موقعيت اين جزاير براي سالهاي زيادي به يك بحث بسيار مهم امنيتي نيز تبديل شد؛ چنانكه در زمان رژيم گذشته بحث بر سر اين جزاير بسيار بالا گرفت و در سال 1971.م سرانجام به بازگشت اين جزاير به ايران منجر شد. خود رژيم ايران در آن موقع درخصوص موقعيت و حساسيت استراتژيك اين جزاير بيشازحد صحبت ميكرد و شايد در اين كار خود موجه هم بود؛ چراكه در آن دوران به دليل وضعي كه شرق و غرب در خليجفارس داشتند، اين استنباط پيش ميآمد كه شايد شوروي به اين فكر بيفتد كه از طريق تنگههرمز وارد خليجفارس شود و لذا اين جزاير اهميت فوقالعادهاي پيدا كرده بود. اما امروزه ديگر آن وضعيت را نداريم و جزاير تنب و ابوموسي نه براي ما و نه براي هيچكس ديگر، از آن اهميت استراتژيك سابق برخوردار نيست.
عامل اصلي بهوجودآمدن اين وضع حساس استراتژيك درخصوص اين جزاير در آن زمان، اين بود كه جزاير مذكور جزء محدوده تنگههرمز محسوب ميشدند؛ درحالي كه از نظر جغرافيايي اين جزاير فاصله نسبتا زيادي با جزيره هرمز دارند. اما از آنجا كه فاصله اين جزاير ــ كه دنبال هم واقع شدهاند ــ با ديگر جزاير تنگههرمز زياد نيست، آنها را جزو جزاير تنگههرمز قلمداد ميكردند؛ يعني فاصله ابوموسي را با تنب در نظر ميگرفتند و سپس فاصله تنب بزرگ را با تنب كوچك و بعد از آن، فاصله تنب كوچك را نيز با جزيره هرمز در نظر ميآوردند و در يك تقارن ذهني ميان اين جزاير و جزاير لارك، هنگام، هرمز و قشم ــ كه در مجموع اسمشان را جزاير تنگههرمز گذاشته بودند ــ يك خط منحني استراتژيك را شكل ميدادند. اين طرز توجيه مساله البته در آن زمان به خاطر وضعيت ژئوپليتيكي حاكم بر دنيا قابلقبول بود اما امروز با ازبينرفتن دنياي دوقطبي و ازبينرفتن تهديدهاي تئوريك و يا عملي شوروي، ديگر چنين وضعيتي را نداريم. لاجرم برخي از اعراب به اين شبهه افتادهاند كه شايد ايران به دلايل استراتژيك بوده كه به اين جزاير اهميت زيادي ميداده است و لذا به اين فكر افتادند كه اين جزاير را طي قراردادي 99ساله به ايران اجاره دهند. آنها نميدانند كه اين جزاير ديگر آن اهميت استراتژيكي سابق را ندارند؛ گذشتهازآن، تلاش ايران در دفاع از حاكميت خود بر اين جزاير، صرفا جنبه حقوقي و تماميت ارضي كشور را دارد، نه اينكه جزاير از نظر استراتژيك حائز اهميت چنداني هستند.
آقاي دكتر، مهمترين بخش اين گفتوگو، بحث مالكيت اين جزاير ميباشد لطفا اشارهاي به سابقه وضعيت مالكيت جزاير مذكور را داشته باشيد.
O پيشازهرچيز، لازم است بدانيم كه در خليجفارس حدود سيصدواندي جزيره وجود دارد كه ملل منطقه و حتي اكثر مردم كشورهاي مالك، فقط اسم چند جزيره را ميدانند و بقيه جزاير را اصلا نميشناسند. جالبآنكه حتي جزاير تنب و ابوموسي از جمله جزاير گمنام بودند؛ چرا كه تنب كوچك اصلا خالي از سكنه است و تنب بزرگ و ابوموسي هم جمعيتي اندك داشتند كه با ماهيگيري روزگار ميگذراندند. از اين ميان، جزيره ابوموسي به دليل داشتن خاك سرخ از قرن نوزدهم مورد توجه انگليسيها و هلنديها قرار گرفت و لذا هلنديها و سپس انگليسيها امتيازاتي را در اين خصوص گرفتند و از آن پس اين جزيره مورد توجه قرار گرفته و كلمه ابوموسي در متون ذكر گرديد اما همچنان از جزاير تنب در متون اثري نبود. تنب يك كلمه فارسي جنوبي و تنگستاني به معني تپه است كه عربها آن را با «طاي» مالف مينويسند تا به آن يك صورت عربي داده باشند، درحاليكه اين طرز نوشتن كلمه به لحاظ املايي و قواعد زباني غلط است، علاوه بر آنكه تلفظ كلمه را هم عوض ميكند؛ بعد هم اين «طنب»ها را به جاي «كوچك» و «بزرگ» با صفتهاي «صغرا» و «كبرا» ذكر ميكنند تا به آنها به دروغ وجههاي كاملا عربي بدهند. بعضي از منابع غربي نيز كه در ازاي دريافت پول به نفع آنها تبليغ ميكنند مثلا تنب كبرا را Greater Tonb مينويسند؛ يعني درواقع به اقداماتي دست زنند كه سراسر فريب جغرافيايي، فريب اسمي و . . . است؛ يعني يك حكومت ميخواهد براساس فريب مدعي شود كه خاك يك كشور ديگر مال من است. به اين صورت فقط ميتوانند عدهاي را فريب بدهند، همه ملل دنيا را كه نميتوانند. براي همين، خيلي مهم است كه در بحثهاي بينالمللي خودمان اين نكات را مورد توجه قرار دهيم.
البته اين را هم بگويم كه جميع امارات متحده عربي در اين مساله زياد نقش ندارند بلكه فقط ابوظبي و راسالخيمه هستند كه اين بحث را مطرح ميكنند، وگرنه ديگر امارات حتي حاضر نيستند وارد اين بحث شوند. لاجرم ــ همچنان كه هميشه گفتهام ــ عامل اصلي اين بحث، ابوظبي است و ادعاي مالكيت آن هم سراسر فريب و دروغ است؛ سوابق تاريخي زيادي هم نميبينيم كه توجيهكننده اين ادعا باشد. جيمز موريه كه اوايل قرن نوزدهم با سفر دريايي به ايران ميآيد، سفرنامه عظيمي نوشته كه اتفاقا بهگونهايفوقالعادهجالب، از دو جزيره تنب هم اسم ميبرد. او مينويسد امروز ما به كنار جزيرهاي رسيديم كه نام آن، تنب است و اين جزيره به ايران تعلق دارد. لاريمر نيز از ديگر افرادي ميباشد كه زحمت فوقالعاده ارزشمندي در شناسايي جغرافياي خليجفارس كشيده است. بههرحال انگليسيها وقتيكه آمدند و در همه جاي دنيا امپراتوري خود را برقرار كردند، اين استعمار خودبهخود كه درست نشد بلكه براساس مطالعات دقيق منطقه بود. لاريمر زحمات فوقالعاده زياد و ارزشمندي كشيد و كتاب او نيز فوقالعاده ارزشمند است. وي پس از مطالعه تمام سواحل، جزاير و بنادر، اين جزاير را متعلق به ايران ميداند؛ بهويژه درباره ابوموسي توضيحات زيادي ميدهد و درخصوص اين كه انگليسيها چهموقع امتيازات مربوط به آنجا را گرفتند و بهچهصورتي از منابع معدني آن استفاده ميكردند، صحبت ميكند.
يك چنين اشاراتي در تاريخ هست اما همه اين اشارت، جزاير را با نظر به تعلق آنها به ايران تعريف ميكنند. نكته بسيار جالب اينكه حتي نقشههاي رسمي دولت فرانسه و خود انگليس از قرن هجدهم اين جزاير را جزو ايران ذكر كردهاند. در اين رابطه داستان جالبي وجود دارد، مبني بر اينكه دولت هند بريتانيا دستور ميدهد كه يك نقشه بزرگ از خليجفارس تهيه گردد و اين نقشه بسيار معروف كه در آن جزاير سهگانه جزو خاك ايران ذكر شدهاند، در سال 1886.م چاپ و منتشر ميشود. سفير بريتانيا در دربار ايران، نسخهاي از اين نقشه را كه به ناصرالدينشاه هديه ميدهد، پهن كرده و با افتخار فراوان براي او توضيح ميدهد كه بريتانيا موفق شد چنين نقشهاي را تهيه كند. اما شاه بيخبر ما ــ كه فكر نميكنم تاريخ ايران هرگز بتواند او را بهخاطر رفتار نابخردانهاي كه در قبال خاك ايران داشت ببخشد؛ چون شاهان ديگر گرچه ممكن است خطاهاي زيادي هم كرده باشند چنانكه در زمان سلطنت او چهارده كشور از دل ايران درآمد، حتي در جاهايي خاك ايران را بخشيد اما در تاريخ ذكر نشده است ــ وقتي نقشه را نگاه كرد، به سفير بريتانيا گفت: «مگر روي اين جزاير ننوشتهايد ايران؟ پس اين ادعاها و دعواها ديگر چيست؟» بههرحال، سفير از اين ماجرا شرمسار شد و سپس گزارش مفصلي از ماوقع به دولت متبوع خود ارسال كرد و وزير خارجه بريتانيا نيز در حاشيه گزارش او نوشت كه ازاينپس نقشههاي رسمي به سران دولتها داده نشود. با توجه به اينكه قانون بريتانيا، Common Law يعني به صورت قانون عمومي است و هركدام از اين قبيل حوادث خودبهخود به قانون تبديل ميشود، اين مساله نيز حكم قانون را پيدا كرد و بههميندليل به سر و صداي عظيمي منجر گرديد كه معروفيت بسيار اين نقشه را در پيداشت
عامل اصلي بهوجودآمدن اين وضع حساس استراتژيك درخصوص اين جزاير در آن زمان، اين بود كه جزاير مذكور جزء محدوده تنگههرمز محسوب ميشدند؛ درحالي كه از نظر جغرافيايي اين جزاير فاصله نسبتا زيادي با جزيره هرمز دارند. اما از آنجا كه فاصله اين جزاير ــ كه دنبال هم واقع شدهاند ــ با ديگر جزاير تنگههرمز زياد نيست، آنها را جزو جزاير تنگههرمز قلمداد ميكردند؛ يعني فاصله ابوموسي را با تنب در نظر ميگرفتند و سپس فاصله تنب بزرگ را با تنب كوچك و بعد از آن، فاصله تنب كوچك را نيز با جزيره هرمز در نظر ميآوردند و در يك تقارن ذهني ميان اين جزاير و جزاير لارك، هنگام، هرمز و قشم ــ كه در مجموع اسمشان را جزاير تنگههرمز گذاشته بودند ــ يك خط منحني استراتژيك را شكل ميدادند. اين طرز توجيه مساله البته در آن زمان به خاطر وضعيت ژئوپليتيكي حاكم بر دنيا قابلقبول بود اما امروز با ازبينرفتن دنياي دوقطبي و ازبينرفتن تهديدهاي تئوريك و يا عملي شوروي، ديگر چنين وضعيتي را نداريم. لاجرم برخي از اعراب به اين شبهه افتادهاند كه شايد ايران به دلايل استراتژيك بوده كه به اين جزاير اهميت زيادي ميداده است و لذا به اين فكر افتادند كه اين جزاير را طي قراردادي 99ساله به ايران اجاره دهند. آنها نميدانند كه اين جزاير ديگر آن اهميت استراتژيكي سابق را ندارند؛ گذشتهازآن، تلاش ايران در دفاع از حاكميت خود بر اين جزاير، صرفا جنبه حقوقي و تماميت ارضي كشور را دارد، نه اينكه جزاير از نظر استراتژيك حائز اهميت چنداني هستند.
آقاي دكتر، مهمترين بخش اين گفتوگو، بحث مالكيت اين جزاير ميباشد لطفا اشارهاي به سابقه وضعيت مالكيت جزاير مذكور را داشته باشيد.
O پيشازهرچيز، لازم است بدانيم كه در خليجفارس حدود سيصدواندي جزيره وجود دارد كه ملل منطقه و حتي اكثر مردم كشورهاي مالك، فقط اسم چند جزيره را ميدانند و بقيه جزاير را اصلا نميشناسند. جالبآنكه حتي جزاير تنب و ابوموسي از جمله جزاير گمنام بودند؛ چرا كه تنب كوچك اصلا خالي از سكنه است و تنب بزرگ و ابوموسي هم جمعيتي اندك داشتند كه با ماهيگيري روزگار ميگذراندند. از اين ميان، جزيره ابوموسي به دليل داشتن خاك سرخ از قرن نوزدهم مورد توجه انگليسيها و هلنديها قرار گرفت و لذا هلنديها و سپس انگليسيها امتيازاتي را در اين خصوص گرفتند و از آن پس اين جزيره مورد توجه قرار گرفته و كلمه ابوموسي در متون ذكر گرديد اما همچنان از جزاير تنب در متون اثري نبود. تنب يك كلمه فارسي جنوبي و تنگستاني به معني تپه است كه عربها آن را با «طاي» مالف مينويسند تا به آن يك صورت عربي داده باشند، درحاليكه اين طرز نوشتن كلمه به لحاظ املايي و قواعد زباني غلط است، علاوه بر آنكه تلفظ كلمه را هم عوض ميكند؛ بعد هم اين «طنب»ها را به جاي «كوچك» و «بزرگ» با صفتهاي «صغرا» و «كبرا» ذكر ميكنند تا به آنها به دروغ وجههاي كاملا عربي بدهند. بعضي از منابع غربي نيز كه در ازاي دريافت پول به نفع آنها تبليغ ميكنند مثلا تنب كبرا را Greater Tonb مينويسند؛ يعني درواقع به اقداماتي دست زنند كه سراسر فريب جغرافيايي، فريب اسمي و . . . است؛ يعني يك حكومت ميخواهد براساس فريب مدعي شود كه خاك يك كشور ديگر مال من است. به اين صورت فقط ميتوانند عدهاي را فريب بدهند، همه ملل دنيا را كه نميتوانند. براي همين، خيلي مهم است كه در بحثهاي بينالمللي خودمان اين نكات را مورد توجه قرار دهيم.
