بزارید خاطره یکی از دوستامو بگم ، خیلی جالبه »
آقا جان، ما یه دوستی داریم به اسم جواد ایشون یک تکه گل پسر هستن،با این تفاوت که هیکل گنده و هر نقطه از بدنش 10 کیلو بازو داره،از قضا آدم عصبی ای هم هست.کلا تا الآن 14تا استخون شکونده.همیشه هم داستاناشو تعریف میکنه،واقعی هم هست،مثلا با بچه های چاغوکش و اینا دعوا میکنه، بیچاره خیلی پسر خوبیه ولی همیشه آدم بدا به تورش میخورن،واقعا هم راست میگه من تو جریاناش هستم .مثلا یه بار خواستن ماشینشو بدزدن بیچاره اومد 2تا مرد روستایی سوار کنه برسونه خونه بدون پول،اونا با چاغو خواستن ماشینشو بدزدن هردوشون رو لت و پار کرد،
خلاصه آدم خوبیه ولی بینهایت بد شانسه.
بینهایت هم کمه! خود کلمه بد شانسیه!
ایشون امتحان پایان ترم آزمایشگاه فیزیک 1 داشتن
امتحان ساعت 3ظهر فلان روز بوده،اونم تو تابلو اعلانات تاریخ امتحان رو میبینه و هفته بعد سر ساعت 3ظهر میاد بره امتحان بده،میره میبینه ئه! امتحان گرفتن تمام شده رفته!
میره به استاد میگه بابا امتحان تو تابلو اعلانات زدین سر ساعت 3ظهر فلان روز.الان ساعت 3ظهر هست من میخوام امتحان بدم.
استاد گفت نه ساعتشو عوض کردم شده ساعت 1ظهر،باید زودتر میومدی
دوستم گفت بابا من از شهرستان میام نمیدونستم دو سه روز پیش عوضش کردین،الآن از من امتحان بگیرید
استاد لج کرد گفت نه همون سر ساعت 1باید میومدی،واحدت حذفه
حالا جواد مثلا خودش خیلی کم عصبانیه
،تو ظهر گرما رفته امتحان بده استاد اینجوری دبه میکنه میره رو اعصابش،آقا!!! جواد عصبی میشه!!»
مرتیکه احمق نفهم مگه خودت نگفتی ساعت 3ظهر الان من بگیرم بکشمت همینجا خونتو بریزم راحت شم از این دانشگاه؟ الآن اینکارو کنم؟؟؟؟؟!
استاده عقب عقب آروم میخواد فرار کنه و جواد آروم آروم با حالت عصبی و قرمز میره طرفش
همه مسئولا آبدارچی همه میان جلو جواد رو بگیرن میگن بابا آروم باش،اشکال نداره ولش کن اون استاده دیوونست فلان..ولش کن
بعد استاده تو اون هیر و وییری یه تیکه سنگین میندازه میگه میخواستی زودتر بیای حالا برو حذف شدی!!
آقا جواد اینو میشنوه همه رو میزنه کنار میخواد بره بکشش
از قضا یه ماشین دوخت (منگنه) میبینه ،باورتون نمیشه،ماشین دوخت رو میزاره رو دستش محکم میزنه روووش انگشتش رو دوخت میکنه!!!!!!!!!!!!!!
خوووون میاد،همه میان کمکمش دستمال و اینا میارن و قضیه ختم به خیر میشه!کسی کشته نشد.
بعدش از جواد پرسیدم چرا نزدیش،چرا خودتو داغون کردی،گفت من بخاطر این عصبانیت هام، قبلاً با مشاور صحبت کردم میدونم وقتی عصبی میشم باید یه دردی به خودم بیارم،اگر استاد رو میزدم قطعا اخراج میشدم کل این سال ها از بین میرفت،خودمو اینجوری صدمه زدم که عصبانیتم بخوابه
خدا شاهده من خیلی واسش ناراحت شدم خیلی زیاد.چون هم ناحقی کردن و هم گناه داشت.تا یکی دو ماه جای زخم ماشین دوخت رو دستش بود بیچاره.
البته این جواد اتفاقات بسیار باحالی هم داره که اگر میشد میگفتم ولی به تاپیک نمیخوره،تاپیک مال روزای اول دانشگاست.
ببخشید اگر احساساتتون جریحه دار شد
دیگه نمیگم