خودتو با یه شعر وصف کن...!

amarjani200

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگي دفتري از خاطره هاست
خاطراتي شيرين-
خاطراتي مغشوش-
خاطراتي كه زتلخي رگ جان ميگسلد:
يكنفر در شب كام-
يكنفر در دل خاك
يكنفر همدم خوشبختي هاست-
يكنفر همسفر سختي هاست
چشم تا باز كنيم-
عمرمان ميگذرد
وز سر تخت مراد-
پاي بر تخته تابوت گذاريم همه
ما همه همسفريم
پدر خسته براه-
مادر بخت سياه-
سوواران پسر و دختر تنها مانده-
عاشقاني كه زهم دور شدند-
دختراني كه چو گل پژمردند-
كودكاني كه به غربت زدگي-
خفته در گور شدند-
همگي همسفريم.
 

رنگ خدا

عضو جدید
کاربر ممتاز
ما درس سحر در ره میخانه نهادیم
محصول دعا در ره جانانه نهادیم
در خرمن صد زاهد عاقل زند اتش
این داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم
 

russell

مدیر بازنشسته
نه از مهر و نه از كين مى نويسم
نه از كفر و نه از دين مى نويسم

دلم خون است، مى دانی برادر؟
دلم خون است، از اين مى نويسم!!!
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
منو درگير خودت كن
تا جهانم زير رو رو شه

تا سكوت هر شب من با هجومت روبرو شه
بي هوا بدون مقصد سمت طوفان تو ميرم

منو درگير خودت كن
بلكه آرامش بگيرم

با خيال تو هنوزم مثل هر روز و هميشه
هر شب حافظه من پر از تصوير تو ميشه

با من غريبگي نكن ..
با من كه درگير تو ام

چشماتو از من برندار
من مات تصوير توام

تو همينجايي هميشه با تو شب مثل يه روياست
آخرين نقطه دنيا تو جهان من همينجاست
-
تو همينجايي و هر روز
من به تنهايي دچارم

منو نزديك خودم كن
تا تورو يادم بيارم..

سر از كار چشمات كسي درنياورد
كه هركي تورو خواست يه روزي بد آورد

براي دل من واسه چشم خسته ام
مني كه غرورو تو چشمات شكستم

واسه من كه برعكس كار زمونه
يكي نيست كه قدر دلم رو بدونه
 

fandak

عضو جدید
قفس به این بزرگی کاشکی پرنده بودم
مهم نبود پریدن ولی برنده بودم
فرقی نداره وقتی ندونی و نبینی
غصت میگیره وقتی میدونی و میبینی
غصت میگیره وقتی میدونی و میبینی

پرنده های قفسی عادت دارن به بیکسی
عمرشون بی هم نفس کز میکنن کنج قفس

نمیدونن سفر چیه
عاشق دربه در کیه
هر کی بریزه شادونه فکر میکنن خداشونه
یه عمره بی حبیبن
با آسمون غریبن
این همه نعمت اما همیشه بی نصیبن

چمیدونن به چی میگن ستاره
چمیدونن دنیا کیا بهاره
چمیدونن عاشق میشه چه آسون پرنده زیر بارون
تو آسمون ندیدن خورشید چه نوری داره
چشمه ی کوه مشرق چه راه دوری داره

قفس به این بزرگی کاشکی پرنده بودم
مهم نبود پریدن ولی برنده بودم
فرقی نداره وقتی ندونی و نبینی
غصت میگیره وقتی میدونی و میبینی
غصت میگیره وقتی میدونی و میبینی
 

* فریبا *

عضو جدید
کاربر ممتاز
سبو بشكست ودل بشكست وجام باده هم بشكست / خدايا در سراي ما چه بشكن بشكن است امشب/ رفيقان خمره بشكستند ماهم توبه بشكستيم/ تو هم اهل دلي بشكن كه بشكن بشكن است امشب
 
