خودتو با یه شعر وصف کن...!

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
من نیز چو خورشید ، دلم زنده به عشق است
راه دل خود را ، نتوانم كه نپویم
هر صبح ، در آیینه جادویی خورشید
چون می نگرم ، او همه من ، من همه اویم !


 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرا دوچشم به راه و دو گوش بر پیغام

تو مستریح و به افسوس میرود ایام
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
غم اگر به كوه گویم بگریزد و بریزد
كه دگر بدین گرانی نتوان كشید باری
 

سعیده راد

عضو جدید
کاربر ممتاز
من نه عاشق بودم نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من
من خودم بودم یک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزد
 

eng_hajhashemi

عضو جدید
زندگی را مردم پیشین،
خورد و پوش و لذت آغوش میدیدند
.....
من یقین دارم که بی شک راست میگفتند،
مردم پیشین،
از همانهایی که دل می جست و تن می خواست می گفتند...:smile:
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگی را مردم پیشین،
خورد و پوش و لذت آغوش میدیدند
.....
من یقین دارم که بی شک راست میگفتند،
مردم پیشین،
از همانهایی که دل می جست و تن می خواست می گفتند...:smile:



بسیار زیبا بود به قول شاعر جانا سخن از زبان ما میگویی.... ممنون میشم اگه بگید از کیه و اگه امکانش هست کاملش کنید؟

مارا حدیث دیگر و سودای دیگریست

در این سری که بر سر زانو نهاده ایم
 

eng_hajhashemi

عضو جدید
بسیار زیبا بود به قول شاعر جانا سخن از زبان ما میگویی.... ممنون میشم اگه بگید از کیه و اگه امکانش هست کاملش کنید؟

مارا حدیث دیگر و سودای دیگریست

در این سری که بر سر زانو نهاده ایم

مرسی دوست من
بخشی از یک شعر بلند از اخوان هست، فکر میکنم از دفتر در حیاط کوچک پاییز در زندان باشه! ;)
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
پیش ازاین سوی نگاهت نتوانم نگریست
اهتزاز ابدیت را یارای تماشایم نیست
کاش میگفتی چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است


 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
جفای خلق و غم روزگار دیده منم
وزین دو، رشته ی پیوند خود بریده منم
شبم که سینه ی من پرده دار اسرار است
به انتظار تو، این خنجر سپیده! منم
ز تیغ طعنه ی دشمن دلم چو گل شد چک
کنون چو غنچه زبان در دهان کشیده منم
 

eng_hajhashemi

عضو جدید
تا کی دل را به این و آن شاد کنم؟
باید پس از این بلند فریاد کنم
گندم برسانید به من، می خواهم
مثل پدرم سقوط آزاد کنم
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
 
آخرین ویرایش:

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
این که با خود می کشم هر سو، نپنداری تن است
گورِ گردان است و در او آرزوهای من است!
آتش ِ سردم که دارم جلوه ها در تیرگی
چون غزالان در سیاهی دیدگانم روشن است
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
من زنده بودم - اما :انگار مرده بودم
از بس که روزها را با شب شمرده بودم.

یک عمر دور و تنها ؛ تنها به جرم این که
او سرسپرده می خواست؛ من دل سپرده بودم
 

eng_hajhashemi

عضو جدید
ای کاش دلم به عشق مجبور شود
تا خلوت من لبالب از نور شود
من سجده به خاک میکنم هر شب و روز
تا نیمه شیطانی من دور شود
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
چرا پنهان کنم ؟ عشق است و پیداست
درین آشفته اندوه نگاهم
تو را می خواهم ای چشم فسون بار
که می سوزی نهان از دیرگاهم
 

Similar threads

بالا