البته اين را هم بگويم كه جميع امارات متحده عربي در اين مساله زياد نقش ندارند بلكه فقط ابوظبي و راسالخيمه هستند كه اين بحث را مطرح ميكنند، وگرنه ديگر امارات حتي حاضر نيستند وارد اين بحث شوند. لاجرم ــ همچنان كه هميشه گفتهام ــ عامل اصلي اين بحث، ابوظبي است و ادعاي مالكيت آن هم سراسر فريب و دروغ است؛ سوابق تاريخي زيادي هم نميبينيم كه توجيهكننده اين ادعا باشد. جيمز موريه كه اوايل قرن نوزدهم با سفر دريايي به ايران ميآيد، سفرنامه عظيمي نوشته كه اتفاقا بهگونهايفوقالعادهجالب، از دو جزيره تنب هم اسم ميبرد. او مينويسد امروز ما به كنار جزيرهاي رسيديم كه نام آن، تنب است و اين جزيره به ايران تعلق دارد. لاريمر نيز از ديگر افرادي ميباشد كه زحمت فوقالعاده ارزشمندي در شناسايي جغرافياي خليجفارس كشيده است. بههرحال انگليسيها وقتيكه آمدند و در همه جاي دنيا امپراتوري خود را برقرار كردند، اين استعمار خودبهخود كه درست نشد بلكه براساس مطالعات دقيق منطقه بود. لاريمر زحمات فوقالعاده زياد و ارزشمندي كشيد و كتاب او نيز فوقالعاده ارزشمند است. وي پس از مطالعه تمام سواحل، جزاير و بنادر، اين جزاير را متعلق به ايران ميداند؛ بهويژه درباره ابوموسي توضيحات زيادي ميدهد و درخصوص اين كه انگليسيها چهموقع امتيازات مربوط به آنجا را گرفتند و بهچهصورتي از منابع معدني آن استفاده ميكردند، صحبت ميكند.
يك چنين اشاراتي در تاريخ هست اما همه اين اشارت، جزاير را با نظر به تعلق آنها به ايران تعريف ميكنند. نكته بسيار جالب اينكه حتي نقشههاي رسمي دولت فرانسه و خود انگليس از قرن هجدهم اين جزاير را جزو ايران ذكر كردهاند. در اين رابطه داستان جالبي وجود دارد، مبني بر اينكه دولت هند بريتانيا دستور ميدهد كه يك نقشه بزرگ از خليجفارس تهيه گردد و اين نقشه بسيار معروف كه در آن جزاير سهگانه جزو خاك ايران ذكر شدهاند، در سال 1886.م چاپ و منتشر ميشود. سفير بريتانيا در دربار ايران، نسخهاي از اين نقشه را كه به ناصرالدينشاه هديه ميدهد، پهن كرده و با افتخار فراوان براي او توضيح ميدهد كه بريتانيا موفق شد چنين نقشهاي را تهيه كند. اما شاه بيخبر ما ــ كه فكر نميكنم تاريخ ايران هرگز بتواند او را بهخاطر رفتار نابخردانهاي كه در قبال خاك ايران داشت ببخشد؛ چون شاهان ديگر گرچه ممكن است خطاهاي زيادي هم كرده باشند چنانكه در زمان سلطنت او چهارده كشور از دل ايران درآمد، حتي در جاهايي خاك ايران را بخشيد اما در تاريخ ذكر نشده است ــ وقتي نقشه را نگاه كرد، به سفير بريتانيا گفت: «مگر روي اين جزاير ننوشتهايد ايران؟ پس اين ادعاها و دعواها ديگر چيست؟» بههرحال، سفير از اين ماجرا شرمسار شد و سپس گزارش مفصلي از ماوقع به دولت متبوع خود ارسال كرد و وزير خارجه بريتانيا نيز در حاشيه گزارش او نوشت كه ازاينپس نقشههاي رسمي به سران دولتها داده نشود. با توجه به اينكه قانون بريتانيا، Common Law يعني به صورت قانون عمومي است و هركدام از اين قبيل حوادث خودبهخود به قانون تبديل ميشود، اين مساله نيز حكم قانون را پيدا كرد و بههميندليل به سر و صداي عظيمي منجر گرديد كه معروفيت بسيار اين نقشه را در پيداشت