آخرین ویرایش:

arghavan.z

عضو جدید
کاربر ممتاز
من اگر نخواهم با روزهای خدا صبوری کنم چه می شود ؟
نمی دانی چه قدر دلم گرفته
سه ساعت است عقربه ها اسیر یک اند
حالا من با این همه مرده ی سیاه چه کنم ؟
این جا همه چیز مرده
صندلی ، میز، اینه ، ستاره ، پنجره ، دیوار
حتی درای درون قاب و ماهی های درون آب
و من که ازهمه مرده ترم
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]دلم گرفته ، ای دوست! هوای گريه با من[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]گر از قفس گريزم کجا روم ، کجا من؟[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]کجا روم که راهی به گلشنی ندارم[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]که ديده بر گشودم به کنج تنگنا من[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]چو تخته پاره بر موج رها رها رها من[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]ز من هر آن که او دور چو دل به سينه نزديک[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]به من هر ان که نزديک از او جدا جدا من[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]نه چشم دل به سويی نه باده در سبويی[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]که تر کنم گلويی به ياد آشنا من[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]زبودنم چه افزود ؟ نبودنم چه کاهد؟[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]که گويد به پاسخ که زنده ام چرا من[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]ستاره ها نهفتم در آسمان ابری[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]دلم گرفته ، ای دوست هوای گريه با من[/FONT]
 

ahmadi_640833

عضو جدید
یکی در دلم ساز غم می زند
وآرامشم را به هم می زند
به چشمان او موجی از خستگی ست
ولی ظاهرا حرف کم می زند
غرور و محبت دو شعر غمین
که او دائم از آن دو دم می زند

امیدوارم حافظه ام اشتباه نکرده باشد وشعر را درست نوشته باشم
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روی قبرم بنويسيد کبوتر شد و رفت
زير باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت
چه تفاوت که چه خورده است غم دل يا سم
آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت
روز ميلاد ، همان روز که عاشق شده بود
مرگ با لحظه ی ميلاد برابر شد و رفت
او کسی بود که از غرق شدن می ترسيد
عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت
هر غروب از دل خورشيد گذر خواهد کرد
دختری ساده که يک روز کبوتر شد و رفت
 

مجید

عضو جدید
گو خلق بدانند که من عاشق و مستم
آوازه درستست که من توبه شکستم
گر دشمنم ایذا کند و دوست ملامت
من فارغم از هر چه بگویند که هستم
ای نفس که مطلوب تو ناموس و ریا بود
از بند تو برخاستم و خوش بنشستم
از روی نگارین تو بیزارم اگر من
تا روی تو دیدم به دگر کس نگرستم
زین پیش برآمیختمی با همه مردم
تا یار بدیدم در اغیار ببستم
ای ساقی از آن پیش که مستم کنی از می
من خود ز نظر در قد و بالای تو مستم
شب‌ها گذرد بر من از اندیشه رویت
تا روز نه من خفته نه همسایه ز دستم
حیفست سخن گفتن با هر کس از آن لب
دشنام به من ده که درودت بفرستم
دیریست که سعدی به دل از عشق تو می‌گفت
این بت نه عجب باشد اگر من بپرستم
بند همه غم‌های جهان بر دل من بود
دربند تو افتادم و از جمله برستم
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
هزار سال به سوی تو آمدم
افسوس
هنوز دوری دور از من ای امید محال
هنوز دوری آه از همیشه دورتری
همیشه اما در من کسی نوید دهد
که می رسم به تو
شاید هزارسال دگر
صدای قلب ترا
پشت آن حصار بلند
همیشه می شنوم
همیشه سوی تو می ایم
همیشه در راهم
همیشه می خواهم
همیشه با توام ای جان
همیشه با من باش
همیشه اما
هرگز مباش چشم به راه
همیشه پای بسی آرزو رسیده به سنگ
همیشه خون کسی ریخته است بر درگاه
 

meibudy

عضو جدید
خود رنجم و خود صلح کنم عادتم این است
یک روز تحمل نکنم طاقتم این است
آن تیغ دو دم را که بسازم ز تو پهلو
ای یار بزن کز تو چنین راحتم این است
 

meibudy

عضو جدید
خود رنجم و خود صلح کنم عادتم این است
یک روز تحمل نکنم طاقتم این است
آن تیغ دو دم را که بسازم ز تو پهلو
ای یار بزن کز تو چنین راحتم این است
 

Similar threads

بالا