خاطره روز اول دانشگاه

behrooz civil

کاربر فعال مهندسی عمران ,
کاربر ممتاز
ههههه مثلا قرار شد هرکس یه خاطره تعریف کنه . چقدر اسپم زیاد شد :biggrin: یکیش هم خودم :w15:
 

behrooz civil

کاربر فعال مهندسی عمران ,
کاربر ممتاز
کلاس بدون پسر هم همینطور..مثل اکثر کلاسای ما..مخصوصا با استادِ خانم :D


ههههه انقدر پیش مامانم از دانشگاه آزاد چیزای بد تعریف کرده بودن که فکر میکرد برم دانشگاه حتما با زن و بچه برمیگردم :biggrin::biggrin:
 

ranaamiri

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزه اوله دانشگاه یادمه توکلاس دختری بود به اسمه نجوا...هیچوقت فکر نمیکردم تو بدترین شرایطه زندگیم اون بشه همدمم...روزه اوله دانشگاه فقط اسمش بنظرم قشنگ بود ولی الان همه ی وجودش واسم قشنگه و ارزشمند براش بهترینا رو از خدا میخام ...خیلی دوستت دارم نجوای شبانه ی من:w38:
 

SaNaZ Sa

عضو جدید
کاربر ممتاز
ههههه انقدر پیش مامانم از دانشگاه آزاد چیزای بد تعریف کرده بودن که فکر میکرد برم دانشگاه حتما با زن و بچه برمیگردم :biggrin::biggrin:

:biggrin:... دانشگاه آزادِ ما که یه خوبیه بزرگ داشت..اونم این که زیاد کسی با کسی کار نداشت مگر اینکه طرف خودش میرفت تو حاشیه..کلا بهتر از دانشگاه دولتی بود.. مدرسه ی دخترونه بود..یه چنتا هم سوگولی پسر :biggrin:
 

behrooz civil

کاربر فعال مهندسی عمران ,
کاربر ممتاز
:biggrin:... دانشگاه آزادِ ما که یه خوبیه بزرگ داشت..اونم این که زیاد کسی با کسی کار نداشت مگر اینکه طرف خودش میرفت تو حاشیه..کلا بهتر از دانشگاه دولتی بود.. مدرسه ی دخترونه بود..یه چنتا هم سوگولی پسر :biggrin:

من آزاد ساوه بودم . خداییش دانشگاه خوبی بود
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روزه اوله دانشگاه یادمه توکلاس دختری بود به اسمه نجوا...هیچوقت فکر نمیکردم تو بدترین شرایطه زندگیم اون بشه همدمم...روزه اوله دانشگاه فقط اسمش بنظرم قشنگ بود ولی الان همه ی وجودش واسم قشنگه و ارزشمند براش بهترینا رو از خدا میخام ...خیلی دوستت دارم نجوای شبانه ی من:w38:

اول پستتو خوندم.فک کردم الان زنت شده...بعد دیدم اسمت رعناست!!!
روم به گلاب...ببخشید
 

-Amir95-

عضو جدید
همه خاطراتو خوندم

با این وضع خدا ب داد من برسه...یعنی چ بلایی قرار سر من بیاد ب نظرتون؟:w15:
 
آخرین ویرایش:

-Amir95-

عضو جدید
روزه اوله دانشگاه یادمه توکلاس دختری بود به اسمه نجوا...هیچوقت فکر نمیکردم تو بدترین شرایطه زندگیم اون بشه همدمم...روزه اوله دانشگاه فقط اسمش بنظرم قشنگ بود ولی الان همه ی وجودش واسم قشنگه و ارزشمند براش بهترینا رو از خدا میخام ...خیلی دوستت دارم نجوای شبانه ی من:w38:

من که اصلا به اسمتونم نگاه نکردم...گفتم آقایی هستین که با این خانم دیگه ازدواجم کردین
اومدم پایین تر دیدم آقای پلیمر ریسرچر گفت شما اسمتون رعناست:w15:
منم خیلی عذر میخوام:sweatdrop:
 

old eng

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
بذارید من یه خاطره دیگم بگم
سال سوم که بودم رفتم تو ثبت نام ورودیا کمک کنم شدم مسئول پاسخ گویی به تلفنا. یه بار یه آقایی زنگ زد گفت که ببخشید پس چرا به ما نگفتن چه کلاسی بریم؟ گفتم صبر داشته باشید میگن. گفت دانشگاه از کیه؟ گفتم از اول مهر که نه یه کم اونورتر گفت یعنی چی:D
حالا همه اینارو بگذریم تهش گفت پس کتابامونو کی میدن. دیگه من خودتون تصور کنید چه حالی داشتم:w15:
 

MaRaL.arch

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
بذارید من یه خاطره دیگم بگم
سال سوم که بودم رفتم تو ثبت نام ورودیا کمک کنم شدم مسئول پاسخ گویی به تلفنا. یه بار یه آقایی زنگ زد گفت که ببخشید پس چرا به ما نگفتن چه کلاسی بریم؟ گفتم صبر داشته باشید میگن. گفت دانشگاه از کیه؟ گفتم از اول مهر که نه یه کم اونورتر گفت یعنی چی:D
حالا همه اینارو بگذریم تهش گفت پس کتابامونو کی میدن. دیگه من خودتون تصور کنید چه حالی داشتم:w15:

akhey... :d :d
man systemam hange farsi nmtype vagarna kollliiiiiii khatere daram. dorost she miaaammm!!!
 

M.A777

عضو جدید
کاربر ممتاز
من روز اول که واسه ثبت نام رفتم یادمه مامانم میخواست بیاد گفتم اگر اومدی نه من نه تو میخوام خودم تنهایی برم همه کارارو کنم

آقا، ما با ژست رفتیم کارارو انجام بدیم،ساختمونه 4طبقه بود،یه همکف 3تا طبقه بالا و یه زیر زمین پایین
آقا ما رفتیم تو کارارو انجام دادیم موقع برگشت مثل تمام ساختمون ها رفتیم پایین ترین طبقه که از درب خروجی خارج بشیم
آقا درب خروجی نداشت!
من ترسیییییده بودم :D
بعد یه دختره اومد پرسید آقا این درب خروجیش کجاست ، گفتم نمیدونم خودمم دارم می گردم :D :D :D
آقا بعد از یک ربع فهمیدم من تو زیرزمین هستم برای درب خروجی باید برم همکف بالا!!! آقا از ساختمون خارج شدم اینقدر خوشحال شدم آزادم :D


خوشبحالتون همتون دختر پسر داشتین تو کلاسا ما فقط یدونه کلاس فیزیک 1 بود 2تا دختر داشت یکی فوق العاده زشت یکی فوق العاده زیبا! آقا این دختر خوشکله ترم ده بود هنوز فیزیک 1 داشت! مشخص بود خنگه ! ولی نامرد هم گریم می کرد هم خیلی خوش تیپ بود بیچاره کاریش نداشتیم
آقا این استاد فیزیک 1مون مرد بود،این 2تا دخترا هم جلوش میزای اول مینشستن، هی میگفت خانم فلانی شما فهمیدی چی شد؟! هی هرچی میشد به اینا یه دور دیگه توضیح می داد
یه سری اتفاقات دهشتناکی هم افتاد من نمیتونم بگم صد در صد اخراج می شم از باشگاه :D
 

آرزوخانوم

عضو جدید
وای چه خاطرات جااااااااااااااالبیییییییی
من فکرمیکردم فقط واسه ما ازاین اتفاقا افتاده:biggrin:
 

MaRaL.arch

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
من روز اول که واسه ثبت نام رفتم یادمه مامانم میخواست بیاد گفتم اگر اومدی نه من نه تو میخوام خودم تنهایی برم همه کارارو کنم

آقا، ما با ژست رفتیم کارارو انجام بدیم،ساختمونه 4طبقه بود،یه همکف 3تا طبقه بالا و یه زیر زمین پایین
آقا ما رفتیم تو کارارو انجام دادیم موقع برگشت مثل تمام ساختمون ها رفتیم پایین ترین طبقه که از درب خروجی خارج بشیم
آقا درب خروجی نداشت!
من ترسیییییده بودم :D
بعد یه دختره اومد پرسید آقا این درب خروجیش کجاست ، گفتم نمیدونم خودمم دارم می گردم :D :D :D
آقا بعد از یک ربع فهمیدم من تو زیرزمین هستم برای درب خروجی باید برم همکف بالا!!! آقا از ساختمون خارج شدم اینقدر خوشحال شدم آزادم :D


خوشبحالتون همتون دختر پسر داشتین تو کلاسا ما فقط یدونه کلاس فیزیک 1 بود 2تا دختر داشت یکی فوق العاده زشت یکی فوق العاده زیبا! آقا این دختر خوشکله ترم ده بود هنوز فیزیک 1 داشت! مشخص بود خنگه ! ولی نامرد هم گریم می کرد هم خیلی خوش تیپ بود بیچاره کاریش نداشتیم
آقا این استاد فیزیک 1مون مرد بود،این 2تا دخترا هم جلوش میزای اول مینشستن، هی میگفت خانم فلانی شما فهمیدی چی شد؟! هی هرچی میشد به اینا یه دور دیگه توضیح می داد
یه سری اتفاقات دهشتناکی هم افتاد من نمیتونم بگم صد در صد اخراج می شم از باشگاه


چرا من هرجوری حساب میکنم ساختمونتون میشه 5 طبقه؟؟؟:D
 

باران 686

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام به همگی
آقا ما ترم اول فیزیک 1 داشتیم.استادش یه پسره بود متولد 60.اینقدرم چشم چرون و هیز بود که نگو.بچه های رشته ما هم همه فعال.کلاس 70 نفر بود تقریبا نصف پسر نصف دختر.
پنجره های کلاس ما جوری بود که آفتاب بچه ها رو اذیت میکرد و نمیتونستیم تابلو رو درست ببینیم.بعد هی بچه ها میرفتن کرکره رو میکشیدن پایین.یه عده گرمشون میشد کرکره رو میکشیدن بالا.خلاصه دیگه آخرای کلاس بود از بس اینا هی کرکره رو کشیدن بالا پایین استاده حرصش گرفت به یکی از پسرا که پایه خنده کلاس بود گفت فلانی بیا اینجا وایسا هر کی گفت بکش بالا بکش بالا هر کی گفت بکش پایین بکش پایین.آقا تا اینو گفت کلاس از خنده ترکید.(آخه همه ذهنشون منحرف بود تو کلاس ما)هیچی دیگه حراست اومد گفت چه خبره؟این چه وضعشه دانشگاهو گذاشتین رو سرتون.
ولی این استاده حرفای خاک بر سری زیاد میزد که اینجا نمیشه گفت.:D
 

آرزوخانوم

عضو جدید
مال شما که خوبه
اولین کلاس من تودانشگاه فارسی عمومی بود که دقیقااااااااااااااااااا 70 نفر دانشجو بود.68 تا پسررشته مکانیک و 2 تا خانوم:)
اون یکی خانوم هم یه خانوم متاهل بود یه دخترهم داشت.دخترمجرد کلاس متکلم وحده آرزوخانوم بود:D
وارد کلاس که شدم سکته کردم.تاآخر جلسه ازشوک بیرون نیومده بودم
رسیدم خونه به مامانم گفتم من میخوام انصراف بدم سال دیگه که بزرگترشدم برم هنوز خیلی کوچولوام:biggrin:
 

باران 686

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ما بچه هامون تو همه زمینه ای خیلی فعال بودن.
دقیقه به دقیقه میرفتن حراست.:biggrin:
یکی از فعالیتای مهم و پر ارزششون برگزار کردن مراسمهای شبانه پارتی در .....بود.:biggrin:
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ی دختره بود به ما ارادت خاصی داشت و مثلا شیرین زبونی میکرد برامون!!!!!
عادت داشتم بعد شام خوردن از سلف با رفیقم میرفتیم بازار برا قدم زدن.....
سر یکی از کلاسا این دختره در اومد جلو همه گفت استاد اقای فلانی (بنده) همش میره بازار...استاد گفت شما از کجا میدونی؟ گفتم ایشون تو بازار بساط دارن جارو و سنگ پا میفروشن!!
 

behrooz civil

کاربر فعال مهندسی عمران ,
کاربر ممتاز
همه خاطره ها شد درباره دختر و پسر هههههههه :w15:
 
آخرین ویرایش:

mohandese.motefakker

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به همگی
آقا ما ترم اول فیزیک 1 داشتیم.استادش یه پسره بود متولد 60.اینقدرم چشم چرون و هیز بود که نگو.بچه های رشته ما هم همه فعال.کلاس 70 نفر بود تقریبا نصف پسر نصف دختر.
پنجره های کلاس ما جوری بود که آفتاب بچه ها رو اذیت میکرد و نمیتونستیم تابلو رو درست ببینیم.بعد هی بچه ها میرفتن کرکره رو میکشیدن پایین.یه عده گرمشون میشد کرکره رو میکشیدن بالا.خلاصه دیگه آخرای کلاس بود از بس اینا هی کرکره رو کشیدن بالا پایین استاده حرصش گرفت به یکی از پسرا که پایه خنده کلاس بود گفت فلانی بیا اینجا وایسا هر کی گفت بکش بالا بکش بالا هر کی گفت بکش پایین بکش پایین.آقا تا اینو گفت کلاس از خنده ترکید.(آخه همه ذهنشون منحرف بود تو کلاس ما)هیچی دیگه حراست اومد گفت چه خبره؟این چه وضعشه دانشگاهو گذاشتین رو سرتون.
ولی این استاده حرفای خاک بر سری زیاد میزد که اینجا نمیشه گفت.:D

خوشا به سعادتتون
 

M.A777

عضو جدید
کاربر ممتاز
چرا من هرجوری حساب میکنم ساختمونتون میشه 5 طبقه؟؟؟:D
دقیقااااااااااااااااااااااااااااااا منم میخواستم همینوبگم:biggrin:

دیگه خاطره تعریف نمی کنم:D
خب من ریاضی پیش افتادم انتظاراتی داری ها

بعدشم زیر زمین طبقه حساب نمیشههههههههههههه! (واسه من:D )
 

MaRaL.arch

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
دیگه خاطره تعریف نمی کنم:D
خب من ریاضی پیش افتادم انتظاراتی داری ها

بعدشم زیر زمین طبقه حساب نمیشههههههههههههه! (واسه من:D )


همون دیگه
معماری نخوندی نمیدونی
عب نداره نادیده میانگاریم: )))
بازم بگو
 

آرزوخانوم

عضو جدید
دیگه خاطره تعریف نمی کنم:D
خب من ریاضی پیش افتادم انتظاراتی داری ها

بعدشم زیر زمین طبقه حساب نمیشههههههههههههه! (واسه من:D )
نه بگو ولی به ریاضی نیاز نبودااااااا با انگشتای دستتم میشماردی طبقه هاش معلوم میشد:D
 

M.A777

عضو جدید
کاربر ممتاز
MaRaL.arch گفت:
همون دیگه
معماری نخوندی نمیدونی
عب نداره نادیده میانگاریم: )))
بازم بگو
خاطره روزای اول خوابگاهم میشه گفت؟! روزای اول یه ترم یکی میخوام بگم که بعد شد همخوابگاهیم بزارید بگم »

آقا جان،ما ترم 3بودیم روزای اول زود رفتیم خوابگاه دیگه کار داشتیم،این ترم یکی ها اومده بودن تازه ثبت نام کنن خوابگاه،2تاشونو از قبل میشناختم.
شانس من،اون روز ریشامو واسه چند هفته نزده بودم ژولیده بودم اعصابم خراب بود واسه واحد هام،نشسته بودم با 2تا از ترم یکی ها که قبلا آشنا شده بودیم میوه میخوردم،از قضا چاغو نبود ورداشتیم قمه یکی از بچه ها (نیم متری بود!) رو پیدا کردیم استفاده می کردیم :D
آقا درب اتاق باز شد یه ترم یکی جدید خواست بیاد،حساب کن چه صحنه ای دید »
من با اون ریش،اعصاب خورد،چاغو که نه،یک قمه اندازه شمشیر دستمه (میوه هم خورده بودم فقط قمه هه بود) ،در باز شد،ما سه تا به ورودی جدیده نگاه کردیم،اونم به با حالت تعجب دهن باز به ما نگاه کرد،خودش در رو بست رفت پیش مدیر خوابگاه صداشو میشنیدم میگفت آقا نمیشه یه اتاق دیگه به من بدید؟! :D

آقا اینو گفت من پـ*ره شدم از خندم.کامل ترکیدم. اون دوتا ترم دوستام هم ترکیدن
اینقدر خندیدیم.بعد دوباره دیدیم داره میاد،سریع وسایلو جمع کردیم تمیز کردیم ایندفعه باباش اومد،خلاصه با مهربونی جواب دادیم سوء تفاهم رفع شد.

شکر خدا زنگ نزد 110 :D

اینم تو دلم بود خواستم بگم،استقبال کنید :D
 

-Amir95-

عضو جدید
MaRaL.arch گفت:
همون دیگه
معماری نخوندی نمیدونی
عب نداره نادیده میانگاریم: )))
بازم بگو
خاطره روزای اول خوابگاهم میشه گفت؟! روزای اول یه ترم یکی میخوام بگم که بعد شد همخوابگاهیم بزارید بگم »

آقا جان،ما ترم 3بودیم روزای اول زود رفتیم خوابگاه دیگه کار داشتیم،این ترم یکی ها اومده بودن تازه ثبت نام کنن خوابگاه،2تاشونو از قبل میشناختم.
شانس من،اون روز ریشامو واسه چند هفته نزده بودم ژولیده بودم اعصابم خراب بود واسه واحد هام،نشسته بودم با 2تا از ترم یکی ها که قبلا آشنا شده بودیم میوه میخوردم،از قضا چاغو نبود ورداشتیم قمه یکی از بچه ها (نیم متری بود!) رو پیدا کردیم استفاده می کردیم :D
آقا درب اتاق باز شد یه ترم یکی جدید خواست بیاد،حساب کن چه صحنه ای دید »
من با اون ریش،اعصاب خورد،چاغو که نه،یک قمه اندازه شمشیر دستمه (میوه هم خورده بودم فقط قمه هه بود) ،در باز شد،ما سه تا به ورودی جدیده نگاه کردیم،اونم به با حالت تعجب دهن باز به ما نگاه کرد،خودش در رو بست رفت پیش مدیر خوابگاه صداشو میشنیدم میگفت آقا نمیشه یه اتاق دیگه به من بدید؟! :D

آقا اینو گفت من پـ*ره شدم از خندم.کامل ترکیدم. اون دوتا ترم دوستام هم ترکیدن
اینقدر خندیدیم.بعد دوباره دیدیم داره میاد،سریع وسایلو جمع کردیم تمیز کردیم ایندفعه باباش اومد،خلاصه با مهربونی جواب دادیم سوء تفاهم رفع شد.

شکر خدا زنگ نزد 110 :D

اینم تو دلم بود خواستم بگم،استقبال کنید :D

:w15::w15::w15::w27:
 

Similar threads

بالا