میخواد چی بهم بگه؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نزدیکم اومد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سلام و احوالپرسی کردیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهم گفت من دیگه آخرین امتحانو دادم و دارم فارغ التحصیل میشم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خوبی بدی دیدید حلال کنید!!!!!! [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]امیدوارم با هر کسی ازدواج کردید خوشبخت بشید!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منکه انگار یه سطل آب سرد رو سرم ریخته باشن درجوابش نمیدونستم چی بگم؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خیلی کوتاه صحبت کرد و خداحافظی کرد!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سرم داشت گیج میرفت![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا همون دور و برا روی چمن نشسته بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خودمو بهش رسوندم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا هیجان زده گفت چی شد؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با بغض بهش گفتم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]"قسم به عشق که دیگر تمام شد همه چیز..."[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif](چقدر چشم به راهی مگر نمیدانی؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سرت به سنگ نیامد دل شکسته ی من!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]که با تپیدن یک سایه زنده میمانی )[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا گفت یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم یعنی اینکه اومد خداحافظی کرد!!
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یعنی اینکه برام آرزوی خوشبختی کرد!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با کسی غیر از خودش!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حالم بد بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پیش مینا نشسته بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نیم ساعت به امتحان باقی مونده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یکی از بچه ها اومد پیشم و بهم گفت چند تا سوال دارم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهش گفتم حالم خوب نیست تمرکز ندارم جوابتو بدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت توروخدا[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم ببخشید ولی از مینا بپرس[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از پیش مینا بلند شدم و رفتم تو کتابخونه پیش ریحانه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به ریحانه گفتم همه چی تموم شد!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]باورش نمیشد!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]امتحان شروع شد و من سر جلسه ی امتحان اصلا تمرکز نداشتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]امتحان تستی بود و هر سوالیو چند بار میخوندم تا بفهمم چی میگه؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]استادو صدا زدم وازش یه سوال پرسیدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اومد برگه رو گرفت [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه نگاه بهم کرد و گفت اینی که داری میپرسی تو متن سوال نوشته شده!!!!!!!!!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif](پرسیدن نداره!!!!!!!!!)[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با هر مکافتی بود امتحانو دادم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از سر جلسه که بیرون اومدم دیدم مهدی و دوستاش وایسادن دارن عکس میگیرن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون چقدر خوشحال بود و من چقدرغمگین!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یکی دو ساعتی بیرون دانشکده نشستم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی مهدی رفت با مینا رفتیم یه گوشه ی خلوت پیدا کردیم و نشستیم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اولش سکوت کرده بودم و هیچی نمیگفتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فقط داشتم آروم آروم اشک میریختم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا داشت دلداریم میداد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میگفت [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]شنیده که یکی از دوستای مهدی در مورد مهدی گفته [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]که پسره منفعت طلبیه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی پای منافع خودش در میون باشه به هیچ کس رحم نمیکنه![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا گفت الانم به خاطر منافع خودش به تو نه گفت و دیگه نیومد سراغت![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پس بی خیالش شو![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آدم خوبی نبود!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به مینا گفتم [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]همه ی ما آدمای منفعت طلبی هستیم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همه به فکرخودمون هستیم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا گفت نه![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پس ایثار این وسط چی میشه؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا دلداریم میداد و من اشک میریختم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شاید برای اولین بار بود که مینا اشکامو میدید![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]باورم نمیشد این همه انتظار حالا بر باد بره![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به خدا میگفتم خدایا بعد از این همه نشونه چرا باید یه همچین اتفاقی بیفته؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یعنی همه چیز تموم شد؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رفتم خونه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فردای اون روز جهاز برون دختر عمه ام بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رفته بودم خونه ی عمه ام و تو آشپزخونه نشسته بودم و فکر میکردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دلم میخواست به مهدی بگم چقدر کار اشتباهی کرده !!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اشتباهی که منو نابود کرد!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میخواستم به مهدی بگم چی داره تو دلم میگذره![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اومدم خونه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شروع کردم یه نامه برای مهدی بنویسم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میدونستم برای دیدن نمره هاش میاد دانشگاه و میبینمش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شنبه که رفتم دانشگاه دیدیمش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میخواستم نامه را بهش بدم ولی نامه خیلی با لحن تند نوشته شده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بی خیال شدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رفتم خونه و یه نامه ی دیگه نوشتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یکشنبه رفتم دانشگاه [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدی هم اومده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میخواستم نامه رابهش بدم ولی بازم فکر کردم نامه خیلی با لحن تند نوشته شده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رفتم خونه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه نامه ی دیگه نوشتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دوشنبه هم رفتم دانشگاه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مهدیو دیدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میخواستم نامه رابدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی بازم منصرف شدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هر روز که میگذشت عصبانیتم کمترمیشد و لحن نامه رو آروم تر از قبل مینوشتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی بازم فکر میکردم لحن نامه هنوز هم تنده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای همین نامه را بهش نمیدادم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو این 3 روز که مهدی رو میدیدم رفتارم باهاش خیلی خشک بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بضی وقتا سلام میکردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعضی وقت ها هم بی تفاوت از کنارش رد میشدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حتی یه بار که بهم سلام کرد اصلا حواسم نبود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای همین جوابشو ندادم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مینا بهم گفت چرا جواب سلامشو ندادی؟ [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتم مگه سلام کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منکه نفهمیدم!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دوشنبه رفتم خونه و یه نامه ی دیگه نوشتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه نامه ی قشنگ[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]که شاید این دفعه اونقدرها هم تند نبود![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تصمیمو برای دادن نامه قطعی کردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سه شنبه رفتم دانشگاه [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی هر چی صبر کردم ندیدمش![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چهارشنبه هم رفتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی نیومد![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هفته ی بعد هم رفتم ولی دیگه ندیدمش...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و موندم و یه نامه که رو دستم باد کرده بود!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون روزا یکی از دوستای مهدیو(همون دوستیش که روز دادن نامه باهاش بود و میخواستن با هم برن استخر) زیاد تو دانشگاه میدیدمش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به سرم زده بود برم خودمو بهش معرفی کنم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و بهش بگم بره یه جوری از زیر زبون مهدی بکشه که واقعا دلیل نه گفتنش چی بود؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نبودن شرایط؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نبودن علاقه؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یا...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دیوونه شده بودم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میخواستم برم پیش دوستش ولی خدا را شکر منصرف شدم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چون اگه این کارو میکردم یکی از بزرگترین اشتباهات زندگیمو مرتکب میشدم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اینکه دوست مهدی منو بشناسه و بفهمه کی نامه به مهدی داده بود بردن آبروی خودم بود![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اون روزا اصلا حالم خوب نبود![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو عروسی دختر عمه ام چند نفری بهم گفتن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چته؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چرا تو فکری؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]معلومه حالت خوب نیست!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نیمه های تیر ماه بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دو هفته ای از خداحافظی تلخ مهدی گذشته بود![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با خودم کلنجار میرفتم که این دفعه چه راهی برای نجات خودم پیدا کنم؟؟؟؟؟؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شاید این بارهم امید راه نجات من بود![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با خودم گفتم طوری نیست درسته که اون فارغ التحصیل شد ولی من هنوز تو دانشگام![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اگه بخواد بیاد سراغم درسته که شمار ه ای ازم نداره ولی من تو دانشگام و اون خیلی راحت میتونه بیاد سراغم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با خودم عهد کردم تا روزی که فارغ التحصیل نشدم ازدواج نکنم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دوباره به برگشتنش امیدوار شده بودم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بازم باید صبر میکردم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بازم انتظار...[/FONT]
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا