خاطره روز اول دانشگاه

mahboobeh

عضو جدید
همونو

آقا خاطرات بد من هم دارم از دانشگاه، یکی از مسائلی که هممون تو دانشگاه تجربه کردیم تبعیض جنسیتی هست که استادا قائل میشن مخصوصا در اون قسمتهایی که نظر استاد تنها ملاک ارزشیابی هست مثل نمره ای که برای یه پروژه یا ارائه یا طراحی در نظر گرفته شده.

آقا درس طراحی معماری داشتیم، من چون این درس رو خیلی دوست داشتم خیلی با دقت تکالیف و پروژه هام رو انجام میدادم و هر جلسه استاد طرحها رو چک میکرد و همیشه از طرحهای من تعریف میکرد و از من بابت کار خوبم تشکر میکرد. یه خانمی بود همش استاد ازش ایراد میگرفت. این استاد با کسی شوخی نداشت وقتی کار یکی بد بود، رک میگفت کارت چرت و مزخرفه و طرحش رو پاره یا مچاله میکرد. همیشه طرح اون خانم مچاله میشد و در سطل زباله میوفتاد. آقا آخر ترم نمرات رو رو بورد جلوی دفترش نصب کرد من از تعجب شاخ در آوردم، من شده بودم 13/5 اون خانم شده بود 17 و چون تابستون بود من هیچ وقت نتونستم استاد رو ببینم تا ازش علت نمره پایینم رو بپرسم.


اخ اخ... این استادای خوش برخورد با ادم خیلی نابود ادمو له میکنن.
منم یه استاد داشتم سره کلاس بسیار بسیار خوش برخورد بود.. فوق العاده بود.با تمام بچه هااااااااا..
امتجان دادیم.. فک میکردم 18 بشم.. ولی متاسفانه شدم 8 :eek:.. با کلی التماش شدم 10
 

mohandese.motefakker

عضو جدید
کاربر ممتاز
اخ اخ... این استادای خوش برخورد با ادم خیلی نابود ادمو له میکنن.
منم یه استاد داشتم سره کلاس بسیار بسیار خوش برخورد بود.. فوق العاده بود.با تمام بچه هااااااااا..
امتجان دادیم.. فک میکردم 18 بشم.. ولی متاسفانه شدم 8 :eek:.. با کلی التماش شدم 10

اهوم
کلا رو هر درسی بیشتر وقت میذاشتم کمتر نمره میگرفتم، از هر استادی که خوشم میومد کاری میکرد که ازش بدم بیاد. متاسفانه استادای ما فقط تو رشته ی خودشون فارغالتحصیل شدن ولی از معلمی و استادی بویی نبردند
 

shakiba.h

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هوووووووووم من هفته اول یونی بعد از چند روز رفتن سره کلاسا ( میدونین که ترم اول همه سره کلاسا تکرارین)..بعد از پایان یکی از روزا داشتم از پله ها با بچه میومدیم پایین یهو نمیدونم چم شد.. پام سر خوردو از همون پله ی بالا تا پاگرد لیز خوردم و اومدم پایین.. حالا این دوستم عوض اینکه بهم کمک کنه من بلند بشم.. هار هار داشت میخندید.. هیچی دیگه منم طبیعیش کردم.. خندیدمو بلند شدمو خودم تمیز کردم... پشت سرمم به هیچ عنوان نگاه نکردم ببینم کی دید کی ندید..
فردا تا وارد کلاس شدم.. تمام پسرا منو به هم نشون میدادن میگفتن این بود این بود.. :w15:

کصافطاااااا:mad:
 

Tik TAAk

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من ی بار ترم اول که بودم زیاد کسیو تو کلاسمون نمیشناختم جز چند نفر از. پسرا و چند نفر از. دخترا

بعدش ی دوستی داشتم که این به یکی از خانمای کلاسمون علاقه مند شده بود منم چون از همون اوایل روابط عمومیم خوب بود

این دوستمم خجالتی بود میگف که تو باهاش برام صحبت کن و این حرفا :d حالا منم گفتم اقا ب من چه مگه من دفتر ازدواج دارم :|

میگف نه اخه تو کلاس باهات حرف میزنه و تحویلت میگیره و اینا خلاصه ی کاری واسم بکن از خجالتت در میام :|

بالخره منم قانع شدم

خلاصه هوامو داشت هر روز میرفتیم بستنی میخوردیم و...

بعدش میگفت یوسف اون کاره چی شد؟ :| من میگفتم کدوم کار؟ :razz: چون ما تعداد کلاسمون زیاد بودن ترم اول خیلی دانشجوها زیاد بودن گروه بندی شده

بودیم که فلان گروه چه روزی بیاد این دوستم هم روزایی میومد که اون خانم کلاس نداشت

ی روز که تو راهرو نشتسته بودم دیدم که دختره اومده بود گفتم بذا صداش بزنم ببینم چه روزایی میاد :d خلاصه صداش زدم گفتم خانم فلانی خوبی

نیستی کم پیدایی :d چه روزایی کلاس داری؟ خلاصه اونم بهم گفت کی میاد ... منم رفتم خونه ب دوستم زنگ زدم امار دادم گفتم این روزا بیا هستش :|

اقا دوستم کلی تشکر کرد و اینا میگف تو چقد خوبی یوسف فداتشم :| فقط هر روزی که رفتم توام باید. بیای اعتماد به نفس بگیرم :d

اقا مام اون روزا که معین شده بود میرفتیم :d به دوستم گفتم تو مثه ی مجسبه میشینی تکون نمیخوری تا ببینم چی میشه :| از اونجایی که من همیشه

ردیف اول بودم به دوستم گفتم تو برو ردیف اخر بشین تا قیافتو نبینم هول شم :| اونم رفت بعدش من اومدم چکار کردم نشستم جلو ... ی صندلی کنار. خودم

رزرو کردم برا خانمه گفتم تا بشینم باهاش صحبت کنم ( اخه لامصب اصن تو محوطه دانشگاه نمیشد باهاش صحبت کرد این دوستای دیبرستانم این مور

و ملخ همش تو محوطه دانشگاه بودن همیشه :| ) خلاصه دختره دیر اومد جا نبود بشینه صداش زدم گفتم خانم بیا اینجا بشین واست جا گرفتم :w07:

بعدش اونم اومد کلی ازم تشکر کرد که چرا زحمت کشیدی و اینا گفتم کاری نکردم که وظیفه بود :| حالا وسط صحبتامون میخاستم بگم این دختره هی میخندید :|

با خودم گفتم نکنه این فکرمو خونده باشه؟ :| ازش پرسیدم چرا میخندی؟ :| گف اخه تو با مزه صحبت میکنی منم خندم میاد:| منم گفتم ای بابا مگه دلقک جلوته :|

خلاصه هی میخندید اینطوری :biggrin: ( ناگفته نماند منم میترسیدم بهش حرفی بزنم راجب دوستم ) خلاصه منم اخم کردم تا وقتی استاد اومد دیگه چیزی

نگفتم :razz: تا اخر کلاس هی بهم میخندید منم :razz: کلاس که تموم شد.....:razz:

پایان قسمت اول
 

باران 686

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همونو

آقا خاطرات بد من هم دارم از دانشگاه، یکی از مسائلی که هممون تو دانشگاه تجربه کردیم تبعیض جنسیتی هست که استادا قائل میشن مخصوصا در اون قسمتهایی که نظر استاد تنها ملاک ارزشیابی هست مثل نمره ای که برای یه پروژه یا ارائه یا طراحی در نظر گرفته شده.

آقا درس طراحی معماری داشتیم، من چون این درس رو خیلی دوست داشتم خیلی با دقت تکالیف و پروژه هام رو انجام میدادم و هر جلسه استاد طرحها رو چک میکرد و همیشه از طرحهای من تعریف میکرد و از من بابت کار خوبم تشکر میکرد. یه خانمی بود همش استاد ازش ایراد میگرفت. این استاد با کسی شوخی نداشت وقتی کار یکی بد بود، رک میگفت کارت چرت و مزخرفه و طرحش رو پاره یا مچاله میکرد. همیشه طرح اون خانم مچاله میشد و در سطل زباله میوفتاد. آقا آخر ترم نمرات رو رو بورد جلوی دفترش نصب کرد من از تعجب شاخ در آوردم، من شده بودم 13/5 اون خانم شده بود 17 و چون تابستون بود من هیچ وقت نتونستم استاد رو ببینم تا ازش علت نمره پایینم رو بپرسم.

نه بابا.من بی احساس ترین آدم روی کره زمینم.:D

از این استادا که یکیشون به تور من خورد.درس فرآیندهای تولید داشتم.میانترمم از 6 نمره 5 شدم.بعد پایان ترم امتحانش از این ریزشیا بود.من از 14 نمره 5 گرفتم و نمرم 5 رد شده بود. :razz:
بعد اعتراض که زدم و با استادم که صحبت کردم گفت تو میانترم نداشتی وگرنه پاس شده بودی.حالا هی از من قسم که بابا من میانترم 5 شدم.:confused:هی اون میگفت جلوی اسمت نمره نیس.:eek:گفتم میشه لطف کنی برگه نمره ها رو بدی.آقا تا برگه رو دیدم ذوق کردم.:Dنمره من یجوری نوشته شده بود تو لیست اسامی که زیاد مشخص نبود.:(وقتی به استادم نشون دادم گفت راس میگی تو که میانترم داشتی ولی دیگه الان فایده ای نداره چون سایت نمره ها از تهران بسته شده و منم هیچ کاری نمیتونم بکنم.:cry:هیچی دیگه مجبور شدم تک درس کنم.:biggrin:
 

saharnaz73

عضو جدید
کاربر ممتاز
اخ اخ... این استادای خوش برخورد با ادم خیلی نابود ادمو له میکنن.
منم یه استاد داشتم سره کلاس بسیار بسیار خوش برخورد بود.. فوق العاده بود.با تمام بچه هااااااااا..
امتجان دادیم.. فک میکردم 18 بشم.. ولی متاسفانه شدم 8 :eek:.. با کلی التماش شدم 10
اوه اوه نگو که ازشون خیییلللللللللییییییییی کشیدم:razz:
 

Tik TAAk

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من ی بار ترم اول که بودم زیاد کسیو تو کلاسمون نمیشناختم جز چند نفر از. پسرا و چند نفر از. دخترا

بعدش ی دوستی داشتم که این به یکی از خانمای کلاسمون علاقه مند شده بود منم چون از همون اوایل روابط عمومیم خوب بود

این دوستمم خجالتی بود میگف که تو باهاش برام صحبت کن و این حرفا :d حالا منم گفتم اقا ب من چه مگه من دفتر ازدواج دارم :|

میگف نه اخه تو کلاس باهات حرف میزنه و تحویلت میگیره و اینا خلاصه ی کاری واسم بکن از خجالتت در میام :|

بالخره منم قانع شدم

خلاصه هوامو داشت هر روز میرفتیم بستنی میخوردیم و...

بعدش میگفت یوسف اون کاره چی شد؟ :| من میگفتم کدوم کار؟ :razz: چون ما تعداد کلاسمون زیاد بودن ترم اول خیلی دانشجوها زیاد بودن گروه بندی شده

بودیم که فلان گروه چه روزی بیاد این دوستم هم روزایی میومد که اون خانم کلاس نداشت

ی روز که تو راهرو نشتسته بودم دیدم که دختره اومده بود گفتم بذا صداش بزنم ببینم چه روزایی میاد خلاصه صداش زدم گفتم خانم فلانی خوبی

نیستی کم پیدایی چه روزایی کلاس داری؟ خلاصه اونم بهم گفت کی میاد ... منم رفتم خونه ب دوستم زنگ زدم امار دادم گفتم این روزا بیا هستش :|

اقا دوستم کلی تشکر کرد و اینا میگف تو چقد خوبی یوسف فداتشم :| فقط هر روزی که رفتم توام باید. بیای اعتماد به نفس بگیرم

اقا مام اون روزا که معین شده بود میرفتیم :d به دوستم گفتم تو مثه ی مجسبه میشینی تکون نمیخوری تا ببینم چی میشه :| از اونجایی که من همیشه

ردیف اول بودم به دوستم گفتم تو برو ردیف اخر بشین تا قیافتو نبینم هول شم :| اونم رفت بعدش من اومدم چکار کردم نشستم جلو ... ی صندلی کنار. خودم

رزرو کردم برا خانمه گفتم تا بشینم باهاش صحبت کنم ( اخه لامصب اصن تو محوطه دانشگاه نمیشد باهاش صحبت کرد این دوستای دیبرستانم این مور

و ملخ همش تو محوطه دانشگاه بودن همیشه :| ) خلاصه دختره دیر اومد جا نبود بشینه صداش زدم گفتم خانم بیا اینجا بشین واست جا گرفتم :w07:

بعدش اونم اومد کلی ازم تشکر کرد که چرا زحمت کشیدی و اینا گفتم کاری نکردم که وظیفه بود :| حالا وسط صحبتامون میخاستم بگم این دختره هی میخندید :|

با خودم گفتم نکنه این فکرمو خونده باشه؟ :| ازش پرسیدم چرا میخندی؟ :| گف اخه تو با مزه صحبت میکنی منم خندم میاد:| منم گفتم ای بابا مگه دلقک جلوته :|

خلاصه هی میخندید اینطوری :biggrin: ( ناگفته نماند منم میترسیدم بهش حرفی بزنم راجب دوستم ) خلاصه منم اخم کردم تا وقتی استاد اومد دیگه چیزی

نگفتم تا اخر کلاس هی بهم میخندید منم :razz: کلاس که تموم شد.....:razz:

پایان قسمت اول


قسمت دوم:


سر کلاس با خودم گفتم اصن ب من چه :| یکی دیگه عاشق شده :| جورشو من باید بکشم :|

اقا خلاصه اون لحظه زدم زیر همه چی :| با خودم گفتم اقا بره خودش بگه :razz: بعد ی نگاه به پشت سرم کردم طرف بنده خدا

داشت برام دست تکون میداد خوشحال بود :| من :razz:

کلاس که تموم شد اون خانمه گف که من منظوری نداشتم و اینا ولی هرموقه میبینمت ادم خنده ش میاد :| من گفتم خواهش میکنم خسته نباشید :razz:

خدافظی کرد و رفت :| یهو دوستم بدو بدو اومد گفت چی شد؟ گفتم هیچی :| گفت یعنی حرفی نزدی؟ گفتم نه مگه من وکیل وصی توام :| مگه خودت

زبونتو موش خورده جناب :| به من چه اصن :| خلاصه اون روز حرفمون شد شدیدا و ی مدت باهم حرف نمیزدیم ... عوضش پسره میومد با دوستاش

تو محوطه دانشگاه تو جمع دوستانه بین بچه ها بهم تیکه مینداختن که نامرد و بی معرفت و این حرفا... اقا منم افتادم رو دنده لج با اینا...

وقتی کلاس میرفتیم پسره رو دم در کلاس میدیدم بهش میگفتم بیای تو کلاس قلم پاتو خورد میکنم :w15: اونم واسه اینکه نیاد کلاس ی صدلی میذاشت تو

راه رو منتظر بود که کلاس تموم شه بعد کلاس باهاش صحبت کنه .. حدودا دو سه هفته ایی اینطوری گذشت تا اینکه ی روز دیدم دم کلاس از دختره جزوه خاست اونم بهش داد :|

من از دور دیدمش گفتم ئه ایجوریاس باشه پس بچرخ تا بچرخیم :razz: ی روز رفتم دانشگاه بعد از ظهر بود تو محوطه دختره رو دیدم صداش زدم

گفتم ببخشید ی لحظه تشریف بیارین :| اونم اومد گفت بله بفرمایین ؟ گفتم که اون روز دیدم که اقای فلانی ازتون جزوه گرفته :| دیگه نبینم بهش جزوه بدیا :razz:

گفت ببخشید میشه دلیلشو بدونم ؟ گفتم حتما ی دلیلی داره دیگه وقتی میگم نده ینی نده دیگه :| گفت باشه هرچی شما بگی ولی اخه زشته و اینا

گفتم هروقت جزوه خاست ی دروغی بگو دیگه بگو جزوه ام ناقصه یا دوستام برن خلاصه ی دروغی بگو دیگه :d زیادم تحویلش نگیر وقتی دیدیش اونم گف باشه هرچی شما بگی هرچی شما بگی :w41:

امری ندارین خدافظ... ( با خودم نشسته بودم گفتم به من تیکه مینذازی اره؟ :w07: ) ی آشی واست درست کنم :|

از اون روز به بعد دختره به این دوستمون زیاد محل نمیداد حتی گاهی جواب سلامش رو هم نمیداد چن باری هم تو کلاس گفت جزوه و اینا گفتش که جزوه

ناقصه و اینا :| منم هرروز از دور مشاهده میکردم از دور :w07: و خودمو طوری جلوه میدادم از. دنیا بی خبر و همش سرم تو کتابای خودم بود :d

تا اینکه ی روز با چنتا از دوستام نشسته بودیم دور همی این پسره اومد گف من چاکرتم داش یوسف :| اقا تاج سر مایی و فلان دست انداخت گردنم

بچه ها هم گفتن زشته ارزش نداره خلاصه اشتی کردیم... گفتم نیستی کم پیدایی عمو گفت والا هزارتا گرفتاری دارم سرم شلوغه دنبال خونه میگردم نیست

برای کرایه ی خونه کلنگی گرفتیم با بچه ها ی هم خونه داریم دانشجوری دکتراس دود و دمش زیاده خفمون کرده کلافه شدیم :|

خداییش راستم میگف هروقت خودشو دوستاش میومدن از. خونه لباساشون بوی دود میداد :biggrin:

ازش پرسیدم که اون قضیه چی شد؟ گف که ای بابا عاشقی کشکه و فلان

بعد اون روز ی مدت اصن دانشگاه ندیدمش و غیب شد

کم کم نگرانش داشتم میشدم

ی روز بهش اس دادم....... :w07:

پایان قسمت دوم
 

reza_19933

عضو جدید
استاد گفت یکی بره ماژیک بیاره
دوستم پا شد رفت بیرون بدون اینگه چیزی بگه( همه فکر کردیم رفته ماژیک بیاره) حدودا نیم ساعت مونده بود تا پایان کلاس
یه ربع بعد اومد بدون ماژیک! :
استاد: رفتی ماژیک بسازی؟ پ کو ماژیکا؟؟
دوستم: استاد ما رفتیم دستشویی! ماژیک چیه؟؟
صدای منفجر شدنه کلاس و استاد . پنج دقیقه بی وقفه با استاد خندیدیم. ب
پایان کلاس!

راجبه دوستم کلن بعدا فهمیدیم این بشر خیلی شیرین و باحال تشریف داره. نمک کلاسمونه . نباشه حال نمیده..
 

-Amir95-

عضو جدید
استاد گفت یکی بره ماژیک بیاره
دوستم پا شد رفت بیرون بدون اینگه چیزی بگه( همه فکر کردیم رفته ماژیک بیاره) حدودا نیم ساعت مونده بود تا پایان کلاس
یه ربع بعد اومد بدون ماژیک! :
استاد: رفتی ماژیک بسازی؟ پ کو ماژیکا؟؟
دوستم: استاد ما رفتیم دستشویی! ماژیک چیه؟؟
صدای منفجر شدنه کلاس و استاد . پنج دقیقه بی وقفه با استاد خندیدیم. ب
پایان کلاس!

راجبه دوستم کلن بعدا فهمیدیم این بشر خیلی شیرین و باحال تشریف داره. نمک کلاسمونه . نباشه حال نمیده..

واقعا توی دانشگاه برای بیرون رفتن از کلاس اجازه نمی گیرن؟
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
واقعا توی دانشگاه برای بیرون رفتن از کلاس اجازه نمی گیرن؟

در کل نیازی نبیست. ولی اگه مثلا به استاد بگی اینجوری قشنگتره.نه مثل اجازه های مدرسه البته.احترام به استاده
 

M.A777

عضو جدید
کاربر ممتاز
بزارید خاطره یکی از دوستامو بگم ، خیلی جالبه »

آقا جان، ما یه دوستی داریم به اسم جواد ایشون یک تکه گل پسر هستن،با این تفاوت که هیکل گنده و هر نقطه از بدنش 10 کیلو بازو داره،از قضا آدم عصبی ای هم هست.کلا تا الآن 14تا استخون شکونده.همیشه هم داستاناشو تعریف میکنه،واقعی هم هست،مثلا با بچه های چاغوکش و اینا دعوا میکنه، بیچاره خیلی پسر خوبیه ولی همیشه آدم بدا به تورش میخورن،واقعا هم راست میگه من تو جریاناش هستم .مثلا یه بار خواستن ماشینشو بدزدن بیچاره اومد 2تا مرد روستایی سوار کنه برسونه خونه بدون پول،اونا با چاغو خواستن ماشینشو بدزدن هردوشون رو لت و پار کرد،
خلاصه آدم خوبیه ولی بینهایت بد شانسه.
بینهایت هم کمه! خود کلمه بد شانسیه!

ایشون امتحان پایان ترم آزمایشگاه فیزیک 1 داشتن
امتحان ساعت 3ظهر فلان روز بوده،اونم تو تابلو اعلانات تاریخ امتحان رو میبینه و هفته بعد سر ساعت 3ظهر میاد بره امتحان بده،میره میبینه ئه! امتحان گرفتن تمام شده رفته!
میره به استاد میگه بابا امتحان تو تابلو اعلانات زدین سر ساعت 3ظهر فلان روز.الان ساعت 3ظهر هست من میخوام امتحان بدم.
استاد گفت نه ساعتشو عوض کردم شده ساعت 1ظهر،باید زودتر میومدی
دوستم گفت بابا من از شهرستان میام نمیدونستم دو سه روز پیش عوضش کردین،الآن از من امتحان بگیرید
استاد لج کرد گفت نه همون سر ساعت 1باید میومدی،واحدت حذفه

حالا جواد مثلا خودش خیلی کم عصبانیه :D ،تو ظهر گرما رفته امتحان بده استاد اینجوری دبه میکنه میره رو اعصابش،آقا!!! جواد عصبی میشه!!»
مرتیکه احمق نفهم مگه خودت نگفتی ساعت 3ظهر الان من بگیرم بکشمت همینجا خونتو بریزم راحت شم از این دانشگاه؟ الآن اینکارو کنم؟؟؟؟؟!
استاده عقب عقب آروم میخواد فرار کنه و جواد آروم آروم با حالت عصبی و قرمز میره طرفش
همه مسئولا آبدارچی همه میان جلو جواد رو بگیرن میگن بابا آروم باش،اشکال نداره ولش کن اون استاده دیوونست فلان..ولش کن
بعد استاده تو اون هیر و وییری یه تیکه سنگین میندازه میگه میخواستی زودتر بیای حالا برو حذف شدی!!
آقا جواد اینو میشنوه همه رو میزنه کنار میخواد بره بکشش :D از قضا یه ماشین دوخت (منگنه) میبینه ،باورتون نمیشه،ماشین دوخت رو میزاره رو دستش محکم میزنه روووش انگشتش رو دوخت میکنه!!!!!!!!!!!!!!
خوووون میاد،همه میان کمکمش دستمال و اینا میارن و قضیه ختم به خیر میشه!کسی کشته نشد.

بعدش از جواد پرسیدم چرا نزدیش،چرا خودتو داغون کردی،گفت من بخاطر این عصبانیت هام، قبلاً با مشاور صحبت کردم میدونم وقتی عصبی میشم باید یه دردی به خودم بیارم،اگر استاد رو میزدم قطعا اخراج میشدم کل این سال ها از بین میرفت،خودمو اینجوری صدمه زدم که عصبانیتم بخوابه


خدا شاهده من خیلی واسش ناراحت شدم خیلی زیاد.چون هم ناحقی کردن و هم گناه داشت.تا یکی دو ماه جای زخم ماشین دوخت رو دستش بود بیچاره.
البته این جواد اتفاقات بسیار باحالی هم داره که اگر میشد میگفتم ولی به تاپیک نمیخوره،تاپیک مال روزای اول دانشگاست.
ببخشید اگر احساساتتون جریحه دار شد :D دیگه نمیگم :D
 
آخرین ویرایش:

MaRaL.arch

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
استاد گفت یکی بره ماژیک بیاره
دوستم پا شد رفت بیرون بدون اینگه چیزی بگه( همه فکر کردیم رفته ماژیک بیاره) حدودا نیم ساعت مونده بود تا پایان کلاس
یه ربع بعد اومد بدون ماژیک! :
استاد: رفتی ماژیک بسازی؟ پ کو ماژیکا؟؟
دوستم: استاد ما رفتیم دستشویی! ماژیک چیه؟؟
صدای منفجر شدنه کلاس و استاد . پنج دقیقه بی وقفه با استاد خندیدیم. ب
پایان کلاس!

راجبه دوستم کلن بعدا فهمیدیم این بشر خیلی شیرین و باحال تشریف داره. نمک کلاسمونه . نباشه حال نمیده..


لایک!!!:D
 

hadi1525

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اوباما از وقتی این تاپیکو دیده

گزینه نظامی رو از روی میز برداشته گذاشته تو کشو، چند قفله کرده

در همین راستا سفری دارم به عراق :|

فقط نمیدونم به داعشیا بگم منو بسوزونن یا سرمو بزنن:|
 

mahboobeh

عضو جدید
اوباما از وقتی این تاپیکو دیده

گزینه نظامی رو از روی میز برداشته گذاشته تو کشو، چند قفله کرده

در همین راستا سفری دارم به عراق :|

فقط نمیدونم به داعشیا بگم منو بسوزونن یا سرمو بزنن:|

:w15::w15::w15:

ای وای چرا خاله پسر؟؟؟؟؟؟؟؟
 

hadi1525

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
:w15::w15::w15:

ای وای چرا خاله پسر؟؟؟؟؟؟؟؟

آخه مملکت که نیست، زندان نوابغه! :|

سوتی هم یه تعریفی داره :|

این موارد جز عجوبه های ایران محسوب میشن :دی

از همین تریبون درود میفرستم بر پلیمر عزیز که با اقتدار تا مقطع ارشد ادامه داد :دی
 

mahboobeh

عضو جدید

آخه مملکت که نیست، زندان نوابغه! :|

سوتی هم یه تعریفی داره :|

این موارد جز عجوبه های ایران محسوب میشن :دی

از همین تریبون درود میفرستم بر پلیمر عزیز که با اقتدار تا مقطع ارشد ادامه داد :دی


:w15:

اره دیگهههههههههه.. میبینی بچه ها همه حروم شدن.
اره ماشالاااااااااا.. درود درود درود.. ;)
 

hadi1525

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
:w15:

اره دیگهههههههههه.. میبینی بچه ها همه حروم شدن.
اره ماشالاااااااااا.. درود درود درود.. ;)
آره واقعا، وطنم پاره تنم:|
تحقیق کردیم دیدیم بچه مردم هم جز لیست هست:دی
خدا حفظش کنه
 

mahboobeh

عضو جدید
آره واقعا، وطنم پاره تنم:|
تحقیق کردیم دیدیم بچه مردم هم جز لیست هست:دی
خدا حفظش کنه

بلههههه.. تازه منم دوتا گفتم.. توام بگو. :biggrin:.. غریبی نکن.

اره قربونش برم.. اونم هست.. :heart:

ایشالاااااااااااااا.. ایشاالللللللللاااااااااااا.. حسودی نکن. :w02:
 

hadi1525

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بلههههه.. تازه منم دوتا گفتم.. توام بگو. :biggrin:.. غریبی نکن.

اره قربونش برم.. اونم هست.. :heart:

ایشالاااااااااااااا.. ایشاالللللللللاااااااااااا.. حسودی نکن. :w02:
بله خوندم

شما هم حیف شدی:دی

ولی واقعا خیلی خوب بود;)

من ازش تعریف هم کنم میگی حسودی میکنی:|

واقعا که بچه مردمه:|

منم که درس عبرت مردم:دی
 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
به نام خدا
اولین روز کارشناسی را چگونه گذراندید؟
کلاس تشکیل نشد دس از پا درازتر برگشدیم
 

mahboobeh

عضو جدید
بله خوندم

شما هم حیف شدی:دی

ولی واقعا خیلی خوب بود;)

من ازش تعریف هم کنم میگی حسودی میکنی:|

واقعا که بچه مردمه:|

منم که درس عبرت مردم:دی


من در برابر بقیه خیلی کوچیکم.. باید درس بگیرم. :biggrin:
زنده باشی.

بله پس چی.. کلا باهاش مهربون باش.. من روش حساسم. :biggrin:

دیگه دیگه.. حسود نباش...

الاهی.. حکیم باشی.. :biggrin:.. منم عبرت نوه هام.
 

reza_19933

عضو جدید
روز اول دانشگاه داداشم بام اومده بود. بعد که رفتیم خوابگا من رفته بودم بیرون این تو اتاق بود. به یکی از هم اتاقیام گفته بود که آره اینجا قبول شده و هیشکیم نمیدونست داداش منه(خودشو چای دانشجو جا زد) آخه من اولین نفر اومدم تو اتاق بعد رفتم بیرون دیگه منو ندیدن. خلاصه حسابی سرکار گذاشته بود اون یه نفرو با کلی داستان! به منم هیچی نگفت. تا یک سال این راز بود نه اون بم راجع به داداشم چیزی گفت نه داداشم!!!!!!!!!!!!!!!!!
یک سال بعد هم اتاقیم گفت اونی که وقتی از بیرون اومدی باش خدافظی کردیو یادته؟ گفتم خو داداشمو میگی
یهو اینجوری شد :| :razz:

با هزار اصرار قضیه رو گفت.. از خنده وا رفتم :دی

سوال اینجا بود چرا تو این یه سال سوال نپرسید :D
 

mihua

عضو جدید
کاربر ممتاز
بزارید خاطره یکی از دوستامو بگم ، خیلی جالبه »

آقا جان، ما یه دوستی داریم به اسم جواد ایشون یک تکه گل پسر هستن،با این تفاوت که هیکل گنده و هر نقطه از بدنش 10 کیلو بازو داره،از قضا آدم عصبی ای هم هست.کلا تا الآن 14تا استخون شکونده.همیشه هم داستاناشو تعریف میکنه،واقعی هم هست،مثلا با بچه های چاغوکش و اینا دعوا میکنه، بیچاره خیلی پسر خوبیه ولی همیشه آدم بدا به تورش میخورن،واقعا هم راست میگه من تو جریاناش هستم .مثلا یه بار خواستن ماشینشو بدزدن بیچاره اومد 2تا مرد روستایی سوار کنه برسونه خونه بدون پول،اونا با چاغو خواستن ماشینشو بدزدن هردوشون رو لت و پار کرد،
خلاصه آدم خوبیه ولی بینهایت بد شانسه.
بینهایت هم کمه! خود کلمه بد شانسیه!

ایشون امتحان پایان ترم آزمایشگاه فیزیک 1 داشتن
امتحان ساعت 3ظهر فلان روز بوده،اونم تو تابلو اعلانات تاریخ امتحان رو میبینه و هفته بعد سر ساعت 3ظهر میاد بره امتحان بده،میره میبینه ئه! امتحان گرفتن تمام شده رفته!
میره به استاد میگه بابا امتحان تو تابلو اعلانات زدین سر ساعت 3ظهر فلان روز.الان ساعت 3ظهر هست من میخوام امتحان بدم.
استاد گفت نه ساعتشو عوض کردم شده ساعت 1ظهر،باید زودتر میومدی
دوستم گفت بابا من از شهرستان میام نمیدونستم دو سه روز پیش عوضش کردین،الآن از من امتحان بگیرید
استاد لج کرد گفت نه همون سر ساعت 1باید میومدی،واحدت حذفه

حالا جواد مثلا خودش خیلی کم عصبانیه :D ،تو ظهر گرما رفته امتحان بده استاد اینجوری دبه میکنه میره رو اعصابش،آقا!!! جواد عصبی میشه!!»
مرتیکه احمق نفهم مگه خودت نگفتی ساعت 3ظهر الان من بگیرم بکشمت همینجا خونتو بریزم راحت شم از این دانشگاه؟ الآن اینکارو کنم؟؟؟؟؟!
استاده عقب عقب آروم میخواد فرار کنه و جواد آروم آروم با حالت عصبی و قرمز میره طرفش
همه مسئولا آبدارچی همه میان جلو جواد رو بگیرن میگن بابا آروم باش،اشکال نداره ولش کن اون استاده دیوونست فلان..ولش کن
بعد استاده تو اون هیر و وییری یه تیکه سنگین میندازه میگه میخواستی زودتر بیای حالا برو حذف شدی!!
آقا جواد اینو میشنوه همه رو میزنه کنار میخواد بره بکشش :D از قضا یه ماشین دوخت (منگنه) میبینه ،باورتون نمیشه،ماشین دوخت رو میزاره رو دستش محکم میزنه روووش انگشتش رو دوخت میکنه!!!!!!!!!!!!!!
خوووون میاد،همه میان کمکمش دستمال و اینا میارن و قضیه ختم به خیر میشه!کسی کشته نشد.

بعدش از جواد پرسیدم چرا نزدیش،چرا خودتو داغون کردی،گفت من بخاطر این عصبانیت هام، قبلاً با مشاور صحبت کردم میدونم وقتی عصبی میشم باید یه دردی به خودم بیارم،اگر استاد رو میزدم قطعا اخراج میشدم کل این سال ها از بین میرفت،خودمو اینجوری صدمه زدم که عصبانیتم بخوابه


خدا شاهده من خیلی واسش ناراحت شدم خیلی زیاد.چون هم ناحقی کردن و هم گناه داشت.تا یکی دو ماه جای زخم ماشین دوخت رو دستش بود بیچاره.
البته این جواد اتفاقات بسیار باحالی هم داره که اگر میشد میگفتم ولی به تاپیک نمیخوره،تاپیک مال روزای اول دانشگاست.
ببخشید اگر احساساتتون جریحه دار شد :D دیگه نمیگم :D


:eek:.........:biggrin:. وای خاطرات تو همیشه باحالن!..........................................وای دوستت بیچاره چه عصبی بوده آخی. ... استاده..:biggrin:.
میگماا.............ما تو دانشگاه لیسانسمون هرکی یکم دیر میومد سر جلسه امتحان از استاد و مسئولین آموزش و مراقب و همه بهش زنگ میزدن ببینن چرا نیومده.ولی دانشگاه ارشدم و دانشگاه های شما مث اینکه اینجوری نیس!. کلاً عین خیالشون نیس!.
آخه خودم یه بار دوره کاردانی امتحان شیمی ساعت 8 صبح خواب موندم بعد دوستم بیدارم کرد واسم آژانس گرفت واسمم لقمه گرفت بدو بدو رفتم. ولی قبلش استادم (که استاد یه درس دیگمم بود تازه) بهم زنگید گفت کجایی؟.بیا جلسه. گفتم استاد دارم میام.
دوباره دوره لیسانس دیر رفتم سر یه جلسه امتحانی پایان ترم بود بازم، باز خواب موندم، مراقبین که مسئول آموزشمونم بودن بهم زنگ زدن گفتن چرا نیومدی بیا.....منم تو راه بودم .یعنی مردم تا رسیدم.
خخخخخخخخخخخخ
 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
اجازه دیگه چیه جناب؟ :biggrin:

اتفاقا درستش اینه ادم اروم دستشو ببره بالا اشاره کنه میخواد بره بیرون که احترامی گذاشته باشه...البته استاد با استاد فرق میکنه... لامصبا تکلیف ادمو مشخص نمیکنن...من که طبق تشخیص خودم عمل میکردم برای استادای جوونی که از حرفاشون معلوم بود براشون مهم نیست و دیده بودم بقیه بی اجازه میرن ناراحت نمیشن اجازه نمیگرفتم..برای اونایی که چهره ماندگار بودن
و براشون مهم بود اجازه میگرفتم...یه بارم به کاهدون زدم...بی اجازه سر کلاس یه استاد جوون رفتم بیرون پشت سرم گفته بود چرا بدون اجازه رف؟ بزنه کمرش
تکلیف ادمو مشخص نمیکنن

بهترین کار اینه که نزدیک در ورودی بشینی و هر وقت نیاز داشتی ..طبق قاعده ای که گفتم بری بیرون....مخصوصا وقتی در بازه و استاد پشتش به ماست هرچند برگشتن سخ میشه...
 

Similar threads

بالا